inspection

/ˌɪnˈspekʃn̩//ɪnˈspekʃn̩/

معنی: بازرسی، معاینه، سرکشی، تفتیش، سان، بازدید
معانی دیگر: بازبینی، وارسی، بررسی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: inspectional (adj.)
(1) تعریف: the act or an instance of inspecting.
مشابه: check, examination, view, watch

(2) تعریف: an official review or examination, as of military troops or barracks.

جمله های نمونه

1. battlefield inspection
بازدید از میدان نبرد

2. passport inspection
بازبینی گذرنامه ها

3. customs inspection
بازرسی گمرکی

4. a narrow inspection
بررسی دقیق

5. an on-site inspection
بازرسی در محل

6. certificate of inspection
گواهی بازرسی

7. houses readied for customer inspection
خانه های آماده شده برای بازدید مشتریان

8. The records are open to public inspection.
[ترجمه گوگل]سوابق برای بازرسی عمومی باز است
[ترجمه ترگمان]این اسناد برای بازرسی عمومی باز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. An inspection was carried out at the school.
[ترجمه گوگل]بازرسی در مدرسه انجام شد
[ترجمه ترگمان]یک بازرسی در مدرسه برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She knew that a hygiene inspection could spell trouble for her restaurant.
[ترجمه گوگل]او می‌دانست که یک بازرسی بهداشتی می‌تواند برای رستورانش مشکل ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]او می دانست که یک بازرسی بهداشت می تواند برای رستوران مشکل ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The school inspection is going to put the teachers on their mettle.
[ترجمه گوگل]بازرسی مدرسه قرار است معلمان را سر کار بیاورد
[ترجمه ترگمان]بازبینی مدرسه باعث می شود که اساتید جرات خود را پیدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He made an inspection of the school.
[ترجمه گوگل]او از مدرسه بازرسی کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه را بازرسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Following an on - site inspection, the surveyor prepared a written report on the property.
[ترجمه گوگل]پس از بازرسی در محل، نقشه بردار گزارش کتبی از ملک تهیه کرد
[ترجمه ترگمان]پس از بازرسی در وب سایت، ارزیاب گزارشی کتبی از ملک را تهیه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He held out the saucepan for inspection.
[ترجمه گوگل]او قابلمه را برای بازرسی دراز کرد
[ترجمه ترگمان]ماهی تابه را برای بازرسی دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had completed his inspection of the doors.
[ترجمه گوگل]او بازرسی خود را از درها کامل کرده بود
[ترجمه ترگمان]بازرسی درها را تمام کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Nursing agencies are subject to inspection by the health authority.
[ترجمه گوگل]سازمان های پرستاری در معرض بازرسی مقامات بهداشتی هستند
[ترجمه ترگمان]موسسات پرستاری در معرض بازرسی از سوی اداره بهداشت قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازرسی (اسم)
control, search, exam, examination, audit, inspection, detection, cross-examination, examen

معاینه (اسم)
exam, examination, inspection, checkup

سرکشی (اسم)
disobedience, obstinacy, rebellion, contumacy, inspection, mutiny, insubordination, recalcitrance, recalcitrancy, indiscipline

تفتیش (اسم)
inspection, detection

سان (اسم)
way, manner, parade, how, inspection, ostentatious show

بازدید (اسم)
visit, review, survey, inspection, revision

تخصصی

[حسابداری] بازرسی
[عمران و معماری] بازرسی - نظارت - بازبینی
[برق و الکترونیک] بازرسی کردن
[مهندسی گاز] بازرسی، بازدید
[صنعت] بازرسی، بازدید
[نساجی] بازرسی
[ریاضیات] بازبینی، بازرسی، معاینه، کنترل

انگلیسی به انگلیسی

• act of looking over carefully and critically; official examination, review

پیشنهاد کاربران

نظارت . . .
بازرسی
معنی "معاینه"، "بررسی" یا "عیب یابی" هم میده:
The jet engine passed inspection. یعنی موتور جت معاینه یا فرایند عیب یابی رو پشت سر گذاشت.
دم هنگام نفس کشیدن
مشاهده
شاید دوس داشته باشین ی سری اصلاحات مرتبط رو هم بدونین!
در پزشکی چهار اصلاح برای معاینه فیزیکی داریم:
۱ - inspection : مشاهده
۲ - palpation: لمس
۳ - auscultation : سمع
۴ - percussion : دق
تفتیش
بررسی، معاینه ( علوم پزشکی و ورزشی )
بازرسی بدنی:
Pat down
Frisk
Manual body search
Body captivity search
Physical inspection : تفتیش بدنی - بازرسی بدنی
Passport inspection : بازبینی و بررسی پاسپورت
معاینه کردن با چشم
عیب یابی

بررسی
On closer inspection
به بیان دقیقتر
به نقل از هزاره:
بازرسی
وارسی
بازدید
کنترل
معاینه
امتحان
سرکشی ( به )
[شیمی]: وارسی ( موازنه به روش وارسی )
نظارت
بازداشت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس