inopportune

/ˌɪˌnɑːpərˈtuːn//ˌɪnˈɒpətjuːn/

معنی: بی مورد، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی جا
معانی دیگر: بد موقع، نابجا، بیگاه، نابگاه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inopportunely (adv.), inopportuneness (n.), inopportunity (n.)
• : تعریف: occurring at an undesirable or unreasonable time.
متضاد: opportune
مشابه: inconvenient

- His request for a raise was inopportune as his boss was worried about business falling off.
[ترجمه شان] هنگامی که رییس او نگران سقوط کسب و کار ش بود، درخواست او برای ارتقاءبی مورد بود.
|
[ترجمه گوگل] درخواست او برای افزایش حقوق نامناسب بود، زیرا رئیسش نگران سقوط تجارت بود
[ترجمه ترگمان] درخواست او برای بلند کردن، هنگامی که رئیسش نگران سقوط تجارت بود، نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the inopportune arrival of the guests panicked my wife
ورود نابهنگام مهمانان زنم را دستپاچه کرد.

2. her statement was very inopportune
گفته ی او خیلی بی موقع بود.

3. The dismissals came at an inopportune time.
[ترجمه گوگل]اخراج ها در زمان نامناسبی انجام شد
[ترجمه ترگمان]از زمان inopportune، از کار اخراج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'm afraid you've called at rather an inopportune moment .
[ترجمه گوگل]می ترسم در یک لحظه نامناسب تماس گرفته باشید
[ترجمه ترگمان]متاسفانه تا یک لحظه بی موقع تماس گرفتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They arrived at an inopportune moment.
[ترجمه گوگل]در لحظه ای نامناسب رسیدند
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک لحظه نامناسب وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm sorry, you've called at an inopportune moment.
[ترجمه گوگل]متاسفم، شما در یک لحظه نامناسب تماس گرفتید
[ترجمه ترگمان]متاسفم، شما در یک لحظه نامناسب تماس گرفتید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He called at an inopportune moment, when we were about to go out.
[ترجمه گوگل]او در یک لحظه نامناسب، زمانی که قرار بود بیرون برویم، تماس گرفت
[ترجمه ترگمان]لحظه ای بعد، هنگامی که می خواستیم برویم بیرون، او را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The affair happened at the most inopportune moment.
[ترجمه گوگل]این ماجرا در نامناسب ترین لحظه اتفاق افتاد
[ترجمه ترگمان]در آن لحظه این ماجرا اتفاق بدی افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But Minh Mang s measures came at an inopportune moment.
[ترجمه گوگل]اما اقدامات مین مانگ در یک لحظه نامناسب انجام شد
[ترجمه ترگمان]اما اقدامات مین مین در لحظه ای نامناسب انجام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Telemarketers always seem to call at the most inopportune moments.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بازاریاب های تلفنی همیشه در نامناسب ترین لحظات تماس می گیرند
[ترجمه ترگمان]همیشه به نظر می آید که همیشه در لحظات بدی به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But inopportune woman just right is not in the home.
[ترجمه گوگل]اما زن نامناسب درست در خانه نیست
[ترجمه ترگمان]اما حق با زن تو نیست، درست در خانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is always bobbing up at the most inopportune moment.
[ترجمه گوگل]او همیشه در نامناسب ترین لحظه در حال غلت زدن است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در لحظه نامناسب بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is always bobbing up at the most inopportune moment.
[ترجمه گوگل]او همیشه در نامناسب ترین لحظه در حال بالیدن است
[ترجمه ترگمان]او همیشه در لحظه نامناسب بالا و پایین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She's prone to at the most inopportune moments.
[ترجمه گوگل]او در نامناسب ترین لحظات مستعد است
[ترجمه ترگمان]او در مواقع نامناسب از هر جهت مخالف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's prone to giggling at the most inopportune moments.
[ترجمه گوگل]او مستعد قهقهه زدن در نامناسب ترین لحظات است
[ترجمه ترگمان]در هر لحظه ممکن است با هم حرف بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی مورد (صفت)
amiss, wrong, inappropriate, undue, unseasonable, inopportune, untimely, anomalous, inapposite, trumped-up

نا بهنگام (صفت)
malapropos, unseasonable, inopportune, untimely, anachronistic, anachronous, premature, immature, precocious, ill-timed

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

بی موقع (صفت)
malapropos, off, inappropriate, unseasonable, inopportune, untimely, inapposite, ill-timed, tideless

بی جا (صفت)
improper, pointless, inappropriate, unseasonable, inopportune, indecorous, inapt, inapposite, impolitic, unwarranted, unwarrantable, placeless

انگلیسی به انگلیسی

• untimely; unsuitable, not appropriate
something that is inopportune is done or happens at an unsuitable time, and causes trouble or embarrassment because of this.
an inopportune moment or time is one that is unsuitable for a particular thing to happen.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Occurring at a bad or inconvenient time ⏰ ✖️
🔍 مترادف: Untimely
✅ مثال: The power outage came at an inopportune moment, just as the meeting was starting

بپرس