inmate

/ˈɪnˌmet//ˈɪnmeɪt/

معنی: ساکن، اهل بیت، اهل، زندانی
معانی دیگر: بیمار (در بیمارستان روانی)، مقیم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who is restricted to a jail, hospital, or the like.

- Each prison cell is shared by four inmates.
[ترجمه EHSAn] در هر سلول ( از زندان ) چهار زندانی وجود دارد
|
[ترجمه گوگل] هر سلول زندان توسط چهار زندانی مشترک است
[ترجمه ترگمان] هر سلول زندان چهار زندانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some inmates were moved to the new wing of the hospital.
[ترجمه Peter Strahm] برخی بیماران روانی به بخش جدید بیمارستان منتقل شدند.
|
[ترجمه گوگل] برخی از زندانیان به بخش جدید بیمارستان منتقل شدند
[ترجمه ترگمان] برخی از زندانیان به بخش جدید بیمارستان انتقال داده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He learned this song as an inmate at a Texas prison.
[ترجمه گوگل]او این آهنگ را به عنوان یک زندانی در یک زندان تگزاس یاد گرفت
[ترجمه ترگمان]او این آهنگ را به عنوان یک زندانی در زندان تگزاس آموخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A 34-year old inmate broke loose from the sheriff's office yesterday.
[ترجمه گوگل]یک زندانی 34 ساله دیروز از کلانتری فرار کرد
[ترجمه ترگمان]دیروز یه زندانی ۳۴ ساله از دفتر کلانتر فرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was attacked by a fellow inmate.
[ترجمه گوگل]او مورد حمله یکی از زندانیان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] اون توسط یه زندانی مورد حمله قرار گرفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No inmate, however, was to be confined at night without being provided with a bed and other conveniences.
[ترجمه گوگل]با این حال، هیچ زندانی نباید در شب بدون داشتن تخت و سایر امکانات در حبس بماند
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ یک از زندانیان بدون این که با یک تخت خواب و وسایل رفاهی دیگر تامین شود، در شب زندانی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The gaunt young inmate fished his bowl out from under his cot.
[ترجمه گوگل]زندانی جوان لاغر کاسه خود را از زیر تختش ماهیگیری کرد
[ترجمه ترگمان]زندانی لاغر و نحیف کاسه ای را از زیر تخت بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Crippled by an inmate, he faces the rest of his life as an invalid.
[ترجمه گوگل]او که توسط یک زندانی فلج شده است، بقیه عمر خود را به عنوان یک معلول روبرو می کند
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان یک بیمار زندانی به عنوان یک بیمار در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One prison is being sued by a former inmate because staff wrongly calculated the time he had to serve.
[ترجمه گوگل]یکی از زندان‌ها توسط یکی از زندانیان سابق شکایت می‌کند، زیرا کارکنان به اشتباه مدت زمانی را که او باید خدمت می‌کرد محاسبه کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]یک زندان توسط یک زندانی سابق تحت تعقیب است زیرا کارکنان به اشتباه زمان خدمت را محاسبه کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Read in studio A prison inmate has taken a member of staff hostage in a cell.
[ترجمه گوگل]در استودیو بخوانید یک زندانی یکی از کارکنان را در یک سلول گروگان گرفته است
[ترجمه ترگمان]در استودیو بخوانید یک زندانی زندان یکی از کارکنان را در یک سلول به گروگان گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If we find an inmate who is taking drugs we go through the disciplinary procedures.
[ترجمه گوگل]اگر زندانی را پیدا کنیم که مواد مخدر مصرف می کند، مراحل انضباطی را طی می کنیم
[ترجمه ترگمان]اگر یک زندانی را پیدا کنیم که مواد مخدر مصرف می کند، ما از روش های انضباطی عبور می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was to be placed with another inmate the next day, but wound up in a cell by himself.
[ترجمه گوگل]قرار بود روز بعد او را نزد یک زندانی دیگر بگذارند، اما خودش در سلولی مجروح شد
[ترجمه ترگمان]روز بعد قرار بود در یک سلول دیگر قرار گیرد، اما خودش را در سلول زندانی کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He would be the first California death row inmate to be executed by lethal injection.
[ترجمه گوگل]او اولین محکوم به اعدام کالیفرنیا بود که با تزریق مرگبار اعدام شد
[ترجمه ترگمان]او اولین زندانی در کالیفرنیا بود که با تزریق کشنده اعدام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the following year, Priscilla C. an inmate, was taken ill with a strangulated hernia.
[ترجمه گوگل]در سال بعد، Priscilla C یک زندانی با فتق خفه شده بیمار شد
[ترجمه ترگمان]سال بعد، \"پرسیلا سی\" بود یک زندانی دستگیر شده بود و فتق گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Another inmate apparently stabbed the Hispanic inmate on the recreation grounds at 12: 49 p. m. Monday.
[ترجمه گوگل]یک زندانی دیگر ظاهراً در ساعت 12:49 بعد از ظهر به زندانی اسپانیایی تبار در محوطه تفریحی چاقو زد متر دوشنبه
[ترجمه ترگمان]یک زندانی دیگر ظاهرا در ۱۲: ۴۹ بعد از ظهر به یک زندانی اسپانیایی در محوطه تفریحی اصابت کرد متر دوشنبه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He observed that the middle-aged inmate was the only one who was confident about eating in front of him.
[ترجمه گوگل]او مشاهده کرد که زندانی میانسال تنها کسی بود که از خوردن غذا در مقابل او اطمینان داشت
[ترجمه ترگمان]او مشاهده کرد که زندانی میان سال تنها کسی بود که از خوردن در مقابل خود مطمئن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Occasionally the inmate may manipulate the system, and the choice allows that.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ممکن است زندانی سیستم را دستکاری کند، و انتخاب این امکان را می دهد
[ترجمه ترگمان]گاهی ممکن است زندانی این سیستم را دستکاری کرده و این انتخاب به آن اجازه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ساکن (اسم)
resident, denizen, inhabitant, occupant, lodger, habitant, occupier, inmate

اهل بیت (اسم)
house, household, inmate

اهل (اسم)
inhabitant, inmate

زندانی (اسم)
prisoner, jailbird, termer, inmate

انگلیسی به انگلیسی

• one who is imprisoned in a jail, prisoner; one who is confined to a hospital; one who lives with others in the same house (archaic)
the inmates of a prison or a psychiatric hospital are the prisoners or patients who are living there.

پیشنهاد کاربران

بیمار روانی
inmate ( n ) ( ɪnmeɪt ) =one of the people living in an institution such as a prison or a mental hospital, e. g. The jail has 500 inmates. He was attacked by a fellow inmate.
inmate
1. شخصی که در زندان، بیمارستان و غیره محبوس است.
2. منسوخ شده
شخصی که با دیگران در یک خانه زندگی می کند
one of the people living in an institution such as a prison or a psychiatric hospital
noun
[count] : a person who is kept in a prison or mental hospital
prison inmates
◀️>Ecuador - Four hundred police officers have entered a prison in the Ecuadorean port city of Guayaquil where at least 116 inmates have been killed in a gang war
...
[مشاهده متن کامل]

بیمار روانی که در تیمارستان هست
زندانی

زندانی ( فردی که محکوم شده به اینکه در زندان یا بیمارستان روانی باشه )
Inmate talent = استعداد ذاتی/ژنی
✔️ بیمار ( در بیمارستان روانی )
She keeps watch over the inmates
معنی کلمه inmate بر اساس مورد مکانی در جمله :
خانه و اتاق . . . . /ساکن. هم خانه. هم اتاق. . .
بیمارستان و درمانگاه . . . /بیمار. . .
زندان و بازداشتگاه . . . / زندانی . هم بند. هم سلول. . .
...
[مشاهده متن کامل]

mate
دوست. رفیق. همدم. مونس. هم صحبت. همتا. همکار. همقطار. . . .
شاگرد. . . . .
ازدواج. جفت کردن. جماع و. . . . . .

بپرس