instability

/ˌɪnstəˈbɪləti//ˌɪnstəˈbɪlɪti/

معنی: بی ثباتی، نا استواری
معانی دیگر: عدم ثبات، ناپایداری، ناپایشتی، سستی، تزلزل، جنب و لرز، لقی، لق شدگی، بلخش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: instabilities
• : تعریف: the state or quality of being unsteady or unstable; lack of stability.
متضاد: balance, stability

- mental instability
[ترجمه گوگل] بی ثباتی ذهنی
[ترجمه ترگمان] بی ثباتی روانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. instability caused a massive flight of capital from the country
عدم ثبات باعث فرار سرمایه های هنگفتی از کشور گردید.

2. mental instability
تزلزل روانی

3. the instability of a chemical compound
بی ثباتی یک ترکیب شیمیایی

4. the instability of the bridge's pillars
سستی پایه های پل

5. the increasing instability of the government
تزلزل روزافزون دولت

6. Instability may arise at times of change.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی ممکن است در زمان تغییر ایجاد شود
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی ممکن است در زمان تغییر بوجود آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Much of the instability stems from the economic effects of the war.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بی ثباتی ها از اثرات اقتصادی جنگ ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]بیشتر بی ثباتی ناشی از اثرات اقتصادی جنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The increased inflation will inject a degree of instability into the economy.
[ترجمه گوگل]افزایش تورم درجه ای از بی ثباتی را به اقتصاد تزریق می کند
[ترجمه ترگمان]افزایش تورم، درجه ای از بی ثباتی را به اقتصاد تزریق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The instability of the euro continues.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی یورو ادامه دارد
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی یورو همچنان ادامه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The riot is a symptom of political instability.
[ترجمه گوگل]شورش نشانه بی ثباتی سیاسی است
[ترجمه ترگمان]شورش نشانه ای از بی ثباتی سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Racism causes political instability and violence.
[ترجمه گوگل]نژادپرستی باعث بی ثباتی سیاسی و خشونت می شود
[ترجمه ترگمان]نژادپرستی باعث بی ثباتی سیاسی و خشونت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The law was introduced to avoid instability during the transition.
[ترجمه گوگل]این قانون برای جلوگیری از بی ثباتی در دوران گذار معرفی شد
[ترجمه ترگمان]این قانون برای اجتناب از بی ثباتی در طول دوران گذار معرفی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was afflicted by the modern malaise of instability and a fear of life.
[ترجمه گوگل]او از کسالت مدرن ناشی از بی ثباتی و ترس از زندگی رنج می برد
[ترجمه ترگمان]او تحت تاثیر ضعف مدرن بی ثباتی و ترس از زندگی قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Along with social and economic instability, they are among the main sources of crisis, loss of life and human misery.
[ترجمه گوگل]آنها در کنار بی ثباتی اجتماعی و اقتصادی، از منابع اصلی بحران، تلفات جانی و بدبختی انسان ها هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها همراه با بی ثباتی اجتماعی و اقتصادی از جمله منابع اصلی بحران، از دست دادن زندگی و بدبختی انسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This creates political instability and chronic social unrest.
[ترجمه گوگل]این امر بی ثباتی سیاسی و ناآرامی مزمن اجتماعی را ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]این باعث بی ثباتی سیاسی و ناآرامی اجتماعی مزمن می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Mass movement of the population creates instability and demoralization, even for those not directly affected.
[ترجمه گوگل]جابجایی انبوه جمعیت باعث بی ثباتی و تضعیف روحیه می شود، حتی برای کسانی که مستقیماً تحت تأثیر قرار نگرفته اند
[ترجمه ترگمان]حرکت جمعی مردم باعث ایجاد بی ثباتی و تضعیف روحیه می شود، حتی برای کسانی که مستقیما تحت تاثیر قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. As the boats have got shorter the directional instability increased but our ability to correct it with tilt decreased.
[ترجمه گوگل]همانطور که قایق ها کوتاه تر می شوند، ناپایداری جهت افزایش می یابد، اما توانایی ما برای اصلاح آن با شیب کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]همانگونه که قایق ها از بی ثباتی هدایتی کوتاه تر شده اند، اما توانایی ما برای اصلاح آن با شیب کاهش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی ثباتی (اسم)
tergiversation, transience, variation, fluctuation, inconsistency, mutability, inconstancy, instability

نا استواری (اسم)
frailty, inconsistency, instability

تخصصی

[شیمی] ناپایداری
[عمران و معماری] ناپایداری
[برق و الکترونیک] ناپایداری
[مهندسی گاز] ناپایداری
[زمین شناسی] ناپایداری
[نساجی] بی ثباتی - ناپایداری
[ریاضیات] بی ثباتی، نااستواری، ناپایداری
[آب و خاک] ناپایداری

انگلیسی به انگلیسی

• unsteadiness, shakiness, lack of firmness; changeability, tendency to behave erratically
instability is a lack of stability in a place, situation, or person.

پیشنهاد کاربران

بپرس