insight

/ˈɪnˌsaɪt//ˈɪnsaɪt/

معنی: فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن
معانی دیگر: هشیواری، (روان شناسی: آگاهی به وضع روحی و دماغی خود) روان آگاهی، نزدیک، درمدنظر، آشکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the power of mind to grasp an essential meaning or truth.
مترادف: acumen, perception
مشابه: acuity, comprehension, discernment, instinct, intelligence, penetration, perspicacity, sharpness, understanding

- We expect our leaders to have not only knowledge but insight, so that we may trust their decisions.
[ترجمه گوگل] ما از رهبران خود انتظار داریم که نه تنها دانش بلکه بینش داشته باشند تا بتوانیم به تصمیمات آنها اعتماد کنیم
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داریم رهبران ما نه تنها دانش بلکه بینش داشته باشند تا بتوانیم به تصمیمات آن ها اعتماد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the understanding or knowledge of essential meanings or truths.
مترادف: intuition, realization
مشابه: inspiration, perception, understanding

- Her brilliant book is full of insights into human nature.
[ترجمه گوگل] کتاب درخشان او مملو از بینش هایی در مورد طبیعت انسان است
[ترجمه ترگمان] کتاب درخشان او سرشار از بینش به طبیعت انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Extensive research and personal experience gave him insight into the causes of war.
[ترجمه گوگل] تحقیقات گسترده و تجربه شخصی به او بینشی در مورد علل جنگ داد
[ترجمه ترگمان] تحقیقات گسترده و تجربیات شخصی به او بینش در مورد علل جنگ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. have an insight into something
در مورد چیزی درون بینی یا بصیرت داشتن

2. a man of unusual insight and enterprise
مردی دارای بینش و همت فوق العاده

3. the universality of attar's insight
جهان روایی بینش عطار

4. a woman of education and insight
خانمی تحصیل کرده و بصیر

5. his father was a man of insight
پدرش مرد درون بینی بود.

6. He had an insight into human nature.
[ترجمه علی] او شناختی از ماهیت انسان داشت
|
[ترجمه گوگل]او بینشی نسبت به ماهیت انسان داشت
[ترجمه ترگمان]او در طبیعت انسانی استعداد خاصی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The book gives a fascinating insight into Mrs Blair's character.
[ترجمه علی] این کتاب یک بینش جذاب از شخصیت خانم بلر ارائه می کند.
|
[ترجمه گوگل]این کتاب بینش شگفت انگیزی از شخصیت خانم بلر می دهد
[ترجمه ترگمان]این کتاب بینش جالبی به شخصیت خانم بلر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. These texts give the reader an insight into the Chinese mind.
[ترجمه علی] این متون دیدگاهی از ذهنیت چینی ها ارائه می کند
|
[ترجمه گوگل]این متون به خواننده بینشی نسبت به ذهن چینی می دهد
[ترجمه ترگمان]این متون به خوانندگان بینشی نسبت به ذهن چینی می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I gained an insight into the work of a journalist.
[ترجمه گوگل]من بینشی از کار یک روزنامه نگار به دست آوردم
[ترجمه ترگمان]من بینشی نسبت به کار یک روزنامه نگار بدست آوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His exploration of the myth brings insight into the American psyche.
[ترجمه علی] تحقیقات او در زمینه اساطیر بینشی از روان آمریکایی آورده است.
|
[ترجمه گوگل]کاوش او در اسطوره بینشی به روان آمریکایی می آورد
[ترجمه ترگمان]کاوش او در افسانه، بینش را در ذهن آمریکایی به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His work offers an insight into an alien culture.
[ترجمه گوگل]آثار او بینشی از فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]کار او بینشی نسبت به یک فرهنگ بیگانه ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A bridge between ancient wisdom and modern insight is now being built.
[ترجمه گوگل]اکنون پلی بین خرد باستانی و بینش مدرن ساخته می شود
[ترجمه ترگمان]پلی بین حکمت قدیم و بینش مدرن اکنون ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was given an unpleasant insight into what life would be like as his wife.
[ترجمه Ali.D] به او ( زن ) در مورد اینکه زندگی به عنوان همسر او ( مرد ) چگونه میتواند باشد بینشی ناخوشایند داده شد
|
[ترجمه گوگل]بینش ناخوشایندی به او داده شد که زندگی به عنوان همسرش چگونه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او به این فکر افتاد که زندگی مثل همسرش خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His autobiography provides an illuminating insight into his mind.
[ترجمه گوگل]زندگی نامه او بینش روشنگری را در ذهن او ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]زندگینامه او بینشی روشن در ذهن او فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There isn't any bus stops in sight.
[ترجمه گوگل]هیچ ایستگاه اتوبوسی در دید نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ اتوبوسی در دیدرس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was not a ship in sight.
[ترجمه گوگل]کشتی در چشم نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ کشتی در دیدرس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The ship is in sight of land.
[ترجمه گوگل]کشتی در دید خشکی است
[ترجمه ترگمان]کشتی در دیدرس خشکی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The boys get home and eat everything in sight .
[ترجمه گوگل]پسرها به خانه می رسند و همه چیز را می خورند
[ترجمه ترگمان]بچه ها به خانه می آیند و همه چیز را یکجا می خورند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Suddenly a steamer hove in sight. The captain immediately gave an order to send out a signal for rescue.
[ترجمه گوگل]ناگهان یک کشتی بخار در معرض دید قرار گرفت کاپیتان بلافاصله دستور ارسال سیگنال برای نجات را داد
[ترجمه ترگمان]ناگهان یک کشتی بخار از نظر ناپدید شد سروان بی درنگ دستور داد تا یک سیگنال برای نجات او بفرستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. With no buyer in sight for the company as a whole, the vultures started to circle.
[ترجمه گوگل]بدون هیچ خریداری برای کل شرکت، کرکس ها شروع به دور زدن کردند
[ترجمه ترگمان]با اینکه هیچ مشتری برای شرکت در نظر گرفتن شرکت نداشت، the شروع به چرخیدن کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. The train is still in sight.
[ترجمه گوگل]قطار هنوز در چشم است
[ترجمه ترگمان]قطار هنوز در دیدرس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The end of the project is almost in sight.
[ترجمه گوگل]پایان پروژه تقریبا در چشم است
[ترجمه ترگمان]پایان پروژه تقریبا در نظر گرفته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. Victory is in sight.
[ترجمه گوگل]پیروزی در چشم است
[ترجمه ترگمان]پیروزی در دیدرس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Follow that man and keep him in sight all the time.
[ترجمه گوگل]آن مرد را دنبال کنید و همیشه او را در معرض دید قرار دهید
[ترجمه ترگمان]آن مرد را دنبال کنید و همیشه او را در نظر بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. People swarmed to the shops, buying up everything in sight.
[ترجمه گوگل]مردم ازدحام به مغازه‌ها هجوم آوردند و هر چیزی را که در چشم بود خریدند
[ترجمه ترگمان]مردم به مغازه ها هجوم می آوردند و همه چیز را در نظر می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. There wasn't a sail in sight.
[ترجمه گوگل]بادبانی در چشم نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ بادبانی در دیدرس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The escaped prisoner was nowhere in sight.
[ترجمه گوگل]زندانی فراری هیچ جا دیده نمی شد
[ترجمه ترگمان]زندانی فراری در دیدرس نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. As they rounded the bend and came in sight of the river, Philip took her hand.
[ترجمه گوگل]وقتی پیچ را گرد کردند و به رودخانه رسیدند، فیلیپ دست او را گرفت
[ترجمه ترگمان]وقتی از پیچ گذشتند و به رودخانه رسیدند، فیلیپ دستش را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. At last we came in sight of a few houses.
[ترجمه گوگل]بالاخره به چند خانه رسیدیم
[ترجمه ترگمان]سرانجام به دیدن چند خانه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

فهم (اسم)
understanding, consciousness, intelligence, insight, apprehension, appreciation, realization, comprehension, grasp, conception, uptake

بصیرت (اسم)
knowledge, intuition, insight, vision, foresight, discernment, discretion, clairvoyance, ken

بینش (اسم)
intelligence, intuition, insight, sight, eyesight, seeing, ken

درون بینی (اسم)
insight

چشم باطن (اسم)
insight

تخصصی

[روانپزشکی] بینش

انگلیسی به انگلیسی

• perception, discernment, understanding, astuteness, intuition
insight into a complex situation or problem is an understanding of it.
in view, drawing near, approaching, imminent, on the horizon

پیشنهاد کاربران

بینش / درک عمیق
فهم / درک روشن
دیدگاه / درک درست از موضوع
ترجمه های اصطلاحی:
تجزیه و تحلیل عمیق / درک دقیق از جزئیات
پندار یا درکی که از تجربه به دست می آید
بینش ذهنی / فهم ذاتی
Insight into sth
درک و فهم از یک چیز
a deep understanding
درک عمیق
1. بینش. بصیرت 2. شناخت. فهم. درک
مثال:
a unique insight into history
یک بینش و شناخت بی نظیر نسبت به تاریخ
چشم انداز
Hindsight: گذشته نگری - نگاه به یک اتفاق بعد از وقوع. در این سطح تحلیل توصیفی ( Descriptive Analytics ) است و به چیستی موضوع پرداخته می شود. ( تصویر را ببینید کاملا گویاست )
Insight: فراست و آگاهی - نگاه به اتفاق در حین آن. در این سطح تحلیل تشخیصی ( Diagnostic Analytics ) است و به چرایی موضوع پرداخته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

Foresight: آینده نگری و دوراندیشی. در این سطح تحلیل پیش بینی کننده ( Predictive Analytics ) و تجویزی ( Prescriptive Analytics ) است و به اینکه در آینده چه اتفاقی می افتد و یا می توانیم چه کنیم که اتفاق بیفتد پرداخته می شود.

insight
شناخت
آگاهی
( ( داشتن شناخت از ذات و صفات خود و دیگران ) )
با خرف اضافه into میاد
Our teacher had a great insight into teenagers
معلم ما شناخت خوبی از ماهیت نوجوانان داشت
This book gives a good inaight into war
این کتاب شناخت خوبی نسبت به ذات جنگ به ما میده
intelligence, wisdom
آموزه، تعالیم، رهیافت، فکر، برق، جرقه، رهنمون، رهنمود
بینش، دید، دانش
Her research provided valuable insights into the topic.
تحقیقات او بینش های ارزشمندی در مورد موضوع ارائه داد.
بینش، درک عمیق
بصیرت، فراست، چشم باطن، درون بینی، روانشناسی: بینش
بینش یا بصیرت: تجزیه و تحلیل، ارزیابی. حسابرسی داخلی یک کنش یار برای بهبود اثربخشی و کارایی از طریق ارائه بینش و پیشنهادها برمبنای تجزیه و تحلیل و ارزیابی داد ها و فرآیندهای کسب و کار است. ( حسابرسی داخلی )
یافته
ژرف بینی ، ادراک
در بعضی از متن ها می تواند به معنای �نتیجه� باشد.
آگاهی
اطلاعات
فکر
ایده
بینش
چشم باطن ، فهم درون بینی ، بینایی ، بصیرت
The team has a great insight
تیم فهم یا بینش فوق العاده داره
رهیافت
فکر بکر
فکر سریع
ایده ناگهانی
درک و فهم . فهم ناگهانی
دست یافته
insight ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: بینش
تعریف: فهمی از خود و روابط با دیگران که تجربه های پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئله ای یاری می کند
بینش , درک
– a profound insight
– an insight as to how the gene works
–�I gained an insight into the work of a journalist
[مارکتینگ] اِشراف
marketing insight: اشراف بر بازار؛ درک بایسته و کنش پذیر از واقعیت بازار در پیِ تحلیل عمیق و متفکرانه که قبلاً نامکشوف مانده بود
✅فهم
✅ بینش
✅ آگاهی
✅اشراف
The study provided valuable insight into the development of the disease
فهم، درک، بینش
واقف شدن - وقوف - دانندگی
اطلاعات
بازدید
[Verb]
در دیدرس بودن
⭐⭐⭐
[Phrase]
provide insight into
در اختیار گذاشتن/ساختن زمینه یا بستر برای کسب فهم و بصیرت و بینش عمیق ( راجع به موضوع یا چیزی )
مثال:
Do you think dreams have any special meaning?
...
[مشاهده متن کامل]

I believe that dreams can have symbolic meanings and can provide insights into our subconscious thoughts and emotions. However, I also think that dreams can be influenced by various factors and should not be taken too literally

اگاهی
قابل رویت
قدرت فهم
Insight بصیرت
In sight مد نظر
بینش، نگرش
رهنمون
شناخت ، نگرش
معرفت
نگرش
بصیرت
نگاه، دید، دیدگاه
دید کلی
پیش زمینه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٧)

بپرس