inquisitorial

/ɪnˌkwɪzɪˈtɔːrɪəl//ɪnˌkwɪzɪˈtɔːrɪəl/

وابسته به تفتیش مذهبی، استنطاق آمیز، بازپرسانه، وابسته به رسیدگی، مبنی بر بازجویی زیاد، مقرون به سخت گیری در پرسش

جمله های نمونه

1. He questioned her in a cold inquisitorial voice.
[ترجمه گوگل]با صدای سرد کنجکاوی از او پرسید
[ترجمه ترگمان]او با صدای آهسته ای از او سوال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Inquisitorial methods, for example, might be justified on those grounds.
[ترجمه گوگل]برای مثال، روش های تفتیش عقاید ممکن است بر اساس آن دلایل توجیه شوند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، روش های Inquisitorial ممکن است در این زمینه ها توجیه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In contrast to inquisitorial system, there is the neutral role of the judge in adversary system.
[ترجمه گوگل]در مقابل نظام تفتیش عقاید، نقش خنثی قاضی در نظام خصمانه وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با سیستم inquisitorial، نقش خنثی داور در سیستم رقیب وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The press was inquisitorial to the point of antagonism.
[ترجمه گوگل]مطبوعات تا سر حد تضاد، تفتیش عقاید داشتند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که مطبوعات باید به این موضوع اعتراض کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With the establishment of feudalism, the inquisitorial model takes the place of the accusatorial model.
[ترجمه گوگل]با استقرار فئودالیسم، مدل تفتیش عقاید جای مدل اتهامی را می گیرد
[ترجمه ترگمان]با استقرار نظام فئودالیته، مدل inquisitorial جای مدل accusatorial را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dolores Umbridge: [ standing with her Inquisitorial unit retentive Cho river hostage ] Get them!
[ترجمه گوگل]دولورس آمبریج: [ با گروگان رودخانه چو، واحد تفتیش عقایدش ایستاده است] آنها را بگیرید!
[ترجمه ترگمان]! امبریج:! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !! !!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Malfoy is described as pocketing Harry's and another Inquisitorial Squad member, probably Millicent Bullstrode, took Hermione's.
[ترجمه گوگل]مالفوی به عنوان جیب بر هری و یکی دیگر از اعضای جوخه تفتیش عقاید، احتمالا میلیسنت بولسترود، هرمیون را گرفته است
[ترجمه ترگمان]همان طور که صورت هری و یکی دیگر از اعضای تیم گریفندور را به جیب زده بود، احتمالا میلی سنت Bullstrode به هرمیون تعلق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An English information was inquisitorial in nature.
[ترجمه گوگل]یک اطلاعات انگلیسی ماهیت تحقیقی داشت
[ترجمه ترگمان]اطلاعات انگلیسی به سمت طبیعت inquisitorial
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The next hearings will be structured differently in order to minimize the inquisitorial atmosphere.
[ترجمه گوگل]جلسات بعدی به منظور به حداقل رساندن جو تحقیقی ساختار متفاوتی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]جلسات بعدی به گونه ای متفاوت سازماندهی خواهند شد تا فضای inquisitorial را به حداقل برسانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. If the desired end of conversion involves the use of inquisitorial means is not the concept of love distorted?
[ترجمه گوگل]اگر هدف مورد نظر تبدیل مستلزم استفاده از ابزار تفتیش عقاید باشد آیا مفهوم عشق تحریف نشده است؟
[ترجمه ترگمان]اگر پایان مطلوب تبدیل شامل استفاده از inquisitorial است، مفهوم عشق تحریف نشده است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The origins of the right go back to objections against the inquisitorial proceedings of medieval ecclesiastical tribunals as well as the British Courts of Star Chamber.
[ترجمه گوگل]خاستگاه حق به اعتراضات علیه دادرسی های تفتیش عقاید دادگاه های کلیسایی قرون وسطایی و همچنین دادگاه های اتاق ستاره بریتانیا برمی گردد
[ترجمه ترگمان]منشا حق بازگشت به اعتراضات against و inquisitorial دادگاه های کلیسایی قرون وسطی و دادگاه های انگلیسی تالار ستاره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to an investigator; of the nature of an investigator, questioning, inquisitive; nosy, prying
someone or something that is inquisitorial asks questions in a very thorough and harsh way, as if in an inquisition.

پیشنهاد کاربران

در حقوق معادل سیستم حقوقی تفتیشی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inquisition / inquisitiveness / inquisitor
✅️ صفت ( adjective ) : inquisitive / inquisitorial
✅️ قید ( adverb ) : inquisitively
سختگیرانه، مبتنی بر بازپرسی،

بپرس