inquisitive

/ˌɪnˈkwɪzətɪv//ɪnˈkwɪzətɪv/

معنی: پی جو، کنجاو
معانی دیگر: کنجکاو، مشتاق پرسش و یادگیری، آموزخواه، آموزدوست، پرسان، فضول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: given to questioning and inquiring; desirous of learning.
مترادف: curious, inquiring, questioning
متضاد: incurious
مشابه: interested, investigative, probing, searching

- She was an inquisitive child whose favorite pastime was searching through encyclopedias.
[ترجمه محمد] او دختربچه کنجکاوی بود که وقتش را به جستجو در دایره المعارف می گذراند.
|
[ترجمه يزدان] او کودکی کنجکاو بود که وقت آزاد خود را به خواندن دانشنامه صرف می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او کودکی کنجکاو بود که سرگرمی مورد علاقه اش جستجو در دایره المعارف ها بود
[ترجمه ترگمان] او یک کودک کنجکاو بود که تفریحات مورد علاقه اش در encyclopedias بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: exceptionally and annoyingly curious; prying.
مترادف: curious, nosy, prying
مشابه: intrusive, meddlesome, snooping

- As she and her friend got out of the taxi, her inquisitive neighbor was watching from her window as usual.
[ترجمه مرضیه خدامی] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه فضولش طبق معمول داشت از پنجره نگاه می کرد
|
[ترجمه گوگل] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه کنجکاوش طبق معمول از پنجره او را تماشا می کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه کنجکاو او هم مثل همیشه از پنجره نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: inquisitively (adv.), inquisitiveness (n.)
• : تعریف: one or more inquisitive persons (prec. by the).
مشابه: busybody, Nosy Parker, questioner, snoop

جمله های نمونه

1. an inquisitive turn of mind
تمایل (تفکری) به کنجکاوی

2. her inquisitive mind
فکر کنجکاوانه ی او

3. he became conscious of his wife's inquisitive looks
او متوجه نگاه های کنجکاوانه ی زنش شد.

4. She could see inquisitive faces looking out from the windows next door.
[ترجمه گوگل]او می توانست چهره های کنجکاو را ببیند که از پنجره های همسایه به بیرون نگاه می کردند
[ترجمه ترگمان]او می توانست چهره های کنجکاو را ببیند که از پنجره مجاور بیرون را نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He cocked an inquisitive eyebrow at her.
[ترجمه گوگل]ابروی کنجکاو به او خم شد
[ترجمه ترگمان]او یک ابرویش را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He's not by nature an inquisitive person.
[ترجمه گوگل]او ذاتاً فردی کنجکاو نیست
[ترجمه ترگمان]او ذاتا آدم فضولی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Barrow had an inquisitive nature.
[ترجمه گوگل]بارو طبیعتی کنجکاو داشت
[ترجمه ترگمان]گور پشته طبیعت کنجکاو داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't be so inquisitive; I'm not telling you what I've promised not to say.
[ترجمه گوگل]اینقدر کنجکاو نباش؛ آنچه را که قول داده ام نگویم را به شما نمی گویم
[ترجمه ترگمان]این قدر کنجکاو نباش؛ من چیزی را که قول داده بودم به تو نگفتم به تو نگفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has an inquisitive nature.
[ترجمه گوگل]او طبیعتی کنجکاو دارد
[ترجمه ترگمان]او ذاتا فضول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The inquisitive Warlord turned to realign itself with its mechanical peers which strode onward together in line abreast, to massacre Marines.
[ترجمه گوگل]جنگ سالار کنجکاو به سمت همسویی مجدد خود با همتایان مکانیکی خود روی آورد که با هم در یک راستا به پیش می رفتند تا تفنگداران دریایی را قتل عام کنند
[ترجمه ترگمان]The کنجکاو برگشت تا خود را با peers its که در صف پیش می رفتند تا Marines را بکشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Was this the perfume that an inquisitive cleaner had detected on Rodney Shergold's jacket?
[ترجمه گوگل]آیا این همان عطری بود که یک تمیزکننده کنجکاو روی کت رادنی شرگلد پیدا کرده بود؟
[ترجمه ترگمان]ایا این عطر آن عطری بود که یک پاک کننده کنجکاو بر روی کت رادنی ظاهر شده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Children are usually inquisitive.
[ترجمه گوگل]کودکان معمولاً کنجکاو هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان معمولا کنجکاو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Don't be so inquisitive - it makes people uncomfortable.
[ترجمه گوگل]اینقدر کنجکاو نباشید - باعث ناراحتی مردم می شود
[ترجمه ترگمان]انقدر کنجکاو نباش - مردم را ناراحت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You're far too inquisitive,[Sentence dictionary] and a confounded nuisance.
[ترجمه گوگل]شما خیلی کنجکاو هستید، [فرهنگ جملات] و یک مزاحم گیج کننده
[ترجمه ترگمان]تو بیش از حد کنجکاوی، و یک آزار دهنده و آزار دهنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Inquisitive journalists were told that any contamination was so negligible that it couldn't be measured, a clear piece of disinformation.
[ترجمه گوگل]به روزنامه نگاران کنجکاو گفته شد که هر گونه آلودگی آنقدر ناچیز است که نمی توان آن را اندازه گیری کرد و این یک اطلاعات نادرست آشکار است
[ترجمه ترگمان]به روزنامه نگاران Inquisitive گفته شد که هر گونه آلودگی آنقدر ناچیز بوده که نمی توان آن را اندازه گیری کرد، یک تکه از اطلاعات دروغ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پی جو (صفت)
inquisitive

کنجاو (صفت)
inquisitive

انگلیسی به انگلیسی

• questioning, eager for knowledge, curious; nosy, prying
an inquisitive person likes finding out about things, especially secret things.

پیشنهاد کاربران

دوستان این لغت بیشتر به کنجکاوی بیش از حد گفته میشه . توی خود کمبریج هم که سرچ کنید نوشته کنجکاوی ای هست که بعضی وقتا دیگرانو آزار میده.
معمولا با کلمه mind میاد و به معنی " ذهن پرسشگر " هست. اگر برای شخص ( دانشجو ، رهرو جوینده و . . ) بیاد به معنی پیگیر و مشتاق در یادگیری هست.
کسی که پا فشارانه کنجکاو هست.
( فرقش با کمله curious در اصرار و پافشاری ــست )
معنی منفی نداره ( مثل فضول )
مثال؛
She’s always asking personal questions, she’s so inquisitive.
A person might say, “I appreciate your inquisitive nature, but some things are private. ”
A friend might comment, “He’s so inquisitive, always wanting to know every detail of my life. ”
۱. کنجکاو. ۲. فضول
مثال:
You know! he is a bit inquisitive.
میدونی! آن کمی کنجکاو و فضول است.
curious
skeptical
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : inquisition / inquisitiveness / inquisitor
✅️ صفت ( adjective ) : inquisitive / inquisitorial
✅️ قید ( adverb ) : inquisitively
پرسش گر
1. پی جویانه، کنجکاوی برانگیز، کنجکاوانه 2. از روی کنجکاوی 3. از روی فضولی
بیشتر به معنای منفی کنجکاو هست - - > فضول

بپرس