inoperative

/ˌɪˈnɑːpərətɪv//ˌɪnˈɒpərətɪv/

معنی: غیر عملی، پوچ، باطل، غیر موثر، نامعتبر
معانی دیگر: ناکنش ور، خوابیده (کارخانه و غیره)، تعطیل، بی اثر، بی هنایش

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inoperativeness (n.)
(1) تعریف: not in working condition; not functioning.
متضاد: effective, operative
مشابه: dead, unemployed

- an inoperative elevator
[ترجمه حمید شمس] آسانسورغیر فعال
|
[ترجمه گوگل] یک آسانسور غیرفعال
[ترجمه ترگمان] یه آسانسور بی اثر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having no effect.
متضاد: operative, valid
مشابه: void

- inoperative laws
[ترجمه گوگل] قوانین غیر قابل اجرا
[ترجمه ترگمان] قوانین باطل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The old regulations became inoperative when the new ones were issued.
[ترجمه گوگل]مقررات قدیم با صدور مقررات جدید غیر قابل اجرا شد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که قوانین جدید صادر شدند، مقررات قدیمی باطل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your insurance policy will become inoperative if your circumstances change.
[ترجمه گوگل]اگر شرایط شما تغییر کند، بیمه نامه شما غیرفعال می شود
[ترجمه ترگمان]اگر شرایط شما تغییر کند، سیاست بیمه شما باطل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This rule is inoperative until further notice.
[ترجمه گوگل]این قانون تا اطلاع ثانوی غیر قابل اجرا است
[ترجمه ترگمان]این قانون تا زمان اعلان بیشتر باطل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was, as a result, inoperative with women.
[ترجمه گوگل]در نتیجه او با زنان ناکارآمد بود
[ترجمه ترگمان]او در نتیجه، در بین زنان باطل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. If these are inoperative, a volcano will not erupt again.
[ترجمه گوگل]اگر اینها غیرفعال باشند، آتشفشان دوباره فوران نمی کند
[ترجمه ترگمان]اگر این ها باطل شده، باز هم یک کوه آتشفشان فوران نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Fuel boost pump in right main tank inoperative.
[ترجمه گوگل]پمپ تقویت کننده سوخت در مخزن اصلی سمت راست کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]پمپ سوخت در مخزن اصلی راست بی اثر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For example : After lavatory service panel inoperative, suspect obstruction.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال: پس از کار نکردن پانل سرویس توالت، مشکوک به انسداد باشید
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال: پس از غیرفعال کردن پانل سرویس lavatory، obstruction مشکوک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Kiriyacitta is also abyakata. Kiriyacitta means inoperative consciousness, and is the state of the arahant.
[ترجمه گوگل]Kiriyacitta نیز abyakata است Kiriyacitta به معنای هوشیاری غیرفعال است و حالت آراهانت است
[ترجمه ترگمان]Kiriyacitta نیز abyakata است Kiriyacitta به معنای آگاهی بی اثر است و حالت of است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Set brake immediately, and tractor inoperative.
[ترجمه گوگل]بلافاصله ترمز را تنظیم کنید و تراکتور از کار بیفتد
[ترجمه ترگمان]ترمز را فورا تنظیم کنید و تراکتور باطل شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Solution: IFF inoperative in OFF mode.
[ترجمه گوگل]راه حل: IFF در حالت خاموش کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]راه حل: IFF در حالت خاموش قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Of course, Harrison's analysis was inoperative.
[ترجمه گوگل]البته تحلیل هریسون بی نتیجه بود
[ترجمه ترگمان]البته، تحلیل هریسون معتبر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. THE TP SENSOR IS INOPERATIVE.
[ترجمه گوگل]سنسور TP غیرفعال است
[ترجمه ترگمان]مدل TP ها inoperative است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The law has become inoperative.
[ترجمه گوگل]قانون از کار افتاده است
[ترجمه ترگمان]این قانون باطل شده و باطل می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Remote radio switch inoperative.
[ترجمه گوگل]سوئیچ رادیویی از راه دور کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]سوییچ رادیویی از راه دور باطل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Solenoid or starter motor inoperative.
[ترجمه گوگل]شیر برقی یا موتور استارت کار نمی کند
[ترجمه ترگمان]Solenoid یا موتور استارت inoperative
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر عملی (صفت)
abstract, impractical, impracticable, infeasible, impossible, inoperative, unpractical, inexecutable, irrealizable

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

باطل (صفت)
futile, void, inoperative, null, vain, invalid

غیر موثر (صفت)
ineffective, ineffectual, inoperative

نامعتبر (صفت)
inoperative, invalid, unreliable, irresponsible

انگلیسی به انگلیسی

• not operating, out of order, not functioning properly; ineffective
an inoperative rule, principle, or tax is one that does not work any more or that cannot be made to work.

پیشنهاد کاربران

بپرس