innermost

/ˈɪnəmoʊst//ˈɪnəməʊst/

معنی: میانی، درونی، داخلی ترین، در اعماق
معانی دیگر: بسیار خودمانی یا محرمانه، بسیار نهفته، درونی ترین، درونین، دراعماق چیزی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: farthest inside.
متضاد: outermost, outmost
مشابه: interior

(2) تعریف: the most private or personal.
مشابه: intimate, private

جمله های نمونه

1. my innermost secrets
نهفته ترین رازهای من

2. That evening she had revealed many of her innermost secrets.
[ترجمه گوگل]آن شب او بسیاری از اسرار درونی خود را فاش کرده بود
[ترجمه ترگمان]آن شب او بسیاری از رازهای درونی خود را فاش کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She never abandoned her attempts to plumb my innermost emotions.
[ترجمه گوگل]او هرگز تلاش های خود را برای تقویت عمیق ترین احساسات من رها نکرد
[ترجمه ترگمان]او هرگز تلاش های خود برای plumb احساسات درونی خود را رها نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many patients have told me their innermost thoughts.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران افکار درونی خود را به من گفته اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران innermost را به من گفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He reveals his innermost feelings only to his best friend.
[ترجمه گوگل]او احساسات درونی خود را فقط برای بهترین دوستش آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]احساسات درونی خود را فقط به بهترین دوست خود نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I could not express my innermost feelings to anyone.
[ترجمه گوگل]نمی توانستم عمیق ترین احساساتم را به کسی بیان کنم
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم احساسات درونی خود را نسبت به کسی ابراز کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The book reveals his innermost secrets.
[ترجمه گوگل]کتاب اسرار درونی او را فاش می کند
[ترجمه ترگمان]کتاب رازهای درونی او را فاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was afraid to reveal his innermost self.
[ترجمه گوگل]می ترسید درونی ترین خود را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]می ترسید که innermost خود را آشکار سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The spacecraft will fly through the innermost rings of Saturn.
[ترجمه گوگل]این فضاپیما از درونی ترین حلقه های زحل عبور خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]سفینه فضایی در درونی ترین حلقه های زحل پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Psychoanalysts aim to explore the deepest/innermost recesses of the mind.
[ترجمه گوگل]هدف روانکاوان کشف عمیق ترین/ درونی ترین فرورفتگی های ذهن است
[ترجمه ترگمان]این هدف کشف عمیق ترین \/ درونی ترین زوایای ذهن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The innermost layer was designed for comfort and was made from lightweight nylon.
[ترجمه گوگل]داخلی ترین لایه برای راحتی طراحی شده و از نایلون سبک ساخته شده است
[ترجمه ترگمان]درونی ترین لایه برای راحتی طراحی شده اند و از نایلون سبک ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm afraid to expose my innermost thoughts and emotions to anyone.
[ترجمه گوگل]می ترسم درونی ترین افکار و احساساتم را در معرض دید کسی قرار دهم
[ترجمه ترگمان]می ترسم افکار و احساساتش رو به کسی نشون بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The only person he would allow into his innermost secrets - and then only occasionally - was Lou.
[ترجمه گوگل]تنها کسی که او به درونی ترین رازهای خود اجازه می داد - و سپس فقط گاهی اوقات - لو بود
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که به رازهای درونی خودش اجازه می داد - و فقط گهگاه - لو بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. MI5 agent: able to read your counterparts' innermost thoughts and know their hidden agenda.
[ترجمه گوگل]مامور MI5: قادر به خواندن درونی ترین افکار همتایان خود و اطلاع از دستور کار پنهان آنها است
[ترجمه ترگمان]MI۵: توانایی خواندن innermost درونی تان را بخوانید و دستور کار مخفی آن ها را بدانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The calculation is valid for the innermost layer of the wall at a constant transmural pressure and at steady state conditions.
[ترجمه گوگل]محاسبه برای داخلی ترین لایه دیوار در یک فشار بین دیواری ثابت و در شرایط حالت پایدار معتبر است
[ترجمه ترگمان]این محاسبه برای درونی ترین لایه دیوار با فشار ثابت و در شرایط حالت پایدار معتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانی (صفت)
mean, average, middle, central, mid, medial, median, inmost, centric, innermost

درونی (صفت)
esoteric, innate, internal, interior, inner, indoor, inward, inmost, intestine, endogenous, innermost, subjective, midland, pectoral

داخلی ترین (صفت)
innermost

در اعماق (صفت)
innermost

انگلیسی به انگلیسی

• farthest in, deepest
your innermost thoughts and feelings are your most personal and secret ones.

پیشنهاد کاربران

درونی ترین عمیق ترین
عمیق ترین
خصوصی ترین و عمیق ترین افکار و احساسات، درونی ترین، داخلی ترین، نزدیکترین به مرکز

بپرس