اسم ( noun )
حالات: inhumed, inhumes, inhuming
حالات: inhumed, inhumes, inhuming
• : تعریف: to bury (a body) in the ground; inter.
• مترادف: bury, inter
• متضاد: exhume
• مترادف: bury, inter
• متضاد: exhume
- The body was inhumed in holy ground.
[ترجمه گوگل] جسد را در زمین مقدس فرو کردند
[ترجمه ترگمان] جسد در زمین مقدس inhumed شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جسد در زمین مقدس inhumed شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید