اسم ( noun )
• (1) تعریف: that which is put in, such as power or energy to a machine, or information or data to a computer.
- The input is stored on the disk.
[ترجمه گوگل] ورودی روی دیسک ذخیره می شود
[ترجمه ترگمان] ورودی در دیسک ذخیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورودی در دیسک ذخیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the action or procedure of putting in such things.
- The input of the data took several hours.
[ترجمه گوگل] ورودی داده ها چندین ساعت طول کشید
[ترجمه ترگمان] ورودی داده ها چندین ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورودی داده ها چندین ساعت طول کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: information to be used in an endeavor or project.
• مشابه: data
• مشابه: data
- Newspapers and magazines can serve as good sources of input for language learning.
[ترجمه گوگل] روزنامه ها و مجلات می توانند به عنوان منابع ورودی خوبی برای یادگیری زبان عمل کنند
[ترجمه ترگمان] روزنامه ها و مجلات می توانند به عنوان منابع خوبی از ورودی یادگیری زبان خدمت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روزنامه ها و مجلات می توانند به عنوان منابع خوبی از ورودی یادگیری زبان خدمت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: opinion, advice, or help.
- I'd like your input on the new painting I'm working on.
[ترجمه گوگل] در مورد نقاشی جدیدی که دارم روی آن کار می کنم نظر شما را می خواهم
[ترجمه ترگمان] من علاقه تو رو به نقاشی جدید که دارم روش کار می کنم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من علاقه تو رو به نقاشی جدید که دارم روش کار می کنم دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The city sought input from the community in designing the project.
[ترجمه گوگل] شهر در طراحی این پروژه به دنبال نظرات جامعه بود
[ترجمه ترگمان] این شهر به دنبال ورودی از جامعه در طراحی این پروژه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شهر به دنبال ورودی از جامعه در طراحی این پروژه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Input from her professor helped her revise her paper for publication.
[ترجمه گوگل] ورودی استادش به او کمک کرد تا مقاله خود را برای چاپ اصلاح کند
[ترجمه ترگمان] او به او کمک کرد تا مقاله خود را برای انتشار اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به او کمک کرد تا مقاله خود را برای انتشار اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or used for input.
- the input valve
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inputs, inputting, input, inputted
حالات: inputs, inputting, input, inputted
• : تعریف: to put or cause to be put in; enter (data or other information) in a computer, ledger, or the like.
- We input the data from our research.
[ترجمه گوگل] ما داده های تحقیق خود را وارد می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما داده های تحقیق خود را وارد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما داده های تحقیق خود را وارد می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The accountant input the deductions.
[ترجمه گوگل] حسابدار کسورات را وارد می کند
[ترجمه ترگمان] حسابدار deductions را وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حسابدار deductions را وارد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید