insensibly


بطور غیر محسوس، تدریجا"، از روى بیهوشى یا بى حسى

جمله های نمونه

1. The spring walked insensibly, the summer arrived.
[ترجمه گوگل]بهار بی احساس راه رفت، تابستان فرا رسید
[ترجمه ترگمان]بهار بعد فرا رسید و تابستان فرا رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Insensibly one begins to twist facts to suit theories, instead of theories to suit facts.
[ترجمه گوگل]به طور نامحسوسی، به جای تئوری هایی که مطابق با واقعیت ها باشد، شروع به پیچاندن حقایق به تناسب نظریه ها می کند
[ترجمه ترگمان]به طور نامحسوس، به جای تیوری هایی که به حقایق مربوط می شود، حقایق را به تئوری های هماهنگ تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Tom presently began to drift insensibly back into the concerns of this life again.
[ترجمه گوگل]تام در حال حاضر دوباره به طور نامحسوسی به دغدغه های این زندگی بازگشت
[ترجمه ترگمان]تام بلافاصله بدون توجه به موضوع زندگی دوباره به فکر این زندگی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Time is gradual past, insensibly angel asleep, probably very daytime work too tired.
[ترجمه گوگل]زمان به تدریج گذشته است، فرشته به طور نامحسوسی در خواب است، احتمالاً کار روزانه بسیار خسته است
[ترجمه ترگمان]زمان به تدریج گذشته و به طور ضمنی فرشته خواب است، احتمالا خیلی روز است که خیلی خسته کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Science is altering our life and arts insensibly at the same time.
[ترجمه گوگل]علم در عین حال زندگی و هنر ما را به طور غیرقابل احساسی تغییر می دهد
[ترجمه ترگمان]علم، زندگی ما و هنر را در آن واحد تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Already passed 5 years insensibly in carrying water everyday with respect to such time.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر 5 سال به طور نامحسوس در حمل آب روزانه با توجه به این زمان سپری شده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر ۵ سال است که به طور نامحسوس در حمل آب با احترام به این زمان می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But some people insensibly consider It'secondary.
[ترجمه گوگل]اما برخی افراد به طور نامحسوس آن را ثانویه می دانند
[ترجمه ترگمان]اما برخی افراد به طور نامحسوس آن را در درجه دوم قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Ramble ramble come to man underwear ministry insensibly.
[ترجمه گوگل]رامبل رامبل به وزارت لباس زیر مرد بی‌حس می‌آید
[ترجمه ترگمان]ramble در حال گردش به وزارت لباس زیر میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Magnetism product is insensibly east beside you!
[ترجمه گوگل]محصول مغناطیس به طور محسوسی شرق در کنار شماست!
[ترجمه ترگمان]مغناطیس Magnetism به طور نامحسوس در کنار شما به سمت شرق می رود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Was brought up insensibly, what to want to feel? My feeling is old, you!
[ترجمه گوگل]به طور نامحسوسی بزرگ شد، چه چیزی را باید احساس کرد؟ احساس من پیر است، تو!
[ترجمه ترگمان]بدون توجه به این نتیجه رسیده بود که چه باید کرد؟ احساس من قدیمی است، تو!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But finally here I am, having insensibly reverted to the point!
[ترجمه گوگل]اما بالاخره من اینجا هستم، که به طور نامحسوسی به اصل مطلب برگشته ام!
[ترجمه ترگمان]اما بالاخره من اینجا هستم و به طور نامحسوس به این نکته رسیده ام!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It came to him insensibly that it was a very good world.
[ترجمه گوگل]به طرز نامحسوسی به او رسید که دنیای بسیار خوبی است
[ترجمه ترگمان]به نظرش آمد که دنیای بسیار خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These seasons of silence had insensibly been growing more and more frequent of late.
[ترجمه گوگل]این فصول سکوت اخیراً به طرز محسوسی بیشتر و بیشتر شده بود
[ترجمه ترگمان]این فصل ها به طور نامحسوس بیش از پیش افزایش می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Insensibly the lawyer melted.
[ترجمه گوگل]به طرز نامحسوسی وکیل ذوب شد
[ترجمه ترگمان]به طور نامحسوس وکیل آب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• unconsciously; without feeling or emotion; apathetically, without concern; imperceptively

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insensibility
✅️ صفت ( adjective ) : insensible
✅️ قید ( adverb ) : insensibly

بپرس