institutionalized

جمله های نمونه

1. the japanese had institutionalized suicide
ژاپنی ها خودکشی را تبدیل به یک رسم کرده بودند.

2. because of mental illness, she was institutionalized three times
به خاطر بیماری روانی سه بار او را در تیمارستان بستری کردند.

3. She became seriously ill and had to be institutionalized for a lengthy period.
[ترجمه گوگل]او به شدت بیمار شد و مجبور شد برای مدت طولانی در این نهاد بستری شود
[ترجمه ترگمان]او به شدت بیمار شد و مجبور شد برای مدت طولانی نهادینه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This usually took the form of institutionalized collective bargaining between trade unions and employers.
[ترجمه گوگل]این معمولاً به شکل چانه زنی دسته جمعی نهادینه شده بین اتحادیه های کارگری و کارفرمایان بود
[ترجمه ترگمان]این امر معمولا شکل چانه زنی جمعی رسمی بین اتحادیه های تجاری و کارفرمایان را به خود اختصاص می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Naomi was again institutionalized, and this time was given a prefrontal lobotomy.
[ترجمه گوگل]نائومی دوباره نهادینه شد و این بار لوبوتومی جلوی مغز انجام شد
[ترجمه ترگمان]نایومی \"هم دوباره بستری شد\" و این دفعه مغزش رو از مغزش جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Commonplace today, institutionalized, regular showcases like that were a new concept in the early 1960s.
[ترجمه گوگل]امروزه رایج، ویترین های نهادینه شده و منظم مانند آن مفهوم جدیدی در اوایل دهه 1960 بود
[ترجمه ترگمان]در اوایل دهه ۱۹۶۰، ویترین منظم و رسمی مثل این یک مفهوم جدید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The care of the institutionalized alcoholic usually involves the control of supplies.
[ترجمه گوگل]مراقبت از معتاد الکلی نهادینه شده معمولاً شامل کنترل لوازم است
[ترجمه ترگمان]مراقبت از الکلی رسمی معمولا شامل کنترل تجهیزات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Like the institutionalized human being, it faces the problem of leisure in its worst form: it has nothing to do.
[ترجمه گوگل]مانند انسان نهادینه شده، با مشکل فراغت در بدترین شکل آن مواجه است: کاری ندارد
[ترجمه ترگمان]مانند یک انسان نهادینه، مشکل اوقات فراغت را به بدترین شکل ممکن می کند: هیچ کاری برای انجام دادن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In the institutionalized education, educative power is exercised mainly by the body politic, schools and teachers, which embodies the alienability of educative power.
[ترجمه گوگل]در آموزش و پرورش نهادینه شده، قدرت آموزشی عمدتاً توسط بدنه نظام، مدارس و معلمان اعمال می شود که تجسم بیگانگی قدرت آموزشی است
[ترجمه ترگمان]در آموزش نهادینه، قدرت تربیتی به طور عمده توسط طبقه سیاسی، مدارس و معلمان اعمال می شود، که متضمن alienability قدرت تعلیم و تربیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His daughter Laura from first marriage was institutionalized because of mental retardation.
[ترجمه گوگل]دخترش لورا از ازدواج اول به دلیل عقب ماندگی ذهنی نهادینه شد
[ترجمه ترگمان]دخترش لورا از ازدواج اول به دلیل عقب ماندگی ذهنی به رسمیت شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jiaxing institutionalized an increasingly robust grass - roots democracy.
[ترجمه گوگل]جیاکسینگ دموکراسی مردمی را به طور فزاینده ای نهادینه کرد
[ترجمه ترگمان]Jiaxing یک دموکراسی ریشه ای است که به طور فزاینده ای رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We need to avoid long-stay patients in the hospital becoming institutionalized.
[ترجمه گوگل]ما باید از بستری شدن بیماران طولانی مدت در بیمارستان جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید از بیماران طولانی مدت در بیمارستان اجتناب کنیم که در حال نهادینه شدن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In the first century there was no such thing as institutionalized religion.
[ترجمه گوگل]در قرن اول چیزی به نام دین نهادینه شده وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]در قرن اول چنین چیزی به عنوان دین رسمی وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. What was once an informal event has now become institutionalized.
[ترجمه گوگل]آنچه زمانی یک رویداد غیررسمی بود، اکنون نهادینه شده است
[ترجمه ترگمان]آنچه زمانی یک رویداد غیر رسمی بود اکنون به صورت رسمی درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• committed to or placed in an institution; transformed into or viewed as an institution (i.e. custom, law, pattern of behavior), institutionalised
if someone is institutionalized, they have been living in an institution such as a hospital or a prison for so long that they find it hard to look after themselves.
if a custom or system becomes institutionalized, it becomes an important and typical feature of a society or group.
see also institutionalize.

پیشنهاد کاربران

نهادینه
۱. نهادی ۲. نهادی شده. تثبیت شده. ریشه دار ۲. ( کودک ) پرورشگاهی
مثال:
Bin Laden’s definition had become institutionalized.
تعریف بن لادن {از جهاد} ریشه دار و تثبیت شده بود.
تحت مراقبت در مرکزی مانند خانه سالمندان یا بهزیستی
مرسوم
سازمان یافته؟؟
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : institutionalize
✅️ اسم ( noun ) : institution / institutionalization
✅️ صفت ( adjective ) : institutionalized
✅️ قید ( adverb ) : institutionally
تثبیت شدن، نهادینه شدن
نهادینه شده_ سازماندهی شده_ سازمان بندی شده
۱ - تبدیل به رسم و سنت شده، عرف شده/۲ - سپرده شده ( به تیمارستان، یا زندان، برای تیمار یا نگهداری یا بازداشت )
بستری کردن در تیمارستان
تیمارستانی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس