inkle

/ˈɪŋkəl//ˈɪŋkl/

معنی: قیطان کتانی
معانی دیگر: نوار کتانی

جمله های نمونه

1. I had an inkling that she was pregnant.
[ترجمه گوگل]فکر میکردم بارداره
[ترجمه ترگمان]من یه خبر داشتم که اون بارداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Can you give me some inkling of what is going on?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید کمی از آنچه در حال وقوع است به من بگویید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه کم به من خبر بدی چه خبره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The first inkling we had of Cliff's problem was when he didn't come to work.
[ترجمه گوگل]اولین تصوری که از مشکل کلیف داشتیم زمانی بود که او سر کار نیامد
[ترجمه ترگمان]اولین باری که مساله کلیف را کشف کرده بودیم این بود که او سر کار نیامده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I had no inkling of his real purpose until much later.
[ترجمه گوگل]من تا مدتها بعد هیچ تصوری از هدف واقعی او نداشتم
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان از قصد واقعی او خبر نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We didn't have the slightest inkling of the dramatic news we were about to hear.
[ترجمه گوگل]از اخبار دراماتیکی که قرار بود بشنویم، کوچکترین تصوری نداشتیم
[ترجمه ترگمان]ما کوچک ترین اشاره ای به اخبار مهیج که در شرف شنیدنش بودیم نداشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He had no inkling of what was going on.
[ترجمه گوگل]او هیچ تصوری از آنچه در حال وقوع است نداشت
[ترجمه ترگمان]نمی دانست چه خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The first inkling I had that all was not well was when the share prices began to fall.
[ترجمه گوگل]اولین تصوری که داشتم مبنی بر اینکه همه چیز خوب نیست زمانی بود که قیمت سهام شروع به کاهش کرد
[ترجمه ترگمان]اولین اشاره من این بود که وقتی قیمت سهام شروع به سقوط کرد، همه چیز خوب پیش نرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave me an inkling of what was to come.
[ترجمه گوگل]او به من تصوری از آنچه قرار بود بیاید داد
[ترجمه ترگمان]به من خبر داد که چه باید بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She had absolutely no inkling of what was going on.
[ترجمه گوگل]او مطلقاً هیچ تصوری از آنچه در حال وقوع است نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ خبر نداشت که چه خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He now began to inkle what was going on.
[ترجمه گوگل]او اکنون شروع کرد به درک آنچه در حال وقوع است
[ترجمه ترگمان]او شروع به صحبت کرد و گفت که چه خبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He must have had some inkling of what was happening.
[ترجمه گوگل]او باید تا حدودی از اتفاقی که در حال رخ دادن است آگاه بوده باشد
[ترجمه ترگمان]حتما خبر داشت چه اتفاقی در حال رخ دادن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The first inkling I had that something was wrong was when I found the front door wide open.
[ترجمه گوگل]اولین تصوری که به ذهنم رسید این بود که درب ورودی را کاملا باز دیدم
[ترجمه ترگمان]اولین چیزی که فهمیدم اشتباه بود وقتی که در جلویی را باز یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She never gave us any inkling of what she was planning.
[ترجمه گوگل]او هرگز به ما هیچ تصوری از برنامه‌ریزی‌اش نداد
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت به ما خبر نداد که چه نقشه ای داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I think she, too, had an inkling.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او نیز یک تعصب داشت
[ترجمه ترگمان]من هم فکر می کنم او هم خبر داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It was as though he had an inkling who it would be.
[ترجمه گوگل]انگار تصور می کرد که کی خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که می دانست چه کسی می تواند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قیطان کتانی (اسم)
inkle

انگلیسی به انگلیسی

• narrow linen tape used for trimmings

پیشنهاد کاربران

بپرس