inhumanity

/ˌɪnhjuːˈmænəti//ˌɪnhjuːˈmænɪti/

معنی: بی عاطفگی، نامردمی، غیرانسانی بودن
معانی دیگر: رفتار غیر انسانی، سخن بی رحمانه، دل سختی، سنگدلی، بی رحمی، ستم، جور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: inhumanities
(1) تعریف: lack of pity, sympathy, or kindness; cruelty.
مشابه: tyranny

(2) تعریف: a cruel or pitiless act.

جمله های نمونه

1. man's inhumanity to man
بی رحمی انسان نسبت به انسان

2. They were accused of inhumanity in their treatment of the hostages.
[ترجمه گوگل]آنها در برخورد با گروگان ها به رفتار غیرانسانی متهم شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها به بی عاطفگی در رفتار آن ها نسبت به گروگان ها متهم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Man's inhumanity to man never fails to shock me.
[ترجمه گوگل]غیرانسانی بودن انسان نسبت به انسان هرگز مرا شوکه نمی کند
[ترجمه ترگمان]رفتار غیر انسانی انسان به هیچ وجه نمی تواند مرا شوکه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This is another outrage catalogue of terrorist inhumanity.
[ترجمه گوگل]این یک فهرست خشمگین دیگر از ضد بشریت تروریست ها است
[ترجمه ترگمان] این یه فهرست outrage بود که به inhumanity مربوط میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Equally parliamentarians spoke of cruelty, inhumanity and tyranny as features of the slave trade and slavery, often providing vivid examples.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، نمایندگان مجلس از ظلم، غیرانسانی بودن و ظلم به عنوان ویژگی های تجارت برده و برده داری صحبت می کردند و اغلب نمونه های واضحی را ارائه می دادند
[ترجمه ترگمان]همچنین نمایندگان مجلس از بی رحمی، بی عاطفگی و ظلم و ستم به عنوان ویژگی تجارت برده و برده داری صحبت کردند که اغلب نمونه های زنده را ارائه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The inhumanity seems to lie in allowing the full weight of responsibility to fall on the child.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که غیرانسانی بودن در این است که اجازه دهیم تمام مسئولیت بر دوش کودک بیفتد
[ترجمه ترگمان]این غیر انسانی به نظر می رسد که اجازه می دهد تا سنگینی مسئولیت بر دوش کودک بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But I do recognise barbarity and inhumanity when I see them.
[ترجمه گوگل]اما وقتی آنها را می بینم بربریت و غیرانسانی بودن را تشخیص می دهم
[ترجمه ترگمان]اما وقتی آن ها را می بینم، وحشیگری و inhumanity را تشخیص می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Their failure was that, because of man's inhumanity to his fellow beings, they did not fulfil their potential.
[ترجمه گوگل]شکست آنها این بود که به دلیل غیرانسانی بودن انسان نسبت به همنوعان خود، توانایی خود را به کار نگرفتند
[ترجمه ترگمان]شکست آن ها این بود که، به دلیل inhumanity انسانی نسبت به همنوعان خود، آن ها پتانسیل خود را برآورده نکردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Reformists were appalled by the immorality and inhumanity of the slave trade.
[ترجمه گوگل]اصلاح طلبان از غیراخلاقی و غیرانسانی بودن تجارت برده وحشت زده شدند
[ترجمه ترگمان]اصلاح طلبان از فساد اخلاق و inhumanity تجارت برده به وحشت افتادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Amnesty International protests against injustice and inhumanity.
[ترجمه گوگل]اعتراض عفو بین الملل به بی عدالتی و غیرانسانی
[ترجمه ترگمان]سازمان عفو بین الملل علیه بی عدالتی و ضد بشری اعتراض می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The novel focuses on the inhumanity of prisons and labour camps.
[ترجمه گوگل]این رمان به غیرانسانی بودن زندان ها و اردوگاه های کار می پردازد
[ترجمه ترگمان]این رمان بر ضد inhumanity زندان ها و اردوگاه های کار تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. " Inhumanity " and "sycophancy" are criticized, thus deepening the meaning of faithfulness, justice and humanity in the thought of Confucian discourses.
[ترجمه گوگل]«بی‌انسانیت» و «دوستی» نقد می‌شود و بدین ترتیب معنای وفاداری، عدالت و انسانیت در اندیشه گفتمان‌های کنفوسیوس عمیق‌تر می‌شود
[ترجمه ترگمان]\"inhumanity\" و \"sycophancy\" مورد انتقاد قرار گرفته اند و در نتیجه منجر به عمیق تر شدن معنای وفاداری، عدالت و انسانیت در اندیشه گفتمان های کنفوسیوسی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have seen much inhumanity, cheating, corruption, sordidness and selfishness but I have not become cynical.
[ترجمه گوگل]من بسیار غیرانسانی، فریبکاری، فساد، فسق و خودخواهی دیده ام، اما بدبین نشده ام
[ترجمه ترگمان]من بسیاری از افراد غیر انسانی، تقلب، فساد، حقارت و خودخواهی را دیده ام اما بدبین نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Having been dehumanized in turn, they will embrace inhumanity and brutality.
[ترجمه گوگل]آنها که به نوبه خود غیرانسانی شده اند، غیرانسانی و بی رحمی را پذیرا خواهند شد
[ترجمه ترگمان]پس از اینکه به نوبه خود جنبه انسانی خود را از دست دادند، بی رحمی و بی رحمی را در آغوش خواهند گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It'shows that the EU Parliament recognizes the inhumanity of the annual massacre.
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که پارلمان اتحادیه اروپا غیرانسانی بودن قتل عام سالانه را به رسمیت می شناسد
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که پارلمان اروپا بی عاطفگی کشتار سالانه را تشخیص می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی عاطفگی (اسم)
insensibility, apathy, vapidity, inhumanity

نامردمی (اسم)
inhumanity

غیر انسانی بودن (اسم)
inhumanity

انگلیسی به انگلیسی

• lack of humanity, lack of kindness, cruelty, coldness
inhumanity is cruelty or lack of feeling.

پیشنهاد کاربران

بپرس