صفت ( adjective )
• (1) تعریف: given to questioning and inquiring; desirous of learning.
• مترادف: curious, inquiring, questioning
• متضاد: incurious
• مشابه: interested, investigative, probing, searching
• مترادف: curious, inquiring, questioning
• متضاد: incurious
• مشابه: interested, investigative, probing, searching
- She was an inquisitive child whose favorite pastime was searching through encyclopedias.
[ترجمه محمد] او دختربچه کنجکاوی بود که وقتش را به جستجو در دایره المعارف می گذراند.|
[ترجمه يزدان] او کودکی کنجکاو بود که وقت آزاد خود را به خواندن دانشنامه صرف می کرد.|
[ترجمه گوگل] او کودکی کنجکاو بود که سرگرمی مورد علاقه اش جستجو در دایره المعارف ها بود[ترجمه ترگمان] او یک کودک کنجکاو بود که تفریحات مورد علاقه اش در encyclopedias بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: exceptionally and annoyingly curious; prying.
• مترادف: curious, nosy, prying
• مشابه: intrusive, meddlesome, snooping
• مترادف: curious, nosy, prying
• مشابه: intrusive, meddlesome, snooping
- As she and her friend got out of the taxi, her inquisitive neighbor was watching from her window as usual.
[ترجمه مرضیه خدامی] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه فضولش طبق معمول داشت از پنجره نگاه می کرد|
[ترجمه گوگل] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه کنجکاوش طبق معمول از پنجره او را تماشا می کرد[ترجمه ترگمان] وقتی او و دوستش از تاکسی پیاده شدند، همسایه کنجکاو او هم مثل همیشه از پنجره نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: inquisitively (adv.), inquisitiveness (n.)
مشتقات: inquisitively (adv.), inquisitiveness (n.)
• : تعریف: one or more inquisitive persons (prec. by the).
• مشابه: busybody, Nosy Parker, questioner, snoop
• مشابه: busybody, Nosy Parker, questioner, snoop