insensibility

/ɪnˌsensəˈbɪlɪti//ɪnˌsensəˈbɪlɪti/

معنی: بیهوشی، بی حسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی
معانی دیگر: بیهوشی، بیحسی، بی عاطفگی، غیر محسوسی

جمله های نمونه

1. He showed total insensibility to the animal's fate.
[ترجمه گوگل]او نسبت به سرنوشت حیوان بی احساسی کامل نشان داد
[ترجمه ترگمان]به سرنوشت جانور بی اعتنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I am insensibility my friends that do the same or differently things .
[ترجمه گوگل]من بی احساس هستم دوستانی که کارهای مشابه یا متفاوت انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]من insensibility، friends که همین کار را می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An amnesic condition characterized by insensibility to pain without loss of consciousness, induced by an injection of morphine and scopolamine, especially to relieve the pain of childbirth.
[ترجمه گوگل]یک وضعیت فراموشی که با عدم حساسیت به درد بدون از دست دادن هوشیاری مشخص می شود که با تزریق مورفین و اسکوپولامین، به ویژه برای تسکین درد زایمان ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]یک شرط amnesic عاری از بی حسی به درد بدون از دست دادن آگاهی، القا شده توسط تزریق مورفین و scopolamine، به خصوص برای تسکین درد زایمان مشخص می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His insensibility to art indicates that he will never become a real artist.
[ترجمه نیلوفر مرادی] بی تفاوتی او به هنر حاکی از آن است که او هرگز به یک هنرمند واقعی تبدیل نمی شود.
|
[ترجمه گوگل]بی احساسی او نسبت به هنر نشان می دهد که او هرگز یک هنرمند واقعی نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]insensibility به هنر حاکی از آن است که او هرگز به یک هنرمند واقعی تبدیل نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You never know, those insensibility that I pretend.
[ترجمه گوگل]شما هرگز نمی دانید، آن بی احساسی هایی که من وانمود می کنم
[ترجمه ترگمان] تو هیچ وقت نمی دونی، اون insensibility که من تظاهر می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She lingers in a state of insensibility and later dies.
[ترجمه گوگل]او در حالت بی احساسی باقی می ماند و بعد می میرد
[ترجمه ترگمان]او در حالت بی هوشی باقی می ماند و بعد می میرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was found lying in a state of drugged insensibility.
[ترجمه گوگل]او را در حالی پیدا کردند که در حالت بی حسی دارو دراز کشیده بود
[ترجمه ترگمان] اون توی یه حالت بی هوشی بهش دروغ گفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An experiment on WLZY 350 type horizontal spiral centrifuge verified its precision, insensibility to noise and applicab. . .
[ترجمه گوگل]آزمایشی بر روی سانتریفیوژ مارپیچی افقی نوع WLZY 350 دقت، عدم حساسیت به نویز و کاربرد آن را تأیید کرد
[ترجمه ترگمان]یک آزمایش بر روی ۳۵۰ نوع سانتریفیوژ مارپیچی افقی، دقت، insensibility به صدا و applicab را تایید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The reason lies in the difficulty of super early diagnosis, insensibility of the window time of nerve protective therapy, dissolution of thrombus and absence of special effective drugs.
[ترجمه گوگل]دلیل آن در دشواری تشخیص زودهنگام، عدم احساس زمان پنجره درمانی محافظتی عصبی، انحلال ترومبوز و عدم وجود داروهای موثر خاص است
[ترجمه ترگمان]دلیل این امر، مشکل تشخیص زودهنگام، بی حسی زمان پنجره درمان اعصاب، انحلال thrombus و نبود داروهای مفید ویژه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Before, this body tin have no so huge capability for liquor and drank these strong drinks today, but like drinking general, milli- insensibility.
[ترجمه گوگل]پیش از این، این قلع بدن توانایی زیادی برای مشروب نداشت و امروز این نوشیدنی های قوی را می نوشید، اما مانند نوشیدن عمومی، بی حسی
[ترجمه ترگمان]قبل از این، این قوطی دیگر توانایی زیادی برای مشروب نداشت و این نوشیدنی قوی را امروز نوشید، اما مثل نوشیدن یک ژنرال، احساس پوچی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The only lightless dark is the night of darkness in ignorance and insensibility.
[ترجمه گوگل]تنها تاریکی بی نور، شب تاریکی در جهل و بی احساسی است
[ترجمه ترگمان]تنها تاریکی شب تاریکی در جهل و بی حسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. An experimental system was used to validate experimentally the tracking ability and the insensibility to plant parameter changes.
[ترجمه گوگل]یک سیستم آزمایشی برای تأیید تجربی توانایی ردیابی و عدم حساسیت به تغییرات پارامتر گیاه استفاده شد
[ترجمه ترگمان]یک سیستم آزمایشی برای اعتبارسنجی به طور تجربی قابلیت ردیابی و insensibility برای تغییرات پارامتر نیروگاه مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let us be thankful that you are preserved from a state of such insensibility.
[ترجمه گوگل]بیایید سپاسگزار باشیم که شما از چنین وضعیت بی احساسی در امان هستید
[ترجمه ترگمان]باید خدا را شکر کنیم که از حالت چنین insensibility نجات یافتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I love the Mr Jiang: please forgive I've been insensibility small woman emotions.
[ترجمه گوگل]من عاشق آقای جیانگ: لطفا ببخشید من احساسات کوچک زن بی احساس بوده ام
[ترجمه ترگمان]من عاشق آقای جیانگ هستم: لطفا ببخشید که احساسات یک زن کوچک را احساس کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیهوشی (اسم)
fit, astonishment, stupefaction, stupidity, faint, anesthesia, trance, epilepsy, swoon, insensibility

بی حسی (اسم)
stupor, anesthesia, insensibility, apathy, impassibility, vapidity, insentience, stolidity

بی عاطفگی (اسم)
insensibility, apathy, vapidity, inhumanity

غیر محسوسی (اسم)
insensibility

انگلیسی به انگلیسی

• lack of physical sensation, state of being inanimate; insensitivity, coldness; stupidity, senselessness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : insensibility
✅️ صفت ( adjective ) : insensible
✅️ قید ( adverb ) : insensibly

بپرس