اسم ( noun )مشتقات: inspectoral (adj.), inspectorial (adj.), inspectorship (n.)
• (1)تعریف: one who inspects, often in an official capacity.
• (2)تعریف: an officer, as of a police or fire department.
جمله های نمونه
1. sanitary inspector
بازرس اداره ی بهداشت
2. The inspector chalked O. K. on my baggage.
[ترجمه امید ناطقی راد] بازرس مهر اوکی را به چمدان من زد
|
[ترجمه گوگل]بازرس O K را روی چمدان من گچ زد [ترجمه ترگمان]بازرس به فکر افتاد که او را به روی خود نگه دارد کی؟ روی چمدون هام [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We had sundry visitations from the Tax Inspector.
[ترجمه گوگل]بازدیدهای مختلفی از بازرس مالیات داشتیم [ترجمه ترگمان]ما یه سری اطلاعات مختلف از بازرس مالیاتی داشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He held the rank of Chief Inspector.
[ترجمه Fargol_] او درجه سر بازرس را حفظ کرد
|
[ترجمه گوگل]او دارای درجه بازرس ارشد بود [ترجمه ترگمان]او موقعیت بازرس را حفظ کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Inspector Marshall was commended for his professional and caring attitude.
[ترجمه گوگل]بازرس مارشال به دلیل نگرش حرفه ای و مراقبتی خود مورد ستایش قرار گرفت [ترجمه ترگمان]بازرس مارشال از رفتار حرفه ای و caring ستایش می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The country health agency has dedicated one inspector to monitor conditions in nursing homes.
[ترجمه گوگل]آژانس سلامت کشور یک بازرس را برای نظارت بر شرایط خانه های سالمندان اختصاص داده است [ترجمه ترگمان]اداره بهداشت کشور یک بازرس را به نظارت بر شرایط در خانه های سالمندان اختصاص داده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I'd like to bring Inspector Lacey in on this investigation.
[ترجمه گوگل]من می خواهم بازرس لیسی را در این تحقیق وارد کنم [ترجمه ترگمان]من دوست دارم که بازرس \"لیسی\" رو توی این تحقیقات بیارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Inspector Banbury came up to see her, but she sent him away.
[ترجمه گوگل]بازرس بانبری برای دیدن او آمد، اما او او را فرستاد [ترجمه ترگمان]بازرس بری بن آمد تا او را ببیند، اما او را بیرون فرستاد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The School Inspector visited our school.
[ترجمه گوگل]بازرس مدرسه از مدرسه ما بازدید کرد [ترجمه ترگمان]بازرس مدرسه به مدرسه ما رفته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The Chief Inspector disliked being overburdened with insignificant detail.
[ترجمه گوگل]بازرس ارشد دوست نداشت که با جزئیات ناچیز بیش از حد سنگین شود [ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه با جزئیات ناچیز مخالف بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The building inspector is visiting the new housing project.
[ترجمه گوگل]بازرس ساختمان در حال بازدید از پروژه مسکن جدید است [ترجمه ترگمان]بازرس ساختمان در حال بازدید از پروژه جدید خانه سازی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Back at the station the Chief Inspector returned the call.
[ترجمه گوگل]به ایستگاه برگشت، بازرس ارشد تماس را پاسخ داد [ترجمه ترگمان]رئیس دفتر تلفن را پس گرفت و گفت: برگردید به ایستگاه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The inspector criticized the slackness and incompetence of the staff.
[ترجمه گوگل]بازرس از سستی و بی کفایتی کارکنان انتقاد کرد [ترجمه ترگمان]بازرس از غفلت و عدم صلاحیت کارکنان انتقاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. A quick-thinking ticket inspector yanked an emergency cord.
[ترجمه گوگل]یک بازرس بلیط که سریع فکر می کرد، سیم اضطراری را قطع کرد [ترجمه ترگمان]یه کارآگاه سریع به سرعت یه سیم اضطراری بلند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The inspector dutifully recorded the date in a large red book.
[ترجمه گوگل]بازرس محترمانه تاریخ را در یک کتاب قرمز بزرگ ثبت کرد [ترجمه ترگمان]بازرس به طور غریزی تاریخ را با یک کتاب قرمز بزرگ ثبت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• one who inspects; one whose job it is to supervise and examine; police officer ranking below a superintendent an inspector is someone's whose job is to inspect things. an inspector is also an officer in the police force who is above a sergeant in rank.