inset

/ˈɪnˌset//ˌɪnˈset/

معنی: ریزش، جریان، الحاق، وصله، اضافه کردن، گذاشتن، معرفی کردن، افزودن
معانی دیگر: در داخل چیزی قرار دادن، اندرگذاشتن (رجوع شود به: insert)، n : ریزش، دهانه، vt :معین کردن، اضافه کردن گذاشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something placed in or within something else; insert.

(2) تعریف: a smaller image, such as a map or diagram, placed within a larger one and partially obscuring it.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: insets, insetting, inset
مشتقات: insetter (n.)
• : تعریف: to place in, into, or within; insert.
مشابه: introduce

جمله های نمونه

1. Ceramic tiles were inset into the tables.
[ترجمه گوگل]کاشی های سرامیکی داخل میزها گذاشته شده بود
[ترجمه ترگمان]کاشی های سرامیک به میزها دوخته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You need to inset an additional piece of material into the waistline of the dress to make it large enough for her.
[ترجمه گوگل]شما باید یک تکه مواد اضافی را به خط کمر لباس وارد کنید تا به اندازه کافی برای او بزرگ شود
[ترجمه ترگمان]شما باید یک تکه مواد اضافی را به دور کمر خود ضمیمه کنید تا آن را به اندازه کافی بزرگ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. White silk panels were inset into the sides of the dress.
[ترجمه گوگل]پانل های ابریشمی سفید در کناره های لباس تعبیه شده بود
[ترجمه ترگمان]صفحات سفید ابریشمی به دو طرف لباس ختم می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The tables were inset with ceramic tiles.
[ترجمه گوگل]میزها با کاشی و سرامیک پوشیده شده بودند
[ترجمه ترگمان]میزها را با کاشی های سرامیک پوشانده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He bought her a gold necklace inset with rubies.
[ترجمه گوگل]او برای او یک گردنبند طلا با یاقوت خرید
[ترجمه ترگمان]یک گردن بند طلا به او داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. For the Shetland Islands, see inset.
[ترجمه گوگل]برای جزایر شتلند، به قسمت داخلی مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]برای جزایر شتلند، صفحات ضمیمه را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Inset A window display advertising Cook's many services.
[ترجمه گوگل]درج یک پنجره نمایش تبلیغاتی بسیاری از خدمات کوک
[ترجمه ترگمان]Inset یک پنجره تبلیغات بسیاری از خدمات را نمایش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is easier to inset after typing than before.
[ترجمه گوگل]درج پس از تایپ راحت تر از قبل است
[ترجمه ترگمان]It کردن بعد از تایپ کردن نسبت به قبل آسان تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Inset A transatlantic corporate business jet.
[ترجمه گوگل]Inset یک جت تجاری شرکتی فراآتلانتیک
[ترجمه ترگمان] یه جت تجاری \"transatlantic\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Inset single drainer stainless steel sink unit with mixer taps over.
[ترجمه گوگل]واحد سینک استیل ضد زنگ تک آبکشی با شیرهای مخلوط کن روی آن
[ترجمه ترگمان]یک واحد sink استیل ضد زنگ single با شیره ای mixer بر روی آن نصب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We owned enameled watches inset with gold and diamonds.
[ترجمه گوگل]ما ساعت‌های میناکاری شده با طلا و الماس داشتیم
[ترجمه ترگمان]ساعت های کاری ما با طلا و الماس تزیین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Inset Far Left: A member of a modern piling gang inserts a steel pile to strengthen the canal bank.
[ترجمه گوگل]Inset Far Left: یکی از اعضای یک باند شمع‌بندی مدرن یک شمع فولادی را برای تقویت کرانه کانال وارد می‌کند
[ترجمه ترگمان]Inset - چپ: عضو یک گروه piling مدرن، یک دسته فولادی را برای تقویت بانک کانال وارد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The desk, with a green leather inset, is always clear of papers.
[ترجمه گوگل]میز با روکش چرمی سبز، همیشه خالی از کاغذ است
[ترجمه ترگمان]میز با صفحات ضمیمه چرمی سبز همیشه از کاغذ پاک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The arches have been inset with pearls and uncut diamonds.
[ترجمه گوگل]طاق‌ها با مروارید و الماس‌های تراش نخورده تزئین شده‌اند
[ترجمه ترگمان]طاق های قوسی از مروارید و الماس های تراشیده به هم وصل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The changes will require funding from INSET. capitation and staffing budgets.
[ترجمه گوگل]تغییرات نیاز به بودجه از INSET دارد بودجه سرانه و کارکنان
[ترجمه ترگمان]این تغییرات نیازمند سرمایه گذاری از سوی inset هستند بودجه های پرسنلی و پرسنلی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

جریان (اسم)
inset, ooze, flow, progress, fluor, action, current, stream, course, going, income, rede, afflux, circulation, circuit, gush, effluvium, efflux, outflow, tide

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

وصله (اسم)
inset, patch, vamp, imp, patching, splotch

اضافه کردن، گذاشتن (فعل)
inset

معرفی کردن (فعل)
present, inset, introduce, nominate, bring forward, recommend

افزودن (فعل)
inset, increase, adjoin, add, enhance, augment, append, eke, subjoin, aggrandize, amplify, put on, imp, preponderate, redouble

تخصصی

[سینما] وصله
[معدن] پذیرشگاه چاه (معادن زیرزمینی)

انگلیسی به انگلیسی

• something which has been inserted, something set in; additional page (placed in a book, newspaper, etc.); small image which has been placed within a larger one; piece of cloth added to a dress
insert, set in; place one object within another
something that is inset with a decoration or piece of material has the decoration or material set inside it.
an inset is a small picture, diagram, or map that is inside a larger one.

پیشنهاد کاربران

وصله شلوار
بعضی جاها به یک تصویر کوچک اشاره داره که در فضای بزرگتر مثلا در یک نقشه یا نمودار جا گرفته.
تکه، قطعه.
مثال: jewelry inset
تکه ای از جواهرات.
توجه:
inset جزوی از اون شی باید باشه مثلا یه النگو داریم و یه گردنبند نمی شه به گردنبند گفت inset و به النگو هم گفت یه inset دیگه، ولی میشه قفلِ گردنبند رو جداگونه در نظر گرفت و بهش گفت inset
ضمیمه، ضمیمه ی مقاله و . . . ، پیوست

بپرس