inseminate

/ˌɪnˈseməˌnet//ɪnˈsemɪneɪt/

معنی: پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن
معانی دیگر: آبستن کردن، (مجازی) تلقین کردن، (در فکر کسی) جایگزین کردن، نیوشاندن، تخم پاشی کردن، درکاشت کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inseminates, inseminating, inseminated
مشتقات: insemination (n.)
(1) تعریف: to place sperm in the womb of (a female), esp. for reproduction.

(2) تعریف: to sow or implant (seeds, doctrines, ideas, or the like).

جمله های نمونه

1. to inseminate the minds of children with good ideas
افکار کودکان را با اندیشه های نیک بارور کردن

2. to artificially inseminate a cow
گاوی را به طور مصنوعی آبستن کردن

3. The gadget is used to artificially inseminate cows.
[ترجمه گوگل]این گجت برای لقاح مصنوعی گاوها استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]این ابزار برای تولید مصنوعی گاوها مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The cows are artificially inseminated .
[ترجمه گوگل]گاوها به طور مصنوعی لقاح می شوند
[ترجمه ترگمان]گاوها به طور مصنوعی inseminated می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One partner will often inseminate the other.
[ترجمه گوگل]یکی از شریک‌ها اغلب شریک دیگر را تلقیح می‌کند
[ترجمه ترگمان]یک شریک اغلب با دیگری برخورد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Although the sneakier males don't inseminate as many eggs as their rivals do, it is still an effective tactic, researchers report today in BMC Evolutionary Biology.
[ترجمه گوگل]محققان امروز در BMC Evolutionary Biology گزارش می دهند که اگرچه نرهای زیرک تر به اندازه رقبای خود تخمک نمی تلقیح می کنند، اما هنوز هم یک تاکتیک موثر است
[ترجمه ترگمان]اگرچه مردان sneakier به اندازه رقبای خود تخم مرغ تولید نمی کنند، اما هنوز هم یک تاکتیک موثر است، محققان امروزه در زیست شناسی تکاملی BMC گزارش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Marsh Hanson and Jay Wilson were lucky to find their surrogate friend and to be able to inseminate her privately in their home.
[ترجمه گوگل]مارش هانسون و جی ویلسون خوش شانس بودند که دوست جانشین خود را پیدا کردند و توانستند او را به طور خصوصی در خانه خود تلقیح کنند
[ترجمه ترگمان]Marsh هان سن و جی ویلسون خوشحال بودند که دوست surrogate را پیدا کنند و بتوانند او را به طور خصوصی در خانه خود نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This paper introduces the task of transplanting big trees. It also states prophase work, transporting and inseminate method, conservation and management in the transplanting process.
[ترجمه گوگل]این مقاله وظیفه پیوند درختان بزرگ را معرفی می کند همچنین پروفاز کار، روش انتقال و تلقیح، حفاظت و مدیریت در فرآیند نشاء را بیان می کند
[ترجمه ترگمان]این مقاله وظیفه پیوند زدن درختان بزرگ را مطرح می کند همچنین شامل کار، حمل و نقل، روش حمل و نقل، حفاظت و مدیریت در فرآیند پیوند پیوند می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If sows are in estrus on d 5 PW, wait 12 h to inseminate, then inseminate 12 h later.
[ترجمه گوگل]اگر خروس ها در d 5 PW در فحلی هستند، 12 ساعت برای تلقیح صبر کنید، سپس 12 ساعت بعد تلقیح کنید
[ترجمه ترگمان]اگر ماده خوک در estrus ۵ PW وجود داشته باشد، ۱۲ ساعت بعد از ظهر به inseminate، سپس inseminate ۱۲ ساعت دیرتر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To establish correct genealogies and purify bloodlines, researchers have to keep hens in separate cages and artificially inseminate them so they know who the real parents of the chicks are.
[ترجمه گوگل]برای ایجاد شجره نامه های صحیح و خالص سازی خطوط خونی، محققان باید مرغ ها را در قفس های جداگانه نگهداری کرده و به طور مصنوعی آنها را لقاح مصنوعی کنند تا بدانند والدین واقعی جوجه ها چه کسانی هستند
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد genealogies صحیح و پاک کردن گونه ها، محققین باید مرغ ها را در قفس های جدا نگه دارند و به طور مصنوعی به آن ها کمک کنند تا آن ها بدانند که والدین واقعی جوجه ها چه کسانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But vets have used a revolutionary technique to artificially inseminate the show dog's great-great granddaughter, Star, with his sperm.
[ترجمه گوگل]اما دامپزشکان از یک تکنیک انقلابی برای لقاح مصنوعی نوه بزرگ سگ نمایشی، ستاره، با اسپرم او استفاده کرده اند
[ترجمه ترگمان]اما دامپزشکان از یک تکنیک انقلابی استفاده کرده اند تا به طور مصنوعی، نوه بزرگ سگ، ستاره، با اسپرم خود را به طور مصنوعی توصیف کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In your planning stages for the desired breeding, be sure to check with the people on both ends about their availability to collect the male or inseminate the bitch.
[ترجمه گوگل]در مراحل برنامه ریزی خود برای پرورش مورد نظر، حتماً با افراد دو طرف در مورد در دسترس بودن آنها برای جمع آوری نر یا تلقیح عوضی بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]در مراحل برنامه ریزی برای پرورش مطلوب، مطمئن شوید که با افرادی که در هر دو طرف در دسترس بودن خود برای جمع آوری ماده سگ یا مذکر هستند، چک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "With semen dilution you can get one male to inseminate 20 to 30 females," says Murray Bakst, a poultry reproduction expert at Beltsville.
[ترجمه گوگل]موری باکست، کارشناس تولید مثل طیور در بلتس‌ویل می‌گوید: «با رقیق‌سازی مایع منی، می‌توانید از یک مرد 20 تا 30 ماده را تلقیح کنید
[ترجمه ترگمان]موری Bakst، یک متخصص تولید مثل مرغداری در Beltsville می گوید: \" با dilution شدن منی، شما می توانید یک مرد را به حدود ۲۰ تا ۳۰ زن بگیرید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The way in which males can most effectively do that is to inseminate a number of females.
[ترجمه گوگل]بهترین روشی که مردان می توانند این کار را انجام دهند، تلقیح تعدادی ماده است
[ترجمه ترگمان]روشی که در آن مردان می توانند به طور موثر انجام دهند این است که تعداد بانوان را کاهش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پاشیدن (فعل)
infuse, pour, spatter, besprinkle, spray, sprinkle, sparge, bestrew, strew, spurt, dust, inseminate, perfuse

افشاندن (فعل)
pour, diffuse, besprinkle, spray, scatter, exude, bestrew, interfuse, intersperse, inseminate, winnow

کاشتن (فعل)
grow, seed, plant, husband, dibber, dibble, implant, inseminate

ابستن کردن (فعل)
lime, knock up, fecundate, impregnate, inseminate

تلقیح کردن (فعل)
inseminate, inoculate

باردار کردن (فعل)
inseminate

انگلیسی به انگلیسی

• impregnate, inject sperm into the womb of a female; plant with seeds; implant ideas or doctrines
to inseminate a female animal means to put a male's sperm into her in order to make her pregnant.

پیشنهاد کاربران

[پزشکی] ریختن منی به داخل مهبل ( واژن )
verb
[ obj]
technical : to put semen into ( a woman or a female animal ) in order to cause pregnancy
◀️She was artificially inseminated in January.
حامله کردن - بارور کردن - تشکیل نطفه دادن در موجود ماده - تزریق منی به درون تخمک
...
[مشاهده متن کامل]

Insemination هم اسمشه
البته یه artificial insemination هم هست که بارور کردن موجود ماده به روش غیر طبیعی هست. روش طبیعی یعنی سکس مرد و زن و عمل انزال و creampie به جهت حاملگی ولی به روش مصنوعی توسط پزشکلن و یا واسطه اینکار به انجام میرسه. در واقع حامله کردن یک خانم بدون رابطه جنسی
noun
[noncount] medical : a medical process in which semen is used to make a woman or female animal pregnant without sexual intercourse
◀️children conceived through artificial insemination

بپرس