instrument

/ˈɪnstrəmənt//ˈɪnstrʊmənt/

معنی: سند، اسباب، الت، وسیله، ادوات
معانی دیگر: شوند، آلت دست، ابزار (به ویژه برای کارهای حساس یا کارهای علمی و هنری)، کارافزار، (به ویژه در هواپیما و موشک و غیره) دستگاه مهار، دستگاه سویاب، دستگاه جایاب، دستگاه هدایت، (موسیقی) ساز، (حقوق) سند، قباله، قرارداد، مدرک قانونی، (بازرگانی و امور مالی) حواله ی کتبی، دستور پرداخت، دستاویز، دارای وسیله یا ابزار یا ساز (و غیره) کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device or tool used for highly specialized work, especially within the areas of science or medicine.
مترادف: device, implement, tool
مشابه: apparatus, appliance, contraption, gadget, utensil

- A stethoscope is a one of a doctor's most essential instruments.
[ترجمه S] گوشی پزشکی یکی از مهم ترین ابزار های پزشک است
|
[ترجمه Shr] گوشی پزشکی یکی از مهم ترین ابزار های پزشک است .
|
[ترجمه ب گنج جو] گوشی پزشکی ، یکی از ضروری ترین ابزار های مورد استعمال پزشک هاست.
|
[ترجمه گوگل] گوشی پزشکی یکی از ضروری ترین ابزار پزشکان است
[ترجمه ترگمان] گوشی stethoscope یکی از ابزارهای ضروری پزشکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a device for recording or measuring.
مترادف: gauge, measure, meter
مشابه: recorder, scope

- The pilot suspected that his altitude indicator and some of his other instruments were not working properly.
[ترجمه گوگل] خلبان مشکوک بود که نشانگر ارتفاع و برخی از ابزارهای دیگرش به درستی کار نمی کنند
[ترجمه ترگمان] خلبان مظنون به این موضوع بود که شاخص ارتفاع وی و برخی از ابزارهای دیگر به درستی کار نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: any of various devices for producing music, such as a trumpet or piano.
مشابه: brass, drum, keyboard, organ, percussion, piano, pipe, reed, strings, woodwind

- The violin, viola, and cello are some of the string instruments used in a symphony orchestra.
[ترجمه گوگل] ویولن، ویولا و ویولن سل از جمله سازهای زهی هستند که در ارکستر سمفونیک استفاده می شوند
[ترجمه ترگمان] ویولن، ویولا، و ویولن سل ابزارهایی هستند که در ارکست سمفونی به کار می روند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: any means for accomplishing something.
مترادف: agency, agent, implement, means, medium, tool, vehicle
مشابه: apparatus, catalyst, contrivance, device, expedient, mechanism

- She joined the Peace Corps hoping to be an instrument of good works.
[ترجمه گوگل] او به سپاه صلح پیوست به این امید که ابزاری برای کارهای خوب باشد
[ترجمه ترگمان] او به سپاه صلح پیوست و امیدوار بود که ابزاری برای کاره ای خوب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His father used his belt as an instrument of punishment.
[ترجمه وحیده] پدرش از کمربند خود به عنوان وسیله ی تنبیه استفاده کرد.
|
[ترجمه گوگل] پدرش از کمربند او به عنوان ابزار تنبیه استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان] پدرش از کمربند او به عنوان ابزاری برای تنبیه استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a legal document.
مترادف: deed, document
مشابه: contract, paper

(6) تعریف: one who is used or exploited by another.
مترادف: pawn, stooge, tool
مشابه: cat's-paw, creature, dupe, girl Friday, lackey, man Friday, minion, subordinate, underling
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: instruments, instrumenting, instrumented
• : تعریف: to equip with instruments for measuring or recording.
مشابه: accouter, equip, fit

جمله های نمونه

1. an instrument for the estimation of air humidity
اسبابی برای ارزیابی رطوبت هوا

2. an instrument shelter
پوشانه ی ساز

3. an instrument that meters rainfall
ابزاری که ریزش باران را می سنجد

4. deadbeat instrument
ابزار کم نوسان

5. the instrument stayed in tune for a long time
ساز مدتها کوک بود.

6. this instrument detects and registers the slightest change in temperature
این ابزار کوچکترین تغییر درجه ی حرارت را کشف و ثبت می کند.

7. a delicate instrument
ابزار دقیق و حساس

8. the string instrument section
گروه نوازندگان سازهای زهی

9. this ancient instrument is thought to be the antecedent of the piano
چنین فرض می شود که این ساز باستانی تطور یافته و تبدیل به پیانو شده است.

10. he signed the instrument of sale
او سند فروش را امضا کرد.

11. he devised a new instrument for measuring temperature
او ابزار جدیدی برای سنجش حرارت درست کرد.

12. he has become an instrument of his uncle
او آلت دست عمویش شده است.

13. the university is an instrument for the dissemination of learning
دانشگاه وسیله ای برای اشاعه دانش است.

14. a drum is a percussion instrument
طبل یک ساز کوبه ای است.

15. a flute is a wind instrument
فلوت یک ساز بادی است.

16. the control knob on an instrument panel
دکمه ی کنترل در صفحه ی سویچ(ها)

17. he turned the party into an instrument of personal power
او حزب را تبدیل به وسیله ی قدرت شخصی خود کرد.

18. she elicited harmonious sounds from that old instrument
صداهای موزونی را از آن ساز قدیمی بیرون می آورد.

19. he hoped to turn her into a passive instrument of his will
امیدوار بود که او را آلت بی اراده ی خواسته های خود کند.

20. He is handy with any instrument.
[ترجمه گوگل]او با هر ابزاری دستی دارد
[ترجمه ترگمان]او هر ابزاری را دم دست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He demonstrated how to use the instrument.
[ترجمه گوگل]او نحوه استفاده از این ساز را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او نحوه استفاده از ابزار را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. This boat has a special instrument fitting round the pole.
[ترجمه گوگل]این قایق دارای ابزار مخصوصی است که دور تیرک قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان] این قایق یه ابزار مخصوص به قطب داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. A healthy tooth percussed with a metal instrument gives a metallic sound.
[ترجمه گوگل]دندان سالمی که با ساز فلزی کوبه ای زده می شود صدایی متالیک می دهد
[ترجمه ترگمان]یک دندان سالم با یک ساز فلزی صدای فلزی می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Some cynics say that sport is a mere instrument of capitalist domination.
[ترجمه گوگل]برخی بدبین ها می گویند که ورزش صرفا ابزار سلطه سرمایه داری است
[ترجمه ترگمان]عده ای از مردم بدبین می گویند که این ورزش صرفا یک ابزار سلطه سرمایه داری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The despot claimed to be the chosen instrument of divine providence.
[ترجمه گوگل]مستبد ادعا می کرد که ابزار برگزیده مشیت الهی است
[ترجمه ترگمان]مستبد مدعی بود که به وسیله مشیت الهی برگزیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The stethoscope is a medical instrument.
[ترجمه گوگل]گوشی پزشکی یک ابزار پزشکی است
[ترجمه ترگمان]گوشی stethoscope یک ابزار پزشکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. This detector is a very delicate instrument; it'll go wrong if it's mishandled.
[ترجمه گوگل]این آشکارساز یک ابزار بسیار ظریف است اگر اشتباه گرفته شود، اشتباه خواهد شد
[ترجمه ترگمان]این موج یک ابزار بسیار ظریف است؛ اگر اشتباه کرده باشد، اشتباه خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سند (اسم)
bill, act, deed, document, instrument, evidence, title deed, script, voucher, writ, forgery, legal act, muniment

اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

الت (اسم)
apparatus, implement, tool, instrument, engine, organ, appliance, instrumental

وسیله (اسم)
instrument, handle, recourse, makeshift, organ, appliance, medium, facility, inducement, make-do

ادوات (اسم)
gear, instrument

تخصصی

[شیمی] دستگاه، ابزار دقیق، دستکش کوره، ابزار
[عمران و معماری] ابزار - آلت - وسیله
[کامپیوتر] سند
[برق و الکترونیک] ابزار، دستگاه 1. وسیله ای برای اندازه گیری و گاهی ثبت و کنترل مقدار کمیت مورد مشاهده . عبارت ابزار معمولاً به ترکیبی از یک سنجه و مدارهای حالت جامد یا لامپی همراه آن اشاره دارد . 2. miter - ابزار، وسیله
[مهندسی گاز] ابزاردقیق، اسباب، دستگاه سنجش
[حقوق] سند، وسیله
[ریاضیات] راهنمای علائم، وسیله ی پرداخت، وسیله، سند، ابزار، سنجه، آلت
[پلیمر] ابزار، دستگاه

انگلیسی به انگلیسی

• tool, implement; device, appliance; musical instrument; agent, means; document
equip with instruments; orchestrate, arrange a piece of music for musical instruments
an instrument is a tool or device that is used to do a particular task.
a musical instrument is an object such as a piano, guitar, or flute which you play in order to produce music.
something that is an instrument for achieving a particular aim is used by people to achieve that aim; a formal use.

پیشنهاد کاربران

ترجمه ی مترجم جوان و young man از همه درست تر است.
فقط به مترجم جوان یاد آوری میکنم ، به تمام قسمت جلوی راننده در ماشین ، Instrument panel می گویند، که شامل سرعت سنج : Speed meter
مسافت شمار : Clock
...
[مشاهده متن کامل]

درجه های مختلف مثل حرارت و روغن : Gauges
صفحه ای که کل این وسائل سنجش رویش جا گرفته است.
میباشد.

ابزار، ساز
مثال: He plays several musical instruments.
او چندین ساز موسیقی می نوازد.
[خودرو] صفحه کیلومترشمار
instrument
[موسیقی] ساز
[فیزیک] سنجش گر؛ ادوات سنجش
instrumentation
[کنترل فرآیند] ابزار دقیق؛
[حقوق] ۱ - سند حقوقی؛ ۲ - سند رسمی
[مهندسی] ابزار
[زیست شناسی] پنجه ( گربه و . . . )
instrument: ابزار
واسطه
وسیله
ابزار
اسباب
آلت
دستگاه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : instrument / instrumental / instrumentalist / instrumentation / instrumentality
✅️ صفت ( adjective ) : instrumental
✅️ قید ( adverb ) : instrumentally
دستاویز
ساز موسیقی
Other investment instrument دیگر اسناد یا مدرک سرمایه گذاری، که معمولا در بحث اوراق بهادار مانند سهام و اوراق قرضه استفاده میشه
هر ابزار و وسیله گفته میشه
*ولی نود درصد" ابزار موسیقی" هست*
- ابزاری که برای کاری خاص استفاده میشه.
- قطعه ای از تجهیزاتی که برای اندازه گیری یک پارامتر به کار می ره. مثلا اندازه گیری سرعت یا ارتفاع و. . .
- هر گونه دارایی که در بازار سرمایه قابل خرید و فروش باشه, از قبیل سهام, اوراق قرضه و بهادار, ارز , کالا و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

- ساز برای نواختن موسیقی
- راه یا روشی برای رسیدن یا دستیابی به چیزی ( دولت برای مهار تورم از یک متد به عنوان ابزار سیاسی - ا قتصادی استفاده کند.
یا معلمی که از یک روش خاص برای یادگیری استفاده بکند. )
- سند حقوقی ( مثلا برای استفاده توسط وکلا )

کیلومترشمار؛ سرعت سنج
در اصطلاحات بورس به معنای ( نماد بورس )
ابزار دقیق
ابزار یا روش
مانند روش های اندازه گیری در measuring instruments
ابزار موسیقی
ابزار، وسیله، سند، اسباب، ادوات، الت
1 - ابزار، وسیله، تجهیزات ( برای کار های علمی، پزشکی یا به طور کلی و یا ابزار اندازه گیری دما سرعت، فاصله و . . . که در هواپیما بکار میره، روش )
surgical instruments
instruments of torture
flight instrument
...
[مشاهده متن کامل]

hardworking and persistence are 2 important
instruments to achieve your goals
2 - ساز، آلت موسیقی
musical instrument
tune an instrument کوک کردن ساز
instrument of fate/God
دست سرنوشت/خدا

فعل Instrument
ابزار سازی ( استفاده بعنوان ابزار )
آلت سازی
ابزار کار قرار دادن

مفاد
ابزار
آلات دقیق
سیستم
ابزار، ( صرفاً ) وسیله، ( صرفاً ) دستگاه، اسباب - نوع نگرش به اسم اینسترامنتیسم برابر فارسی اصالت اسباب و وسایل ( مصداق قول یجری الامور به اسبابها و جمله رایج مشهور مضمون هدف وسیله را ایجاب می کند )
ابزار موسیقی و ساز
ابزار - ساز
ابزار دقیق اندازه گیری
instrument means connected with voice
الات موسیقی
به عنوان ابزار موسیقی میتونیم ازش استفاده کنیم و وسایل موسیقی مثلا گیتار و پیانو و. . .
اسباب، ابزار، ادوات
وسیله ابزار
ساز
دستگاه موسیقی
ابزار موسیقی

دستگاه اندازه گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٧)

بپرس