instill

/ˌɪnˈstɪl//ɪnˈstɪl/

معنی: چکاندن، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن
معانی دیگر: instil چکاندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: instills, instilling, instilled
مشتقات: instillment (n.)
• : تعریف: to implant gradually in someone's mind or feelings.
مشابه: strike

- They instilled a sense of honor in their children.
[ترجمه گوگل] آنها حس افتخار را در فرزندان خود ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها حس احترام به فرزندانشان را القا کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. then instill a few drops of warm olive oil
سپس چند قطره روغن زیتون گرم (در آن) بچکانید.

2. he tried to instill the principles of religion into them
او کوشید اصول مذهب را به آنها القا کند.

3. I consider it important to instill a pride in the players.
[ترجمه گوگل]القای غرور در بازیکنان را مهم می دانم
[ترجمه ترگمان]من آن را برای القای حس غرور در بازیکنان مهم می دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It is easy to instill the minds of young children with fixed ideas.
[ترجمه گوگل]القای ایده های ثابت به ذهن کودکان خردسال آسان است
[ترجمه ترگمان]درک ذهن کودکان خردسال با ایده های ثابت آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. By developing subordinates' confidence, the leader may instill a feeling of security.
[ترجمه گوگل]با ایجاد اعتماد زیردستان، رهبر ممکن است احساس امنیت را القا کند
[ترجمه ترگمان]با توسعه اعتماد به زیردستان، ممکن است رهبر احساس امنیت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We were able to instill that same attitude in every team member, leading to pride and professionalism in that respect also.
[ترجمه گوگل]ما توانستیم همین نگرش را در هر یک از اعضای تیم القا کنیم که منجر به غرور و حرفه ای بودن در این زمینه نیز شد
[ترجمه ترگمان]ما قادر بودیم که همان نگرش را در هر عضو تیم ایجاد کنیم، که منجر به غرور و حرفه ای گری در این رابطه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He wanted to instill the habit of absorbing information; he wanted them to build up a storehouse of knowledge.
[ترجمه گوگل]او می خواست عادت جذب اطلاعات را در خود ایجاد کند او می خواست که آنها انباری از دانش بسازند
[ترجمه ترگمان]او می خواست عادت جذب اطلاعات را به او القا کند؛ از آن ها می خواست که یک انبار دانش بسازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To inspire, impact and instill abundance in life.
[ترجمه گوگل]برای الهام بخشیدن، تأثیرگذاری و القای فراوانی در زندگی
[ترجمه ترگمان]الهام بخشیدن، ضربه زدن و القای امید به زندگی در زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ask the child to sniff after you instill the drops.
[ترجمه گوگل]پس از تزریق قطره از کودک بخواهید که بو بکشد
[ترجمه ترگمان]از کودک بخواهید که بعد از اینکه قطرات آب را حس می کنید بو بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Instill the love of learning in each student.
[ترجمه گوگل]عشق به یادگیری را در هر دانش آموزی ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]عشق به یادگیری در هر دانش آموز را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Montessori Shir Hashirim strives to instill a lifelong love of learning in our children.
[ترجمه گوگل]مونته سوری شیر هاشیریم تلاش می کند تا عشق مادام العمر به یادگیری را در فرزندانمان القا کند
[ترجمه ترگمان]Montessori شیر Hashirim تلاش می کند تا یک عشق مادام العمر از یادگیری در کودکان ما را القا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We must instill a sense of responsibility in our children.
[ترجمه گوگل]ما باید احساس مسئولیت را در فرزندان خود ایجاد کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید حس مسئولیت پذیری در کودکانمان را القا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A good teacher should have the ability to instill the desire to learn in the students.
[ترجمه گوگل]یک معلم خوب باید این توانایی را داشته باشد که میل به یادگیری را در دانش آموزان القا کند
[ترجمه ترگمان]یک معلم خوب باید توانایی درک میل به یادگیری در دانش آموزان را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Boy Scouts of America and its supporters contend that these policies are essential in its mission to "instill in young people lifetime values and develop in them ethical character".
[ترجمه گوگل]پیشاهنگان آمریکا و حامیان آن معتقدند که این سیاست ها در مأموریت آن برای "القای ارزش های مادام العمر در جوانان و توسعه شخصیت اخلاقی در آنها" ضروری است
[ترجمه ترگمان]The پسران آمریکا و حامیان آن ادعا می کنند که این سیاست ها در ماموریت خود برای \"القای ارزش های زندگی جوانان و رشد شخصیت اخلاقی\" ضروری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Does it instill a sense of alienation and cultural dispossession or of cultural advantage?
[ترجمه گوگل]آیا حس بیگانگی و سلب مالکیت فرهنگی یا مزیت فرهنگی را القا می کند؟
[ترجمه ترگمان]آیا این حس حس بیگانگی و یا مزایای فرهنگی را القا می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چکاندن (فعل)
distil, seep, distill, instill, instil

کم کم تزریق کردن (فعل)
instill, instil

کم کم فهماندن (فعل)
instill, instil

اهسته القاء کردن (فعل)
instill, instil

چکه چکه ریختن (فعل)
instill, instil

انگلیسی به انگلیسی

• introduce gradually, infuse; insert slowly in small amounts (also instil)

پیشنهاد کاربران

مثال:
Through various means, this message has constantly been conveyed, instilled, and injected into our people that they should be afraid — afraid of the US, afraid of the Zionists, afraid of the British, and afraid of other such entities.
...
[مشاهده متن کامل]

از طریق شیوه های مختلف این پیام دائما به ملت ما تفهیم شده، �القا شده�، تزریق شده که آنها باید بترسند از آمریکا بترسند از صهیونیست بترسند از انگلستان بترسند و از مانند این چیزها بترسند.

آرام آرام جا انداختن
معنای دوستان:
✔️ کم کم فهماندن
✔️ بتدریج و آهسته القا کردن یک رفتار، فکر، احساس و غیره در یک فرد
UK
instil
💠 In some countries, there are strict laws about the products that can be advertised during children’s programming and their maximum sugar and fat content. Countries that do not have strong regulatory bodies to create and enforce these laws naturally have considerably higher rates of obesity
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
However, since governments often fail to protect the public interest, parents should take responsibility themselves. Parents can best achieve this by leading by example. If children are not given sugary soft drinks, candy, and eat a diet constituted of mainly vegetables and fruits, they are likely to develop lifelong, positive eating habits
. . .
government can regulate certain industries but parents must themselves instill healthy habits in their children for there to be a meaningful impact
. .
▪️▪️▪️
instilling money
تزریق پول
اعطاء کردن پول

درونی کردن
His lifestyle has instilled alot of confidence in me
نهادینه شدن
1 - ( ایده - احساس یا یک ویژگی اخلاقی را در کسی ) نهادینه کردن - تزریق کردن - پمپاژ کردن
2 - ( ماده یا مواد مایع مثلا قطره را در چیزی ) چکاندن
It is part of a teacher's job to instill confidence in/into his or her students
...
[مشاهده متن کامل]

نهادینه کردن اعتماد به نفس در دانش آموزان ( تزریق یا پمپاژ اعتماد به نفس به دانش آموزان ) بخشی از شغل معلمی است
یاد اون معلم دوران ابتداییم در 30 سال پیش افتادم که هر دو گوشام رو گرفت - منو بلند مرد و تا نزدیک سطل آشغال دم در برد و در مقابل دیدگان همه ی همکلاسی هام منو تا زانو تو اون انداخت. جالب اینه اون معلم رو در مراسم ترحیم بنده خدایی در یکی از مساجد شهرم دیدم و خاطره رو براش تعریف کردم. معلم من که حالا بازنشسته شده بود از من پرسید حالا بگو کار و بارت چیه. گفتم که به صورت حق التدریس در دانشگاه تدریس میکنم. گفت: این ثمره ی همون حرکت و تادیب من بوده که به اینجا رسیدی. اگه یه خورده شدیدتر برخورد میکردم الان دکتر شده بودی و استخدام رسمی خخخخخخخخخخخ
My parents instilled in me a love of reading
والدینم عشق به خواندن را در من نهادینه کردند
She was told how to instill eye drops
به او گفته شد که چگونه قطره ی چشمی رو استعمال کند ( در چشم یا چشمهایش بچکاند )

القاء تدریجی
یاد دادن مخصوصا برای یاد دادن اخلاق کاری به کسی
To implant
To produce
To generate
To teach
To impress
( حس/فکر/احساس. . . در کسی )
به وجود آوردن
ایجاد کردن
فکر/حس . . . تلقین کردن

بتدریج القا کردن یک فکر، احساس، رفتار، . . . . به یک فرد
القا کردن
کم کم تزریق کردن
چکاندن
کم کم فهماندن
بوجود آید، ایجاد گردد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس