instinctive

/ˌɪnˈstɪŋktɪv//ɪnˈstɪŋktɪv/

معنی: غریزی
معانی دیگر: درون راندی، سرشتی، جبلی، درانگیز، ناآموخته، فطری، طبیعی، غیر ارادی، خودبخود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: instinctively (adv.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or of the nature of instinct.
مترادف: inborn, inherent, innate, instinctual
متضاد: reasoned
مشابه: congenital, inbred, native, natural, unconscious

- The mother dog's licking of her pups is instinctive.
[ترجمه گوگل] لیسیدن سگ مادر به توله هایش غریزی است
[ترجمه ترگمان] توله سگی که توله بچه هایش را لیس می زند غریزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: prompted by or arising from, or as if from, instinct; impulsive.
مترادف: gut, impulsive, visceral
متضاد: intentional
مشابه: automatic, brute, inherent, innate, intuitive, involuntary, native, natural, spontaneous, unlearned

- an instinctive dislike of pretense
[ترجمه گوگل] بیزاری غریزی از تظاهر
[ترجمه ترگمان] یک نوع بیزاری غریزی از تظاهر به تظاهر،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. instinctive abilities are different from acquired ones
توانایی های غریزی با توانایی های اکتسابی فرق دارد.

2. an instinctive dread of mice
ترس فطری از موش

3. acquired and instinctive skills are two separate categories
مهارت های اکتسابی و غریزی دو مقوله ی مجزا هستند.

4. It's an absolutely instinctive reaction—if a child falls you pick it up.
[ترجمه گوگل]این یک واکنش کاملاً غریزی است - اگر کودکی بیفتد، آن را بردارید
[ترجمه ترگمان]این یک عکس العمل غریزی است - اگر یک کودک در حال افتادن آن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our instinctive reaction when someone causes us pain is to strike back.
[ترجمه گوگل]عکس العمل غریزی ما وقتی کسی برای ما درد ایجاد می کند این است که به آن ضربه بزنیم
[ترجمه ترگمان]واکنش غریزی ما زمانی است که یک نفر باعث درد ما می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He tried to conceal his instinctive revulsion at the idea.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد انزجار غریزی خود را از این ایده پنهان کند
[ترجمه ترگمان]می کوشید انزجار غریزی خود را در این فکر پنهان بدارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Set aside for a moment your instinctive dislike of the man.
[ترجمه گوگل]بیزاری غریزی خود را برای یک لحظه کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه از این مرد نفرت داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My instinctive reaction was to deny everything.
[ترجمه گوگل]واکنش غریزی من این بود که همه چیز را انکار کنم
[ترجمه ترگمان]عکس العمل غریزی من این بود که همه چیز را انکار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some instinctive appreciation of this fact may have given rise to the mystique which surrounded £40 a year in contemporary culture.
[ترجمه گوگل]برخی درک غریزی از این واقعیت ممکن است باعث ایجاد رمز و رازهایی شود که سالانه 40 پوند در فرهنگ معاصر احاطه شده است
[ترجمه ترگمان]یک قدردانی غریزی از این واقعیت ممکن است به the که ۴۰ پوند در سال در فرهنگ معاصر را احاطه کرده است، منجر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. That kind of instinctive, indefatigable willingness to engage is a gift, Mr Caen, as unteachable as it is unbuyable.
[ترجمه گوگل]این نوع تمایل غریزی و خستگی ناپذیر برای مشارکت، هدیه ای است، آقای کان، به همان اندازه که غیر قابل آموزش و خریدنی است
[ترجمه ترگمان]این تمایل غریزی و خستگی ناپذیر برای شرکت دادن یک هدیه است، آقای کان، تا آنجا که unteachable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This can be instinctive and it can also be perfected and developed.
[ترجمه گوگل]این می تواند غریزی باشد و همچنین می توان آن را به کمال رساند و توسعه داد
[ترجمه ترگمان]این می تواند غریزی باشد و همچنین می تواند کامل و توسعه یافته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But pure, instinctive reaction moves his body out of harm's way.
[ترجمه گوگل]اما واکنش خالص و غریزی بدن او را از مسیر آسیب دور می کند
[ترجمه ترگمان]اما واکنش غریزی، بدن او را از خطر دور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But his instinctive response is direct.
[ترجمه گوگل]اما پاسخ غریزی او مستقیم است
[ترجمه ترگمان]اما واکنش غریزی او مستقیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Middlemass's reaction was both instinctive and deeply satisfying.
[ترجمه گوگل]واکنش Middlemass هم غریزی و هم عمیقاً رضایت‌بخش بود
[ترجمه ترگمان]عکس العمل Middlemass هر دو غریزی و بسیار ارضا کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. By inhibiting our initial instinctive action we have the choice to make entirely different decisions.
[ترجمه گوگل]با مهار کنش غریزی اولیه خود، این انتخاب را داریم که تصمیمات کاملاً متفاوتی بگیریم
[ترجمه ترگمان]با ممانعت از اقدام غریزی اولیه ما، این انتخاب را داریم که تصمیمات کاملا متفاوتی اتخاذ کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غریزی (صفت)
innate, natural, inbred, instinctive

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to instinct; prompted by instinct, based on innate behavioral patterns, natural, inborn; impulsive, spontaneous; intuitive
an instinctive feeling, idea, or action is one that you have or do without thinking.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : instinct
✅️ صفت ( adjective ) : instinctive / instinctual
✅️ قید ( adverb ) : instinctively
instinctive ( adj ) = spontaneous ( adj )
به معناهای: خودجوش، ناخودآگاه، فی البداهه، خود به خودی/غریزی، فطری، غیر ارادی، ذاتی/طبیعی/بی اختیار
غریزی

بپرس