insipidly


بطور بی مزه

جمله های نمونه

1. Silent can you free oneself really occasionally? Lose insipidly probably this ought not to what do I have? Are helpless life and life everybody can susceptive?
[ترجمه گوگل]ساکت می توانی واقعا گهگاهی خودت را آزاد کنی؟ از دست دادن بیهوده احتمالا این نباید به چه چیزی دارم؟ آیا زندگی و زندگی درمانده همه می توانند حساس باشند؟
[ترجمه ترگمان]در سکوت، شما می توانید گاه گاه خود را آزاد کنید؟ احتمالا این چیزی که من دارم نباید این کار رو بکنم؟ آیا زندگی و زندگی ناتوان است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her complexion was insipidly fair, and the two smooth bands of hair beneath her cap were of that sunless flaxen hue which generally accompanies pink cheeks and white eyelashes.
[ترجمه گوگل]رنگ چهره او به طرز نامفهومی روشن بود و دو نوار موی صاف زیر کلاهش از آن رنگ کتان بدون آفتاب بود که عموماً با گونه های صورتی و مژه های سفید همراه است
[ترجمه ترگمان]رنگ چهره اش بور بود و دو دسته موهای صاف زیر کلاهش از آن رنگ آبی بی آفتاب بودند که معمولا با گونه های صورتی و مژه های سفید همراه می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. How to put feeling aside, go doing a business insipidly?
[ترجمه گوگل]چگونه احساس را کنار بگذاریم و بی‌معنا به انجام یک تجارت برویم؟
[ترجمه ترگمان]چگونه این احساس را کنار بگذارید، بروید و یک معامله تجاری بکنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One particular video, the latest that Plait has taken to task, is insipidly evil in its attempts to create fear and panic.
[ترجمه گوگل]یک ویدیوی خاص، جدیدترین ویدیویی که Plait به کار گرفته است، در تلاش برای ایجاد ترس و وحشت بسیار شیطانی است
[ترجمه ترگمان]یک ویدیو خاص، آخرین مورد که Plait به کار گرفته، در تلاش خود برای ایجاد ترس و وحشت بسیار بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. When section of sentiments have become, that man only can resemble a pot insipidly overnight the thin rice gruel, the ignorant woman only then can realize.
[ترجمه گوگل]وقتی بخشی از احساسات تبدیل شد، آن مرد فقط می تواند یک شبه به طرز احمقانه ای شبیه یک دیگ نازک برنج شود، زن نادان تنها در آن زمان می تواند متوجه شود
[ترجمه ترگمان]وقتی قسمتی از احساسات به پایان می رسد، آن مرد فقط می تواند یک شبه یک ظرف یک شبه شیر برنج جو و آن زن نادان را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• without flavor, tastelessly, blandly; in an uninteresting manner, dully, lifelessly

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insipidness / insipidity
✅️ صفت ( adjective ) : insipid
✅️ قید ( adverb ) : insipidly

بپرس