• : تعریف: serving to inform or educate; informative; enlightening.
جمله های نمونه
1. such experiences are very instructive
این قبیل تجربیات بسیار آموزنده است.
2. It is instructive to see how other countries are tackling the problem.
[ترجمه گوگل]آموزنده است که ببینیم کشورهای دیگر چگونه با این مشکل برخورد می کنند [ترجمه ترگمان]بسیار آموزنده است که ببینیم کشورهای دیگر چگونه با این مشکل برخورد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Thank you, that was very instructive.
[ترجمه گوگل]ممنون خیلی آموزنده بود [ترجمه ترگمان] ممنون، خیلی آموزنده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The minister's visit to the prison was not instructive.
[ترجمه احمد دباغ] بازدید وزیر از زندان بی ثمر بود.
|
[ترجمه گوگل]بازدید وزیر از زندان آموزنده نبود [ترجمه ترگمان]دیدار وزیر برای زندان آموزنده نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]این پیش نویس های اولیه برای او آموزنده است [ترجمه ترگمان]این پیش نویس اولیه برای او آموزنده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. There is also an instructive history in the condemnation and prohibition of books by the medieval church.
[ترجمه گوگل]همچنین تاریخ آموزنده ای در محکومیت و ممنوعیت کتاب توسط کلیسای قرون وسطی وجود دارد [ترجمه ترگمان]همچنین تاریخی آموزنده در محکومیت و ممنوعیت کتب به وسیله کلیسای قرون وسطی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is instructive at this point to return to the issue of national versus international economies of scale.
[ترجمه گوگل]در این مرحله آموزنده است که به موضوع اقتصاد مقیاس ملی در مقابل بین المللی بازگردیم [ترجمه ترگمان]این مساله در این نقطه بسیار آموزنده است تا به مساله اقتصاد ملی در برابر مقیاس بین المللی برگردد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It is most instructive to see how top players distribute their thinking allowance during the course of a game.
[ترجمه گوگل]بسیار آموزنده است که ببینیم بازیکنان برتر در طول یک بازی چگونه کمک فکری خود را تقسیم می کنند [ترجمه ترگمان]بسیار آموزنده است که ببینیم چگونه بازیکنان بالا در طی یک بازی پول توجیبی آن ها را توزیع می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Lectures must be interesting as well as instructive.
[ترجمه گوگل]سخنرانی ها باید جذاب و همچنین آموزنده باشند [ترجمه ترگمان]سخنرانی ها باید جالب و همچنین آموزنده باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Our most instructive anecdote for this is Gregory's account of the new taxes instituted by Chilperic in 57
[ترجمه گوگل]آموزنده ترین حکایت ما در این زمینه، روایت گریگوری از مالیات های جدید است که چیلپریک در سال 57 وضع کرد [ترجمه ترگمان]most داستان ما درباره مالیات های جدید تشکیل شده توسط chilperic در ۵۷ سال است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The book is filled with instructive drawings.
[ترجمه گوگل]کتاب پر از نقاشی های آموزنده است [ترجمه ترگمان]کتاب پر از نقاشی های آموزنده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. And it was really most instructive.
[ترجمه گوگل]و واقعا آموزنده ترین بود [ترجمه ترگمان]و این موضوع بسیار آموزنده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It will be instructive therefore to examine some of these different strands within Marxism.
[ترجمه گوگل]بنابراین بررسی برخی از این رشته های مختلف در مارکسیسم آموزنده خواهد بود [ترجمه ترگمان]بنابراین برای بررسی برخی از این رشته های مختلف در مارکسیسم، آموزنده خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
یاد دهنده (صفت)
didactic, instructive
اموزنده (صفت)
erudite, instructive, informative, instructor's
تخصصی
[ریاضیات] چیز یاد دهنده، عبرت آمیز، آگاهی دهنده
انگلیسی به انگلیسی
• serving to instruct or teach something that is instructive gives you useful information.
پیشنهاد کاربران
مثال: an instructive experience یک تجربه ی آموزنده