innkeeper

/ˈɪnˌkipər//ˈɪnkiːpə/

معنی: مهمانخانه دار، صاحب مسافرخانه
معانی دیگر: متصدی هتل یا رستوران، مسافرخانه چی، قهوه چی، رستوران چی، innholder صاحب مسافرخانه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the owner or manager of an inn.

جمله های نمونه

1. The death of the innkeeper still remains a mystery.
[ترجمه گوگل]مرگ صاحب مسافرخانه هنوز یک راز باقی مانده است
[ترجمه ترگمان]مرگ کاروانسرا دار هنوز یک راز باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We must reckon with the innkeeper before leaving Paris.
[ترجمه گوگل]قبل از ترک پاریس باید با مسافرخانه‌دار حساب کنیم
[ترجمه ترگمان]پیش از عزیمت از پاریس باید میهمان خانه دار را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The fat innkeeper was listening intently, his little black eyes glittering.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه دار چاق با چشمان سیاه کوچکش با دقت گوش می داد
[ترجمه ترگمان]میهمان خانه دار چاق با دقت گوش می داد و چشم های ریز و سیاهش برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An innkeeper can refuse service to any person who is not in a fit state to be received at the inn.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه‌دار می‌تواند از ارائه خدمات به هر شخصی که در وضعیت مناسبی نیست، خودداری کند
[ترجمه ترگمان]صاحب مسافرخانه می تواند به هر کسی که در مسافرخانه جا ندارد خدمت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This daughter of an innkeeper married Constantius, the Roman general, in 270.
[ترجمه گوگل]این دختر یک مسافرخانه در سال 270 با کنستانتیوس، سردار رومی ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]این دختر صاحب مسافرخانه، در ۲۷۰ سال، با Constantius، ژنرال رومی، ازدواج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. As an innkeeper and market gardener near Sinope, Phocas would give his excess crops to the poor.
[ترجمه گوگل]فوکاس به عنوان مسافرخانه دار و باغبان بازار در نزدیکی سینوپ، محصولات اضافی خود را به فقرا می داد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک باغبان و باغبان بازار در نزدیکی Sinope، Phocas محصول اضافی خود را به فقرا می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Such duties are owed by an innkeeper to any traveller calling at the inn.
[ترجمه گوگل]چنین وظایفی توسط صاحب مسافرخانه به هر مسافری که به مسافرخانه مراجعه می کند بر عهده دارد
[ترجمه ترگمان]این وظیفه را به هر مسافری که در مسافرخانه صدا می کند بدهکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The innkeeper is a perfectionist.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه دار کمال طلب است
[ترجمه ترگمان]میهمان خانه دار هم کار perfectionist است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But something innkeeper Darlene Elders said over breakfast piqued their interest.
[ترجمه گوگل]اما چیزی که دارلین الدرز، صاحب مسافرخانه در هنگام صبحانه گفت، علاقه آنها را برانگیخت
[ترجمه ترگمان]ولی یه چیزی که یه میهمان خانه دار دیگه داشته با توجه به breakfast که داره ازشون خوشش میاد گفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. An innkeeper is a person who an inn.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه داری شخصی است که یک مسافرخانه
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار شخصی است که کاروانسرا دار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Well!", said the innkeeper, drawing herself up indignantly.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه دار که با عصبانیت خودش را بالا می کشد، گفت: "خب!"
[ترجمه ترگمان]\"خوب\" میزبان در حالی که با خشم خود را به زمین می کشید گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A good innkeeper can stamp his personal imprint on any house.
[ترجمه گوگل]یک مسافرخانه دار خوب می تواند نقش شخصی خود را بر هر خانه ای بچسباند
[ترجمه ترگمان]میزبان خوبی می تواند اثر خود را در هر خانه مهر و موم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The innkeeper found the traveller lying with his daughter.
[ترجمه گوگل]صاحب مسافرخانه مسافر را در حالی که با دخترش دراز کشیده بود پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار مسافر را یافت که پیش دخترش دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The innkeeper is liable to criminal prosecution, because the man died inside the inn.
[ترجمه گوگل]مسافرخانه دار مستوجب تعقیب کیفری است، زیرا مرد در داخل مسافرخانه فوت کرده است
[ترجمه ترگمان]کاروانسرا دار مسئول پی گرد قانونی است، زیرا مردی داخل میهمان خانه مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهمانخانه دار (اسم)
host, goodman, innkeeper, restaurateur

صاحب مسافرخانه (اسم)
innkeeper

انگلیسی به انگلیسی

• one who owns or operates an inn
an innkeeper is someone who looks after an inn; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس