• (2)تعریف: without concern for or understanding of the feelings of others. • مترادف: callous, insensate, unfeeling, unkind, unsympathetic • متضاد: compassionate, sensitive • مشابه: blunt, cruel, hardhearted, heartless, inconsiderate, inhumane, mean, obtuse, tactless, thoughtless
- an insensitive remark
[ترجمه گوگل] یک تذکر بی احساس [ترجمه ترگمان] این حرف بی عاطفه، [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. he was insensitive to the needs of his aged father
او نسبت به خواسته های پدر پیرش بی اعتنا بود.
2. I don't want to be thought insensitive, but I do think we should go ahead despite the accident.
[ترجمه گوگل]نمیخواهم بیاحساس باشم، اما فکر میکنم با وجود تصادف باید جلو برویم [ترجمه ترگمان]من نمی خواهم این فکر بی عاطفه باشم، اما فکر می کنم ما باید با وجود اتفاقی که افتاده پیش برویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. I feel my husband is very insensitive about my problem.
[ترجمه گوگل]احساس می کنم شوهرم نسبت به مشکل من خیلی بی احساس است [ترجمه ترگمان]احساس می کنم شوهرم نسبت به مشکل من بی عاطفه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She's completely insensitive to my feelings.
[ترجمه گوگل]او کاملاً نسبت به احساسات من بی احساس است [ترجمه ترگمان]او کاملا نسبت به احساسات من بی تفاوت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It was rather insensitive of you to mention his dead wife.
[ترجمه Sanaz nasseri] اشاره کردنت به همسر مرده اش تا اندازه ای بی ملاحظگی ( بی عاطفگی ) بود
|
[ترجمه گوگل]ذکر همسر مرده او نسبتاً بی احساس بود [ترجمه ترگمان]به جای این که به همسر مرده اون اشاره کنی خیلی بی عاطفه بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. One insensitive official insisted on seeing her husband's death certificate.
[ترجمه گوگل]یکی از مقامات بی احساس اصرار داشت گواهی فوت شوهرش را ببیند [ترجمه ترگمان]یک مقام حساس اصرار داشت که گواهی فوت شوهرش را ببیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She said insensitive things to the overweight woman.
[ترجمه گوگل]به زن چاق حرف های بی احساسی زد [ترجمه ترگمان]اون حرف های بی عاطفه رو به زن چاق گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Companies that are insensitive to global changes will lose sales.
[ترجمه گوگل]شرکت هایی که نسبت به تغییرات جهانی حساس نیستند، فروش خود را از دست خواهند داد [ترجمه ترگمان]شرکت هایی که نسبت به تغییرات جهانی حساس هستند، فروش را از دست خواهند داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He denied the announcement was clumsy and insensitive.
[ترجمه گوگل]او اعلامیه ناشیانه و غیر حساس را تکذیب کرد [ترجمه ترگمان]او انکار کرد که این خبر ناشیانه و بی عاطفه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The staff at the consulate seemed not only insensitive, but professionally inadequate.
[ترجمه گوگل]کارکنان کنسولگری نه تنها بی احساس، بلکه از نظر حرفه ای نیز ناکافی به نظر می رسیدند [ترجمه ترگمان]کارکنان کنسولگری نه تنها بی عاطفه بودند، بلکه به لحاظ حرفه ای کافی نبودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He had become insensitive to cold.
[ترجمه گوگل]نسبت به سرما بی حس شده بود [ترجمه ترگمان]او نسبت به سرما بی حس شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The police have been criticized for being insensitive to complaints from the public.
[ترجمه گوگل]پلیس به دلیل عدم حساسیت نسبت به شکایات مردم مورد انتقاد قرار گرفته است [ترجمه ترگمان]پلیس بخاطر حساسیت نسبت به شکایات عمومی مورد انتقاد قرار گرفته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She's totally insensitive to Jack's feelings.
[ترجمه گوگل]او کاملاً نسبت به احساسات جک بی احساس است [ترجمه ترگمان]او کاملا نسبت به احساسات جک بی عاطفه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It bothers me that he can be so insensitive.
[ترجمه گوگل]من را آزار می دهد که او می تواند اینقدر بی احساس باشد [ترجمه ترگمان]این منو آزار میده که اون میتونه اینقدر بی احساس باشه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. His insensitive remarks hurt and she reacted accordingly.
[ترجمه گوگل]اظهارات غیر حساس او آزاردهنده بود و او نیز بر همین اساس واکنش نشان داد [ترجمه ترگمان]حرف های بی عاطفه او درد می کرد و به همان نحو واکنش نشان می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• unfeeling, hard, cold, uncaring, indifferent, callous; not physically sensitive to certain sensations someone who is insensitive is not aware of or sympathetic to other people's feelings.
پیشنهاد کاربران
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم sens 📌 این ریشه، معادل "feel, " "perceive, " یا "sense" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "feel, " "perceive, " یا "sense" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 dissension: Disagreement or conflict in feelings 🔘 consensus: General agreement or shared perception 🔘 senseless: Lacking logical feeling or perception 🔘 desensitize: To reduce sensitivity or emotional response 🔘 insensate: Lacking feeling or perception 🔘 insensitive: Not perceiving or responding to feelings 🔘 nonsense: Illogical or meaningless perception 🔘 nonsensical: Lacking sense or logical feeling 🔘 sensation: A physical feeling or perception 🔘 sensational: Evoking strong feelings or perception 🔘 sensationalism: Exaggerating to provoke a strong feeling or reaction 🔘 sense: The ability to perceive or feel 🔘 sensibility: Capacity to feel or perceive emotions 🔘 sensible: Based on sound perception or judgment 🔘 sensitive: Easily affected by feelings or perception 🔘 sensitize: To make more responsive to perception or feeling 🔘 sensor: A device that perceives or detects changes 🔘 sensory: Relating to the senses or perception 🔘 sensual: Relating to physical senses or pleasure 🔘 sensuality: Pleasure derived from the senses or feelings 🔘 sensuous: Pleasing to the senses or feelings