instal


معنی: کار گذاشتن، نصب کردن، منصوب نمودن
معانی دیگر: install کار گذاشتن

جمله های نمونه

1. The supermarket has installed recycling bins for old newspapers, bottles and cans.
[ترجمه گوگل]این سوپرمارکت سطل های بازیافت را برای روزنامه ها، بطری ها و قوطی های قدیمی نصب کرده است
[ترجمه ترگمان]این سوپرمارکت سطل های زباله برای روزنامه های قدیمی، بطری ها و قوطی ها را نصب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They've installed the new computer network at last.
[ترجمه گوگل]آنها بالاخره شبکه کامپیوتری جدید را نصب کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سرانجام شبکه کامپیوتر جدید را نصب کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Installing the program is relatively straightforward.
[ترجمه گوگل]نصب برنامه نسبتاً ساده است
[ترجمه ترگمان]نصب برنامه نسبتا ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When we installed the central heating, we put a radiator in every room.
[ترجمه گوگل]وقتی گرمایش مرکزی را نصب کردیم، در هر اتاق یک رادیاتور گذاشتیم
[ترجمه ترگمان]هنگامی که سیستم گرمایش مرکزی را نصب کردیم، ما یک رادیاتور را در هر اتاق قرار دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They had installed a new phone line in the apartment.
[ترجمه گوگل]آنها یک خط تلفن جدید در آپارتمان نصب کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک خط تلفن جدید در آپارتمان نصب کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A professionally installed alarm will cost from about £500.
[ترجمه گوگل]یک زنگ هشدار حرفه ای نصب شده حدود 500 پوند هزینه دارد
[ترجمه ترگمان]آژیر خطر نصب شده حرفه ای بیش از ۵۰۰ پوند خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A new computer system has been installed at a cost of £80 000.
[ترجمه گوگل]یک سیستم کامپیوتری جدید با هزینه 80000 پوند نصب شده است
[ترجمه ترگمان]یک سیستم کامپیوتری جدید به قیمت ۸۰ هزار پوند نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I installed myself in front of the fire.
[ترجمه رویا] جلوی آتش نشستم.
|
[ترجمه گوگل]خودم را جلوی آتش نصب کردم
[ترجمه ترگمان]خودم را جلوی آتش نشستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Make sure the equipment is properly installed.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که تجهیزات به درستی نصب شده اند
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که تجهیزات به درستی نصب شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We're having new kitchen units installed.
[ترجمه گوگل]ما در حال نصب واحدهای آشپزخانه جدید هستیم
[ترجمه ترگمان]ما واحدهای آشپزخانه جدیدی داریم که نصب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A new Catholic bishop was installed in Galway yesterday.
[ترجمه گوگل]دیروز یک اسقف جدید کاتولیک در گالوی نصب شد
[ترجمه ترگمان]دیروز یک اسقف کاتولیک جدید در Galway نصب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Installing double-glazing will cut down the noise from traffic.
[ترجمه گوگل]نصب شیشه دوجداره باعث کاهش صدای ترافیک می شود
[ترجمه ترگمان]نصب glazing دوتایی نویز ناشی از ترافیک را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A puppet government was installed as the occupying forces withdrew.
[ترجمه گوگل]با عقب نشینی نیروهای اشغالگر، یک دولت دست نشانده روی کار آمد
[ترجمه ترگمان]یک دولت دست نشانده به عنوان نیروهای اشغالگر منصوب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. When installing electrical equipment don't take any chances. A mistake could kill.
[ترجمه گوگل]هنگام نصب تجهیزات الکتریکی هیچ گونه شانسی را در نظر نگیرید یک اشتباه می تواند بکشد
[ترجمه ترگمان]زمانی که نصب تجهیزات الکتریکی به هیچ وجه امکان پذیر نیست یک اشتباه می تواند بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm having a shower installed.
[ترجمه گوگل]من در حال نصب دوش هستم
[ترجمه ترگمان]من دارم یک دوش می گیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کار گذاشتن (فعل)
fix, set, enchase, install, instal

نصب کردن (فعل)
fix, stick, set, mount, erect, pitch, install, instal, set up, fay, uprear

منصوب نمودن (فعل)
instate, plant, install, instal

پیشنهاد کاربران

بپرس