innate

/ˌɪˈneɪt//ɪˈneɪt/

معنی: اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد
معانی دیگر: مادرزاد(ی)، غیر اکتسابی، سرشتی، اصلی و ریشه دار، نهادی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: innately (adv.), innateness (n.)
(1) تعریف: belonging to or existing in someone or some organism from the time of birth; inborn.
مترادف: inborn, inherent, native
متضاد: acquired
مشابه: congenital, constitutional, immanent, instinctive, natural, organic, temperamental

- Shyness may be an innate characteristic in some human beings.
[ترجمه گوگل] خجالتی بودن ممکن است یک ویژگی ذاتی در برخی از انسان ها باشد
[ترجمه ترگمان] خجالت می تواند یک ویژگی ذاتی در برخی از انسان ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of the essential nature of something.
مترادف: inherent, intrinsic
مشابه: basic, constitutional, essential, fundamental, immanent, natural, organic, radical

- The innate complexity of the subject makes it challenging to teach.
[ترجمه زینب] پیچیدگی ذاتی این موضوع ، تدریس اون رو چالش برانگیز میکنه.
|
[ترجمه گوگل] پیچیدگی ذاتی موضوع، آموزش آن را چالش برانگیز می کند
[ترجمه ترگمان] پیچیدگی ذاتی موضوع، آن را به چالش می کشد تا آموزش را به چالش بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: originating solely in the mind and not from experience.
مترادف: intuitive
مشابه: inherent, instinctive, visceral

- innate belief in a god
[ترجمه گوگل] اعتقاد ذاتی به خدا
[ترجمه ترگمان] باور ذاتی به خدا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an innate talent for painting
استعداد ذاتی برای نقاشی

2. the innate defect in this plan
نقص بنیادین این طرح

3. All progress is based upon a universal innate desire on the part of every organism to live beyond its income. Samuel Butler
[ترجمه گوگل]همه پیشرفت ها بر اساس یک میل ذاتی جهانی از سوی هر موجودی است که فراتر از درآمد خود زندگی کند ساموئل باتلر
[ترجمه ترگمان]همه پیشرفت مبتنی بر تمایل ذاتی جهانی به بخشی از هر ارگانیسم برای زندگی فراتر از درآمدش است سامویل باتلر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Americans have an innate sense of fairness.
[ترجمه گوگل]آمریکایی ها حس ذاتی انصاف دارند
[ترجمه ترگمان]آمریکایی ها یک حس ذاتی از عدالت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Your diligent combined with your innate talent indicates a dynamic future. I wish you all the best in your college years.
[ترجمه گوگل]پشتکار شما همراه با استعداد ذاتی شما نشان دهنده آینده ای پویا است برای شما آرزوی بهترین ها را در سال های دانشگاهی دارم
[ترجمه ترگمان]ترکیب diligent با استعداد فطری شما، آینده پویا رو نشون میده ای کاش تو ساله ای دانشگاهی بهترین بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cyril's most impressive quality was his innate goodness.
[ترجمه گوگل]چشمگیرترین ویژگی سیریل، خوبی ذاتی او بود
[ترجمه ترگمان]عالی ترین کیفیت عالی، خوبی ذاتی او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Children have an innate ability to learn language.
[ترجمه گوگل]کودکان توانایی ذاتی در یادگیری زبان دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان توانایی ذاتی برای یادگیری زبان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You obviously have an innate talent for music.
[ترجمه مازیار شیخی] به طور واضح شما استعداد ذاتی برای موسیقی دارید
|
[ترجمه گوگل]واضح است که شما استعداد ذاتی برای موسیقی دارید
[ترجمه ترگمان]مشخصا استعداد ذاتی تو موسیقی داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children have an innate capacity to understand language.
[ترجمه گوگل]کودکان توانایی ذاتی برای درک زبان دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان ظرفیتی ذاتی برای درک زبان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He seldom stopped smiling and never lost his innate sense of fun.
[ترجمه گوگل]او به ندرت از لبخند زدن دست می کشید و هرگز حس ذاتی خود را از سرگرمی از دست نمی داد
[ترجمه ترگمان]او به ندرت لبخند می زد و هیچ وقت حس innate را از دست نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The human species has three innate drives - we need sustenance, shelter and species reproduction.
[ترجمه گوگل]نوع انسان دارای سه انگیزه ذاتی است - ما به رزق، سرپناه و تولید مثل گونه نیاز داریم
[ترجمه ترگمان]گونه های انسان سه محرک ذاتی دارد - ما به تغذیه، سرپناه و تولید مثل گونه ها نیاز داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her innate and irrepressible sense of humor made it all happen.
[ترجمه گوگل]شوخ طبعی ذاتی و سرکوب ناپذیر او باعث شد همه چیز اتفاق بیفتد
[ترجمه ترگمان]حس شوخ طبعی و شوخ طبعی او باعث شد که این اتفاق بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Reviewing career goals Detecting and quantifying the innate personal attributes of the effective nurse has puzzled recruiters for many years.
[ترجمه گوگل]بررسی اهداف شغلی تشخیص و تعیین کمیت ویژگی‌های شخصی ذاتی پرستار مؤثر، سال‌هاست که استخدام‌کنندگان را متحیر کرده است
[ترجمه ترگمان]مرور اهداف شغلی تشخیص و کمی کردن ویژگی های شخصی پرستار موثر، جذب کنندگان را به مدت چندین سال گیج کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. For Suzuki adherents, music is an inclination innate in all of us.
[ترجمه گوگل]برای طرفداران سوزوکی، موسیقی یک تمایل ذاتی در همه ماست
[ترجمه ترگمان]برای هواداران سوزوکی، موسیقی یک تمایل ذاتی برای همه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

چسبنده (صفت)
adhesive, sticky, gummy, gooey, viscid, tenacious, inherent, innate

ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

داخلی (صفت)
territorial, esoteric, innate, ben, internal, interior, inner, indoor, inward

طبیعی (صفت)
indigenous, normal, real, inherent, intrinsic, innate, natural, born, physical, somatic, homebred

درونی (صفت)
esoteric, innate, internal, interior, inner, indoor, inward, inmost, intestine, endogenous, innermost, subjective, midland, pectoral

درون زاد (صفت)
innate, inborn, endogenous

لاینفک (صفت)
essential, inseparable, innate

جبلی (صفت)
essential, innate, natural, inborn, inbred, inwrought

فطری (صفت)
indigenous, physic, innate, natural, inborn, inbred, inartificial

غریزی (صفت)
innate, natural, inbred, instinctive

مادرزاد (صفت)
innate

تخصصی

[زمین شناسی] ذاتی سنگهای آذرینی که بدون تغییر مکان، تغییر ترکیب شیمیایی پیدا می کنند. مانند سنگهایی که محصول گداخت بر جا هستند.
[ریاضیات] فطری

انگلیسی به انگلیسی

• native, natural, inborn; inherent
an innate quality or ability is one which a person is born with.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Existing from birth; inherent by nature 🌱
🔍 مترادف: Inborn
✅ مثال: Her innate ability to solve puzzles impressed everyone.
از آنجایی که از این کلمه دو کتاب به فارسی ترجمه شده از کتاب اصلی innate نوشته کوین میچل ، یکی با نام " ذات " و دیگری " سرشت" اهمیت داره بدانیم این کلمه به کدام واژه در فارسی نزدیکتر است :
در زبان فارسی، **ذات** و **سرشت** به مفاهیم مرتبط با ویژگی های اصلی و بنیادی یک موجود اشاره دارند، اما تفاوت هایی هم دارند:
...
[مشاهده متن کامل]

- **ذات**: به ویژگی های اصلی و ثابت یک چیز اشاره دارد که آن را از دیگر چیزها متمایز می کند. به نوعی می توان گفت ذات به عمق وجود و جوهره یک چیز مربوط است.
- **سرشت**: معمولاً به ویژگی های رفتاری و خلق و خوی فرد اشاره دارد که ممکن است بر اثر تجربیات و محیط هم تحت تأثیر قرار بگیرد، اما هنوز هم جنبه های طبیعی را دربر دارد.
در مورد ترجمه کلمه **innate**، واژه **سرشت** به دلیل ارتباط نزدیک ترش با ویژگی های ذاتی و طبیعی بودن، معمولاً ترجمه مناسب تری به نظر میرسد.

مثال؛
Her innate talent for music was evident from a young age.
In a discussion about human behavior, someone might say, “We all have an innate need for social connection. ”
A person might describe their instinctive reaction by saying, “I have an innate fear of heights. ”
ذاتی. فطری. سرشتی
مثال:
He has an innate talent for painting.
او برای نقاشی استعداد ذاتی دارد.
معانی مترادف
inborn, congenital, constitutional, essential,
inbred, ingrained, inherent, instinctive, intuitive, native, natural
درون زاد، ذاتی، فطری، جبلی، مادرزاد، طبیعی، لاینفک، اصلی، داخلی، درونی، چسبنده، غریزی، قانون فقه: غریزی، روانشناسی: فطری
...
[مشاهده متن کامل]

معانی متضاد
Contrasted words: accidental, adventitious, fortuitous, incidental, affected, assumed, feigned, simulated, cultivated, fostered, nurtured

innate = inborn = intrinsic = inherent = congenital = inbred = native = natural
inborn, congenital, constitutional, essential, inbred, ingrained, inherent, instinctive, intuitive, native, natural
درون زاد، ذاتی، فطری، جبلی، مادرزاد، طبیعی، لاینفک، اصلی، داخلی، درونی، چسبنده، غریزی، قانون فقه: غریزی، روانشناسی: فطری
Substantial
در زیست شناسی
خط اول دفاع بدن:physical line
خط دوم دفاع بدن: innate line ( عمومی و غیر تخصصی )
خط سوم دفاع بدن:adaptive line
اصلی
غریزی
درونی
فطری
ذاتی
بالقوه
Innate immunity
ایمنی ذاتی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس