inlet

/ˈɪnˌlet//ˈɪnlet/

معنی: شاخابه، خلیج کوچک، خور، راه دخول
معانی دیگر: مدخل، درآیندگاه، درون رو، دهانه، (پیشرفتگی کوچک و باریک آب دریا یا رود و غیره در خشکی) خلیج کوچک، آبشاخه، شیل، خلیجک، (نهر یا رود کوچکی که به دریا و دریاچه و غیره می ریزد) نخاب، شاخرود، دادن اجازه ی ورود، درون پذیری، درون روی، درونش، هرچیز مرصع یا خاتم کاری یا گوهرنشان شده

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a bay, stream, or the like that is recessed into or leads inland from a shoreline.
مشابه: bay

(2) تعریف: a narrow channel of water between two islands.
مشابه: sound

(3) تعریف: a passage, channel, or opening that serves as an entrance, as for fluid into a large tank.

جمله های نمونه

1. an inlet and outlet valve
سوپاپ خروجی و ورودی

2. cold air inlet
مدخل هوای سرد

3. There is an inlet to a parking lot.
[ترجمه گوگل]ورودی به یک پارکینگ وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک ورودی به پارکینگ وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Mission Valley was a navigable inlet.
[ترجمه گوگل]Mission Valley یک ورودی قابل کشتیرانی بود
[ترجمه ترگمان]دره ماموریت یک ورودی قابل کشتیرانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The top connector is for the inlet from the pump and the bottom for the outlet to the vat.
[ترجمه گوگل]کانکتور بالا برای ورودی پمپ و پایین برای خروجی به مخزن است
[ترجمه ترگمان]اتصال دهنده فوقانی برای ورودی پمپ و کف برای خروجی به ارزش افزوده قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Inlet covers 500 hectares of inter-tidal land between the Gower Peninsula and Llanelli.
[ترجمه گوگل]ورودی 500 هکتار از زمین های جزر و مدی بین شبه جزیره Gower و Llanelli را پوشش می دهد
[ترجمه ترگمان]این خلیج ۵۰۰ هکتار از زمین های بین دریا بین the Gower و Llanelli را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He followed the shoreline toward the inlet.
[ترجمه گوگل]خط ساحلی را به سمت ورودی دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]او خط ساحلی را به طرف ورودی دنبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Fresh hydrogen gas is charged to the inlet of the reactor to balance consumption.
[ترجمه گوگل]گاز هیدروژن تازه به ورودی راکتور شارژ می شود تا مصرف متعادل شود
[ترجمه ترگمان]گاز هیدروژن تازه به ورودی رآکتور فرستاده می شود تا مصرف را متعادل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The gas phase is recycled to the reactor inlet to provide a large excess of hydrogen gas in the catalytic reaction zone.
[ترجمه گوگل]فاز گاز به ورودی راکتور بازیافت می شود تا مقدار زیادی گاز هیدروژن در ناحیه واکنش کاتالیزوری فراهم شود
[ترجمه ترگمان]فاز گازی به ورودی رآکتور بازیافت می شود تا مقدار زیادی گاز هیدروژن در منطقه واکنش کاتالیتیک فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Maybe she missed the channel into Angle Inlet by only a fraction of a mile, a miscalculation of gradient or degree.
[ترجمه گوگل]شاید او کانال ورودی زاویه را تنها کسری از مایل از دست داده است، یک محاسبه اشتباه گرادیان یا درجه
[ترجمه ترگمان]شاید او این کانال را تنها با کسری از یک مایل، محاسبه غلط شیب یا درجه از دست داده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a filter on the inlet side of the fuel pump which may be partially blocked and obstructing fuel flow.
[ترجمه گوگل]یک فیلتر در سمت ورودی پمپ بنزین وجود دارد که ممکن است تا حدی مسدود شده و جریان سوخت را مسدود کند
[ترجمه ترگمان]یک فیلتر در سمت ورودی پمپ سوختی وجود دارد که ممکن است تا حدی مسدود شده و مانع جریان سوخت شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Below, in a steep dark inlet, grey seals would pup in the autumn in the tiny inaccessible cove.
[ترجمه گوگل]در زیر، در یک ورودی تیره شیب دار، فوک های خاکستری در پاییز در یاروی کوچک و غیرقابل دسترس توله می کردند
[ترجمه ترگمان]پایین تر از آن، در یک مدخل تاریک و تاریک، خوک های آبی در پاییز در خلیج کوچک غیرقابل دسترس، توله خواهند دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Yeadon had eventually found the King Pot inlet back in 198
[ترجمه گوگل]Yeadon سرانجام در سال 198 ورودی King Pot را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]Yeadon در نهایت توانست ورودی اصلی کوزه را در ۱۹۸ سالگی پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They went to a fishing village on a small inlet of the sea.
[ترجمه گوگل]آنها به دهکده ماهیگیری در ورودی کوچکی از دریا رفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک روستای ماهیگیری در ورودی کوچکی از دریا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاخابه (اسم)
armlet, inlet, loch

خلیج کوچک (اسم)
bay, inlet, cove, firth, bight, frith

خور (اسم)
bay, inlet, cove, firth, estuary, gulf

راه دخول (اسم)
inlet

تخصصی

[عمران و معماری] ورودی - دهانه - مدخل - شاخابه
[مهندسی گاز] ورودی
[زمین شناسی] دهانه آبگیر، ورودی، دهانه، مدخل، شاخابه
[ریاضیات] ورودی، دهانه، مدخل
[آب و خاک] مدخل، دهانه، ورودی

انگلیسی به انگلیسی

• narrow opening through which water flows into an area of land, narrow arm of the sea, recessed area along a shoreline; narrow passage between islands; entrance
an inlet is a narrow strip of water which goes from a sea or lake into the land.
an inlet is also a part on a machine through which a flow of liquid or gas enters.

پیشنهاد کاربران

Inlet Connection
اتصال ورودی
تخصصی ( درآناتومی ) :
A passage leading into a cavity
این از اون واژه هاست که برای درکش باید گوگل کنید.
آبادیس گفته شاخابه. فکر کنم همین واژه درست باشه. در واقع آبراهه ای که برای عبور کشتی ها استفاده میشه و بعد از inlet دیگه همش آب و اقیانوسه
در واقع مثل دروازه یه قصر ( خشکی ) میمونه. یعنی راه دخول و خروج دریایی
inlet temperature به معنی رمای ورودی.

بپرس