inroad

/ˈɪnroʊd//ˈɪnrəʊd/

معنی: تعدی، حمله، تاخت و تاز، تکش، تهاجم، هجوم
معانی دیگر: (حمله ی ناگهانی) یورش، ناگه تک، دست اندازی، (معمولا جمع) پیشروی (به ویژه بیش از حد خود)، تجاوز، فزون روی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: an intrusion or hostile advance into an area, market, or the like, esp. if it was formerly controlled by another.

- At first, television made inroads on the film business.
[ترجمه گوگل] در ابتدا، تلویزیون در تجارت فیلم نفوذ کرد
[ترجمه ترگمان] در ابتدا، تلویزیون inroads را به کسب وکار فیلم راه انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Video is making huge inroads into attendance figures at movie theaters .
[ترجمه گوگل]ویدئو هجوم بزرگی به آمار حضور در سینماها می کند
[ترجمه ترگمان]ویدیو در حال پیشرفت و پیشرفت در چهره های حاضر در سالن های سینما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Hospital bills had made deep inroads into her savings.
[ترجمه گوگل]قبوض بیمارستان به پس انداز او نفوذ کرده بود
[ترجمه ترگمان]اسکناس های بیمارستان در پس اندازمون قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Heavy household chores made inroads upon Jane's health.
[ترجمه گوگل]کارهای سنگین خانه بر سلامت جین تأثیر گذاشت
[ترجمه ترگمان]کاره ای سنگین خانگی در حال تاخت و تاز به سوی سلامت جین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The candidate made surprising inroads in the South.
[ترجمه گوگل]این نامزد هجوم های شگفت انگیزی در جنوب داشت
[ترجمه ترگمان]کاندیدا به سمت جنوب تاخت و تاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We must try our best to stay the inroads of the disease.
[ترجمه گوگل]ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا از این بیماری جلوگیری کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا به این بیماری ادامه بدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Their products are already making inroads in these new markets.
[ترجمه گوگل]محصولات آنها در حال حاضر در این بازارهای جدید نفوذ می کنند
[ترجمه ترگمان]محصولات آن ها در حال حاضر در حال پیشرفت در این بازارهای جدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The administrative workload is making massive inroads into our working day .
[ترجمه گوگل]حجم کار اداری به روز کاری ما نفوذ زیادی کرده است
[ترجمه ترگمان]حجم کار اجرایی در روز کاری ما تاخت و تاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Repairs to the house had made deep inroads into their savings.
[ترجمه گوگل]تعمیرات خانه باعث نفوذ عمیقی به پس انداز آنها شده بود
[ترجمه ترگمان]تعمیرات در خانه باعث شد که به savings خود ادامه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The government is definitely making inroads into the problem of unemployment.
[ترجمه گوگل]دولت قطعاً در حال ورود به معضل بیکاری است
[ترجمه ترگمان]دولت قطعا در حال پیشرفت در مساله بیکاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Tax rises have made some inroads into the country's national debt.
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات ها به بدهی های ملی کشور نفوذ کرده است
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات موانعی بر سر راه بدهی ملی کشور داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Already the children had made considerable inroads on the food.
[ترجمه گوگل]از قبل بچه ها هجوم قابل توجهی به غذا کرده بودند
[ترجمه ترگمان]بچه ها از هم اکنون راه زیادی به غذا داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Doctors are making great inroads in the fight against cancer.
[ترجمه گوگل]پزشکان در مبارزه با سرطان پیشرفت های بزرگی انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]پزشکان در حال پیشرفت در مبارزه با سرطان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This deal is their first major inroad into the American market.
[ترجمه گوگل]این معامله اولین حمله بزرگ آنها به بازار آمریکا است
[ترجمه ترگمان]این معامله اولین یورش اصلی آن ها به بازار آمریکا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In Italy, as elsewhere, television has made deep inroads into cinema.
[ترجمه گوگل]در ایتالیا، مانند جاهای دیگر، تلویزیون نفوذ عمیقی به سینما کرده است
[ترجمه ترگمان]در ایتالیا، همانند جاه ای دیگر، تلویزیون تاخت و تاز عمیقی به سینما کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعدی (اسم)
violation, infringement, incursion, inroad, oppression

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

تاخت و تاز (اسم)
onset, attack, invasion, raid, ravage, incursion, inroad

تکش (اسم)
attack, inroad

تهاجم (اسم)
invasion, incursion, inroad, foray

هجوم (اسم)
offense, onset, influx, invasion, inroad, throng, infestation

انگلیسی به انگلیسی

• attack, intrusion, invasion; trespass

پیشنهاد کاربران

چیزی که تاثیر مهم و مثبتی داره
نفوذ کردن
social media has made inroads in our life
یکه کتازی، ترک تازی
کوشش ها، گام های ( اقدامات )
تاثیر تهاجمی
تاثیر مهم داشتن بر، تاثیر مهم داشتن بر ( به خصوص وقتی به صورت گرفتن چیزی باشد )

بپرس