معنی: داخله، درون مرزی، درون کشورمعانی دیگر: (واقع در درون سرزمین و دور از دریا و مرزها) درونبوم، درونبومی، به طرف داخل سرزمین، درونبوم سوی، (انگلیس) داخلی، مربوط به داخل کشور
• : تعریف: of, concerning, or situated in the part of a country or region away from seacoasts or in the interior. • متضاد: coastal • مشابه: interior
قید ( adverb )
• : تعریف: in, to, or toward the interior of a country or region.
- The explorer led his men inland.
[ترجمه گوگل] کاشف افراد خود را به داخل کشور هدایت کرد [ترجمه ترگمان] کاوشگر افراد خود را به سوی خشکی هدایت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the interior of a country or region, away from seacoasts and other borders. • متضاد: coast • مشابه: interior
جمله های نمونه
1. inland waterways
آبراه های درونبومی
2. the island's inland
درونبوم (سرزمین های داخلی) جزیره
3. the road extends several miles inland
جاده چندین مایل در خشکی ادامه دارد.
4. We travelled further inland the next day.
[ترجمه عظیمی صاحب] ما روز بعد بیشتر در در داخل کشور سفر کردیم
|
[ترجمه گوگل]روز بعد بیشتر به داخل کشور سفر کردیم [ترجمه ترگمان]روز بعد به خشکی بیشتر سفر کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. There are interesting hikes inland, but most ramblers stick to the clifftops.
[ترجمه گوگل]پیادهرویهای جالبی در داخل کشور وجود دارد، اما بیشتر گردشگران به بالای صخرهها میچسبند [ترجمه ترگمان]در داخل کشور افزایش جالبی وجود دارد، اما اغلب ramblers ها به the ها پایبند هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The vast majority live further inland.
[ترجمه گوگل]اکثریت قریب به اتفاق بیشتر در داخل سرزمین زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]اکثریت قریب به اتفاق در خشکی زندگی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The mountains are five miles inland.
[ترجمه گوگل]کوه ها پنج مایل در داخل زمین قرار دارند [ترجمه ترگمان]کوه ها در فاصله پنج مایلی داخل خشکی قرار دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. At this point, the coast road turns inland for several miles.
[ترجمه گوگل]در این نقطه، جاده ساحلی برای چندین مایل به داخل می پیچد [ترجمه ترگمان]در این نقطه، جاده ساحلی چندین مایل به طرف خشکی حرکت می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The economy of the inland towns and cities of our country also develops rapidly in recent years.
[ترجمه گوگل]اقتصاد شهرها و شهرهای داخلی کشورمان نیز در سال های اخیر به سرعت در حال توسعه است [ترجمه ترگمان]اقتصاد شهرهای داخلی و شهرهای کشور ما نیز در سال های اخیر به سرعت رشد می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. What they owe to the Inland Revenue is small fry compared to the overall £ 2 million debt.
[ترجمه گوگل]آنچه آنها به درآمد داخلی بدهکار هستند در مقایسه با بدهی کلی 2 میلیون پوندی است [ترجمه ترگمان]آنچه که آن ها به درآمد داخلی بدهکار هستند، در مقایسه با بدهی کلی ۲ میلیون دلاری، کوچک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The town lies a few kilometres inland.
[ترجمه گوگل]این شهر در چند کیلومتری داخل خاک قرار دارد [ترجمه ترگمان]این شهر در چند کیلومتری خشکی قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Pollution was carried inland by the wind.
[ترجمه گوگل]آلودگی توسط باد به داخل زمین منتقل شد [ترجمه ترگمان]آلودگی توسط باد به داخل کشور حمل می شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We went twenty kilometers inland,(sentence dictionary) up the river.
[ترجمه گوگل]بیست کیلومتر به داخل خاک رفتیم (فرهنگ جمله ها) از رودخانه [ترجمه ترگمان]ما بیست کیلومتر در خشکی پیش رفتیم و (فرهنگ لغت زندان)را از رودخانه بالا بردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In the Balearics pockets of rural life and inland villages are undisturbed.
[ترجمه گوگل]در منطقه بالئاریک، زندگی روستایی و روستاهای داخلی دست نخورده است [ترجمه ترگمان]در مناطق Balearics زندگی روستایی و روستاهای inland دست نخورده باقی مانده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The Black Sea is a large inland sea.
[ترجمه گوگل]دریای سیاه یک دریای داخلی بزرگ است [ترجمه ترگمان]دریای سیاه یک دریای داخلی بزرگ است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
داخله (اسم)
inland
درون مرزی (قید)
inland
درون کشور (قید)
inland
تخصصی
[آب و خاک] درون خشکی
انگلیسی به انگلیسی
• interior part of a country located away from the sea or the borders of or pertaining to the interior part of a country, located in the interior part of a country in or toward the interior part of a country inland means away from the coast of a country.
پیشنهاد کاربران
go inland له سمت دشت رفتن
مناطق غیر ساحلی، دور از دریا مثال؛ I grew up in a small town in the inland part of the state. A person might say, “I prefer living in the inland because I enjoy the peace and quiet. ” In a conversation about vacation spots, someone might mention, “I’m planning a trip to the inland to explore the national parks. ” ... [مشاهده متن کامل]