insist

/ˌɪnˈsɪst//ɪnˈsɪst/

معنی: پاپی شدن، سماجت کردن، پافشاری کردن، اصرار ورزیدن، تکیه کردن بر
معانی دیگر: اصرار کردن، دوپا را در یک کفش کردن، لج کردن، (روی چیزی) پیله کردن، واسرنگیدن، کشتیار شدن، (شدیدا) درخواست کردن، خواستار شدن، (مصرانه) ادعا کردن، اعلام کردن، سماجت

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: insists, insisting, insisted
(1) تعریف: to be firm and unyielding about something.
مشابه: persevere, persist

- I told her she couldn't come in, but she insisted, and I was forced to allow her.
[ترجمه گنج جو] بهش گفتم داخل نیاد اما اصرار و پافشاری اون مجبورم کرد بهش اجازه ورود دادم.
|
[ترجمه گوگل] به او گفتم نمی تواند وارد شود، اما او اصرار کرد و من مجبور شدم به او اجازه بدهم
[ترجمه ترگمان] به او گفتم که نمی تواند بیاید داخل، اما او اصرار کرد و من مجبور شدم اجازه دهم او بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He insisted on seeing the woman's supervisor.
[ترجمه گوگل] او اصرار داشت که سرپرست زن را ببیند
[ترجمه ترگمان] او اصرار داشت که ناظر زن را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to emphasize something with firmness (usu. fol. by on).
مترادف: hold, stand on, stick to
مشابه: affirm, defend, protest, uphold

- He insists on the rightness of his decision.
[ترجمه گوگل] او بر درستی تصمیم خود پافشاری می کند
[ترجمه ترگمان] او به درستی تصمیمش اصرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to state with firmness or resolve (usu. fol. by a clause).
مترادف: assert, asseverate, aver, maintain
مشابه: argue, claim, contend, declare, emphasize, protest, remonstrate, swear

- She insisted that someone had been lurking in the hall.
[ترجمه گوگل] او اصرار داشت که کسی در سالن کمین کرده است
[ترجمه ترگمان] او اصرار داشت که کسی در سرسرا کمین کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to continue to demand or require.
مترادف: demand
مشابه: advise, command, require, urge

- I insisted that he leave, and finally he did.
[ترجمه گوگل] اصرار کردم که برود و بالاخره رفت
[ترجمه ترگمان] من اصرار کردم که او برود، و بالاخره او این کار را کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the workers may insist that he be fired
ممکن است کارگران اخراج او را خواستار شوند.

2. Mother insists that we do our homework before we start the long telephone conversations.
[ترجمه گوگل]مادر اصرار دارد که قبل از شروع مکالمات طولانی تلفنی، تکالیف خود را انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]مادر اصرار دارد که ما تکالیف خود را قبل از شروع مکالمه تلفنی طولانی انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She insisted that Sal was not jealous of his twin brother.
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که سال به برادر دوقلوی خود حسادت نمی کند
[ترجمه ترگمان]او تاکید کرد که سال سل به برادر دوقلویش حسادت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The doctor insisted that Marian get plenty of rest after the operation.
[ترجمه گوگل]دکتر اصرار کرد که ماریان بعد از عمل استراحت کافی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]دکتر اصرار داشت که ماریان بعد از عمل به اندازه کافی استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In a complex world,to insist upon simplicity is foolish.
[ترجمه گوگل]در دنیای پیچیده، اصرار بر سادگی احمقانه است
[ترجمه ترگمان]در یک دنیای پیچیده، برای تاکید بر سادگی، ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Anyhow I must insist that you cannot steal.
[ترجمه گوگل]به هر حال من باید اصرار کنم که تو نمی توانی دزدی کنی
[ترجمه ترگمان]در هر حال باید اصرار کنم که شما نمی توانید دزدی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I insist on your taking/insist that you take immediate action to put this right.
[ترجمه گوگل]من اصرار دارم که تصمیم بگیرید / اصرار دارم که برای اصلاح این موضوع فوراً اقدام کنید
[ترجمه ترگمان]اصرار می کنم قبول کنید و اصرار داشته باشید که اقدام فوری برای انجام این کار را انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Please go first - I insist!
[ترجمه گوگل]لطفا اول برو - اصرار دارم!
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم اول برو … من اصرار می کنم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I insist on paying for the damage.
[ترجمه گوگل]اصرار دارم خسارت را بپردازم
[ترجمه ترگمان]من اصرار دارم که خسارت رو پرداخت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is not to pursue, but do not insist I don't care.
[ترجمه گوگل]آیا به دنبال نیست، اما اصرار نکنید که من اهمیتی نمی دهم
[ترجمه ترگمان]دنبال کردن نیست، اما اصرار نکن که برایم مهم نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I will have another glass if you insist.
[ترجمه گوگل]اگه اصرار کنی یه لیوان دیگه میخورم
[ترجمه ترگمان]اگه اصرار داری یه لیوان دیگه برات میارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Life is really simple, but we insist on making it complicated. Confucius
[ترجمه گوگل]زندگی واقعا ساده است، اما ما اصرار داریم که آن را پیچیده کنیم کنفوسیوس
[ترجمه ترگمان]زندگی واقعا ساده است، اما ما اصرار داریم که آن را پیچیده کنیم کنفسیوس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you insist, we have to declare the meeting off.
[ترجمه گوگل]اگر اصرار دارید، باید جلسه را تعطیل اعلام کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر شما اصرار دارید، باید جلسه را تعطیل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I insist on your being there.
[ترجمه گوگل]اصرار دارم که آنجا باشید
[ترجمه ترگمان]من اصرار دارم که تو اونجا باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Always insist upon seeing your room before booking in.
[ترجمه گوگل]همیشه اصرار داشته باشید که قبل از رزرو اتاق خود را ببینید
[ترجمه ترگمان]همیشه اصرار می کنم که اتاق شما را قبل از ورود به اتاق ملاقات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. We insist upon a definite answer.
[ترجمه گوگل]ما بر پاسخ قطعی اصرار داریم
[ترجمه ترگمان]ما اصرار می کنیم که جواب قطعی داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Oh, very well, if you insist.
[ترجمه گوگل]اوه، خیلی خوب، اگر شما اصرار دارید
[ترجمه ترگمان]اوه، بسیار خوب، اگر اصرار دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاپی شدن (فعل)
persecute, hound, insist

سماجت کردن (فعل)
importune, persist, insist

پافشاری کردن (فعل)
persist, insist

اصرار ورزیدن (فعل)
insist

تکیه کردن بر (فعل)
insist

تخصصی

[صنعت] تکیه کردن، اصرار کردن، پافشاری کردن

انگلیسی به انگلیسی

• persist, persevere; firmly emphasize, assert; demand emphatically, firmly request, require
if you insist that something must happen or that something is true, you say it very firmly and refuse to change your mind.
if you insist on something, you say very firmly that you must do it or have it, and refuse to change your mind.

پیشنهاد کاربران

Insist=persist=press=importune==persevere=hold out for
پافشاری کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، جسارت داشتن
البته قضیه hold out for کمی فرق داره که توضیحش دادم در قسمت خودش.
اصرار داشتن
اصرار کردن
مثال: She insists on doing it her way.
او اصرار دارد که به روش خودش انجام دهد.
کلمه "persist" و "insist" در زبان انگلیسی اصطلاحاتبا معانی و ریشه یکسان و دارای تفاوت خاص متفاوتی هستند:
- Persist: به معنای ادامه دادن به یک کار یا فعالیت، حتی در مقابل موانع یا مشکلات استفاده می شود. وقتی شخص یا چیزی پایداری در انجام یک کار یا تصمیم نشان می دهد و تسلیم نمی شود، از "persist" استفاده می شود. به عنوان مثال، "She persisted in her studies despite facing many challenges. "
...
[مشاهده متن کامل]

- Insist: بیشتر مرتبط با تاکید بر یک موضوع یا درخواست تکراری است. وقتی شخصی بر روی درخواست یا نظر خود تأکید دارد و اجازه نمی دهد که این موضوع یا نظر بی توجه شود، از "insist" استفاده می شود. به عنوان مثال، "He insisted on going to the concert despite the bad weather. "
بنابراین، "persist" به معنای ادامه دادن و پایدار ماندن در یک فعالیت است، در حالی که "insist" به تأکید بر یک نظر، درخواست یا امر مرتبط است.

insist ( v ) ( ɪnˈsɪst ) =to demand that sth happens or that sb agrees to do sth, e. g. I didn't really want to go but he insisted. =to say firmly that sth is true when other people don't believe you
insist
پافشاری کردن، اصرار ورزیدن
اصرار � پافشاری
insistence
اصرار � اصرارورزی � دو پا را در یک کفش کردن � سماجت � لج کردن � هنجله ( insistency هم می گویند ) � پافشاری � کشتیار شدن
insist
( روی چیزی ) پیله کردن � ( شدیدا ) درخواست کردن � ( مصرانه ) ادعا کردن � ادعا کردن � اصرار ورزیدن � اصرار ورزیدن � اصرار کردن � اعلام کردن � خواستار شدن � دوپا را در یک کفش کردن � لج کردن � مصرانه خواستن � واسرنگیدن � پافشاری کردن � کشتیار شدن
...
[مشاهده متن کامل]

insistently
باصرار � مصرانه
insist on
ثابت قدم بودن
insistent
توجه انگیز � تکراری � خواستار � دوپا در یک کفش کن � سرتق � سمج � مصر � مصرانه � مکرر � پافشار � پافشارانه � پژوژ � کشتیار � گریان
insisting
پافشاری
insistence
اصرار � اصرارورزی � دو پا را در یک کفش کردن � سماجت � لج کردن � هنجله ( insistency هم می گویند ) � پافشاری � کشتیار شدن
insisting
پافشاری

insist: پافشاری کردن
insist ( on ) : پافشاری کردن
Say firmly and often that something is true ESP
when other people think it may not be true demand that something happened
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : insist
✅️ اسم ( noun ) : insistence
✅️ صفت ( adjective ) : insistent
✅️ قید ( adverb ) : insistently
با تاکیید گفتن
روم رو زمین ننداز
I insist
جناب عَجَمَندِه، من به باریک اندیشی شما و حُسن نیتتان برای پیشرفت زبان فارسی ایمان دارم، اما بهتر است حتماً داخل پرانتز ذکر کنید که این واژه ها ابداع شخصی هستند یا نه، تا مترجمان به اشتباه نیفتند. "پیشنهاد واژه" با "ابداع واژه" تفاوت دارد. در این بخش قرار است معناها، دلالت ها و کاربردهای ناشناخته ترِ یک واژه، که کاربران در بافتار تخصصی خودشان پیدا کرده اند، مطرح شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( این را در مورد تعدادی از برابرهای پیشنهادیتان در آبادیس میگویم و کاری به "پروژیدن" ندارم )

پژوژیدن.
اصرار کردن در حساب کردن پول رستوران.
مثلا:you must let me pay for the meal. I insist
باید بزارید من پول وعده رو حساب کنم. اصرار دارم ( لطفا )
پافشاری
دوساختار داره insist:
Insist on verb ing
Insist that sentens
she had insist to buy a phone
To state positively and assertively
( مصرانه ) ادعا کردن
To maintain
معنقد بودن
To emphasize
تاکید کردن

اصرارکردن
سماجت، اصرار کردن.
I prefer not to send my songs to someone who can't hear me
اصرار مبرم
� I am no longer the same person I used to be
� I insisted not to insist
� Don't doubt that if you love me one percent, I will miss you
...
[مشاهده متن کامل]

� Don't live in illusions
من ترجیح میدادم اهنگام رو به کسی که حرفامو نمیشنوه نمیفرستادم
من دیگه همون آدم سابق نمیشم
واس موندم اصرار نکن
شک نکن اگه یه درصد عاشقم بودی بپات میموندم
تو توهمات زندگی نکن

to be emphatic, firm, or resolute about something intended, demanded, or required ( ibid )
مقاومت کردن
تاکید کردن
تاکید داشتن، پا فشردن، مدعی بودن
سماجت کردن . پافشاری کردن . اصرار کردن . require. persist
اصرار کردن
سماجت کردن
پافشاری کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس