insentient

/ɪnˈsenʃnt//ɪnˈsenʃnt/

معنی: بی جان، بی حس
معانی دیگر: بی جان، بی حس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: insentience (n.), insentiency (n.)
• : تعریف: lacking perception or consciousness; inanimate.
متضاد: sentient

جمله های نمونه

1. Regarding insentient beings, are they able to recover their spirits?
[ترجمه گوگل]در مورد موجودات غیر ذاتی، آیا آنها قادر به بازیابی روحیات خود هستند؟
[ترجمه ترگمان]با توجه به insentient، آیا می توانند روحیه خود را بهبود بخشند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If the chance does not arise, the spiritual nature will forever be incomplete and one will become an insentient thing, much like wood or grass.
[ترجمه گوگل]اگر این شانس پیش نیاید، طبیعت معنوی برای همیشه ناقص خواهد بود و فرد تبدیل به یک چیز غیرعاطفی می شود، بسیار شبیه به چوب یا علف
[ترجمه ترگمان]اگر این فرصت بوجود نیاید، طبیعت روحانی تا ابد ناقص خواهد بود و انسان به چیز insentient تبدیل خواهد شد که بیشتر شبیه چوب یا علف خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The pain destroyed their soul and froze their mind in insentient panic.
[ترجمه گوگل]درد روح آنها را نابود کرد و ذهنشان را در وحشتی غیرمعمول منجمد کرد
[ترجمه ترگمان]درد روح آن ها را نابود کرد و ذهن خود را در وحشت insentient منجمد ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is either a dissolution of the mutual involution of the atoms, or a similar dispersion of the insentient elements.
[ترجمه گوگل]این یا انحلال انحلال متقابل اتم ها است، یا پراکندگی مشابهی از عناصر ذاتی
[ترجمه ترگمان]این یا انحلال of متقابل اتم ها یا پراکندگی مشابه عناصر insentient است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Veganism is still the ONLY solution to this problem, because fewer beings—sentient and insentient—would die if humans, who are physiologically herbivorous anyway, ate plants directly.
[ترجمه گوگل]گیاهخواری هنوز تنها راه حل این مشکل است، زیرا اگر انسان ها، که به هر حال از نظر فیزیولوژیکی گیاهخوار هستند، مستقیماً گیاهان را بخورند، موجودات کمتری – ذی شعور و بی شعور – خواهند مرد
[ترجمه ترگمان]Veganism هنوز تنها راه حل برای این مشکل است، زیرا موجودات کوچک تر - sentient و insentient - اگر انسان ها که در هر حال گیاه خوار هستند می میرند، گیاهان را مستقیما خورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی جان (صفت)
breathless, inanimate, inert, exanimate, insentient

بی حس (صفت)
senseless, passive, dead, vapid, torpid, obtuse, insentient, insensible, callous, unfeeling, stolid, insensitive, numb, impassible, insensate, impassive

انگلیسی به انگلیسی

• inanimate, lacking consciousness, lacking the ability to feel

پیشنهاد کاربران

بپرس