inquiring

/ˌɪnˈkwaɪərɪŋ//ɪnˈkwaɪərɪŋ/

معنی: پژوهنده
معانی دیگر: (adverb) (ذهن، نگاه) جستجوگر، کنجکاو

جمله های نمونه

1. Someone has been inquiring for you.
[ترجمه Fateme] کسی نگاه بازجویانه داشته نسبت به شما
|
[ترجمه Mitra afzoode] یکی نبیت به تو احساس کنجکاوی دارد.
|
[ترجمه گوگل]کسی برای شما پرس و جو کرده است
[ترجمه ترگمان]یک نفر از شما پرس و جو کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I'm inquiring after any information the library might have on future city planning.
[ترجمه Mitra afzoode] من در حال کنجکاوی درباره هر اطلاعات که از برنامه ریزی کتابخانه شهر خبر می دهد
|
[ترجمه گوگل]من در حال پرس و جو هستم پس از هر گونه اطلاعاتی که کتابخانه ممکن است در مورد برنامه ریزی شهری آینده داشته باشد
[ترجمه ترگمان]من در حال تحقیق در مورد هر اطلاعاتی است که کتابخانه می تواند در برنامه ریزی شهر آینده داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She raised an inquiring eyebrow towards Murray.
[ترجمه Mitra afzoode] با ابرو بالا انداختن درباره مُری کنجکاوی کرد.
|
[ترجمه گوگل]ابرویی پرسشگر را به سمت موری بالا انداخت
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را بالا برد و نگاهی پرسان به موری انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A man has been inquiring for you at the office.
[ترجمه Mitra afzoode] مرد در دفتر درباره تان کنجکاوی کرده
|
[ترجمه گوگل]مردی در دفتر برای شما پرس و جو کرده است
[ترجمه ترگمان]یک مرد در دفتر از شما پرس و جو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You have a very inquiring mind, don't you.
[ترجمه mah] شما ذهن بسیار کنجاوی دارید اینطور نیست؟
|
[ترجمه Mitra afzoode] تو ذهن خیلی کنجکاوی داری، نه؟
|
[ترجمه گوگل]شما ذهن بسیار پرسشگری دارید، نه
[ترجمه ترگمان]تو ذهن very داری، این طور نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The police are inquiring into the murder.
[ترجمه Mitra afzoode] پلیس همچنان درمورد کشتار تحقیق میکند
|
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تحقیق در مورد قتل است
[ترجمه ترگمان]پلیس داره تحقیق می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As a child he had a lively inquiring mind.
[ترجمه Mitra afzoode] بعنوان یه بچه خیلی فضول بود
|
[ترجمه گوگل]در کودکی ذهنی پر جنب و جوش داشت
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک بچه ذهن inquiring داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A growing number of customers have been inquiring about the pending price rises.
[ترجمه گوگل]تعداد فزاینده ای از مشتریان در مورد افزایش قیمت معلق پرس و جو کرده اند
[ترجمه ترگمان]تعداد رو به افزایشی از مشتریان در مورد افزایش قیمت ها تحقیق کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. All this helps children to develop an inquiring attitude to learning.
[ترجمه گوگل]همه اینها به کودکان کمک می کند تا نگرش پرسشگر را نسبت به یادگیری ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]همه این ها به کودکان کمک می کنند تا یک نگرش inquiring برای یادگیری ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He gave her an inquiring look.
[ترجمه گوگل]نگاهی پرسشگر به او انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی پرسان به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Army set up emergency hotlines for inquiring parents but the system crashed several hours later because of a flood of calls.
[ترجمه گوگل]ارتش خطوط تلفن اضطراری را برای پرس و جو از والدین راه اندازی کرد، اما این سیستم چند ساعت بعد به دلیل سیل تماس ها از کار افتاد
[ترجمه ترگمان]ارتش خطوط تلفنی اضطراری برای پرس و جو ایجاد کرد، اما این سیستم چند ساعت بعد به دلیل سیل تماس ها سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kids' inquiring minds are stimulated by stories and new knowledge - even babies feel happy going through the colorful- picture stories. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]ذهن پرسشگر بچه ها با داستان ها و دانش جدید تحریک می شود - حتی نوزادان از دیدن داستان های تصویری رنگارنگ احساس خوشحالی می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]کودکانی که از ذهن تحقیق می کنند از طریق داستان ها و دانش جدید تحریک می شوند - حتی نوزادان از طریق داستان های رنگی و رنگارنگ احساس خوشحالی می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Amelia was an inquiring agnostic and an insatiable searcher for knowledge.
[ترجمه گوگل]آملیا یک آگنوستیک پرسشگر و جستجوگر سیری ناپذیر دانش بود
[ترجمه ترگمان]آملیا یک agnostic inquiring و یک جستجوگر سیری ناپذیر برای دانش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The face was ugly but the inquiring smile kind.
[ترجمه گوگل]صورتش زشت بود اما لبخندی پرسشگر داشت
[ترجمه ترگمان]چهره اش زشت بود اما لبخندش مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was a reporter from the local paper, inquiring why Jones had hung a pillowcase out her window.
[ترجمه گوگل]خبرنگاری از روزنامه محلی بود که می پرسید چرا جونز یک روبالشی از پنجره آویزان کرده است
[ترجمه ترگمان]یک خبرنگار روزنامه محلی بود که می پرسید چرا جونز یک روبالشی از پنجره اتاقش آویزان کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پژوهنده (صفت)
inquiring

انگلیسی به انگلیسی

• investigative, inquisitive, curious
if you have an inquiring mind, you have a great interest in learning new things.
if you have an inquiring expression on your face, you show that you want to know something.
see also inquire.

پیشنهاد کاربران

پرسشگر:
inquiring mind: ذهن پرسشگر
۱. کنجکاو. جستجوگر ۲. پرسش گرانه. کنجکاوانه
مثال:
an inquiring cast of mind
یک نوع ذهن کنجکاو و جستجوگر
جستجوگر 🔎
استعلام
معنی :بازجویانه
بازجویانه
مترادف آن، curious ب معنای کنجکاو می باشد

بپرس