insoluble

/ˌɪnˈsɑːljəbl̩//ɪnˈsɒljʊbl̩/

معنی: حل نشدنی، غیر محلول، لاینحل
معانی دیگر: گشود ناپذیر، نامحلول، از بین نرفتنی، ماده حل نشدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insolubly (adv.), insolubility (n.), insolubleness (n.)
(1) تعریف: impossible to dissolve, esp. in a given liquid.
متضاد: dissolvable, soluble

(2) تعریف: impossible to solve or understand.
متضاد: soluble, solvable

جمله های نمونه

1. insoluble doubt
شک پایدار

2. salt is insoluble in water
گچ در آب حل نمی شود.

3. Carotenes are insoluble in water and soluble in oils and fats.
[ترجمه گوگل]کاروتن ها در آب نامحلول و در روغن ها و چربی ها محلول هستند
[ترجمه ترگمان]Carotenes در آب نامحلول هستند و در روغن و چربی محلول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Sand is insoluble in water.
[ترجمه گوگل]ماسه در آب نامحلول است
[ترجمه ترگمان]ماسه در آب نامحلول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. These minerals are all insoluble in water.
[ترجمه گوگل]این مواد معدنی همگی در آب نامحلول هستند
[ترجمه ترگمان]این مواد معدنی در آب نامحلول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These chemicals are practically insoluble in water.
[ترجمه گوگل]این مواد شیمیایی عملا در آب نامحلول هستند
[ترجمه ترگمان]این مواد شیمیایی عملا در آب غیرقابل حل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government is faced with an apparently insoluble problem.
[ترجمه گوگل]دولت با مشکلی به ظاهر لاینحل مواجه است
[ترجمه ترگمان]دولت با یک مشکل ظاهرا غیرقابل حل مواجه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However the globulins are insoluble in water but soluble in weak salt solutions.
[ترجمه گوگل]با این حال گلوبولین ها در آب نامحلول هستند اما در محلول های نمک ضعیف محلول هستند
[ترجمه ترگمان]اما the در آب نامحلول ولی در محلول های نمک ضعیف قابل حل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These are no longer insoluble problems.
[ترجمه گوگل]اینها دیگر مشکلات حل نشدنی نیستند
[ترجمه ترگمان]این مسائل دیگر غیرقابل حل نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As the flooded forests decompose, insoluble mercury in the soil and vegetation turns into soluble methyl mercury.
[ترجمه گوگل]با تجزیه جنگل های سیل زده، جیوه نامحلول در خاک و پوشش گیاهی به متیل جیوه محلول تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]همانطور که جنگل های سیل زده تجزیه می شوند، جیوه غیرقابل حل در خاک و گیاهان به متیل جیوه قابل حل تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Because the lithium hydroxide is insoluble in the organic phase, it remains within the micelle.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که لیتیوم هیدروکسید در فاز آلی نامحلول است، در داخل میسل باقی می ماند
[ترجمه ترگمان]چون هیدروکسید lithium در فاز آلی غیرقابل حل می باشد، در میسل باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At this point, the crisis appears insoluble.
[ترجمه گوگل]در این مرحله، بحران غیر قابل حل به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]در این مرحله، بحران غیرقابل حل به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This insoluble predicament was the source of the decay, corruption and mounting tension evident within the upper echelons of the regime.
[ترجمه گوگل]این مخمصه حل ناشدنی منشأ انحطاط، فساد و تنش فزاینده در سطوح بالای رژیم بود
[ترجمه ترگمان]این مخمصه غیرقابل حل، منشا فساد، فساد و افزایش تنش موجود در رده های بالای رژیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Heterogeneous catalysts are insoluble in the reaction medium.
[ترجمه گوگل]کاتالیزورهای ناهمگن در محیط واکنش نامحلول هستند
[ترجمه ترگمان]catalysts در محیط واکنش محلول هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حل نشدنی (صفت)
irresolvable, indissoluble, inextricable, insoluble, unsolved, insolvable

غیر محلول (صفت)
irresoluble, insoluble

لاینحل (صفت)
insoluble, unsolvable

تخصصی

[شیمی] انحلال ناپذیر، نامحلول
[مهندسی گاز] نامحلول، غیرمحلول، حل نشدنی
[نساجی] نامحلول - حل نشدنی - غیر محلول
[ریاضیات] غیر قابل حل

انگلیسی به انگلیسی

• not soluble, cannot be dissolved in a liquid; unsolvable, unexplainable
an insoluble problem cannot be solved.
an insoluble substance does not dissolve or break down.

پیشنهاد کاربران

نامحلول یا غیرهمگن
This term refers to a problem or situation that cannot be solved or explained. It is often used to describe complex or difficult - to - understand issues.
مشکل یا موقعیتی که قابل حل یا توضیح نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب برای توصیف مسائل پیچیده که درک آن دشوار است.
مثال؛
The mystery surrounding the disappearance of the plane remains insoluble.
In a philosophical discussion, one might argue, “The question of the meaning of life is insoluble. ”
A person might express frustration by saying, “I’ve been trying to solve this math problem for hours, but it seems insoluble. ”

مشکلات لاینحل
نا ممکن
غیرمحلول، ماده حل نشدنی

بپرس