inheritable

/ˌɪnˈherətəbl̩//ɪnˈherɪtəbl̩/

معنی: قابل انتقال، موروثی، قابل تواری، میرای بردنی
معانی دیگر: دارای حق ارث بری، وارث قانونی، مانداک بر، قابل توارک، میراک بردنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of inherit.

جمله های نمونه

1. Inheritable property has still tended to go to the eldest son.
[ترجمه گوگل]اموال ارثی همچنان به پسر بزرگتر می رود
[ترجمه ترگمان]ملک Inheritable هنوز هم تمایل دارد که به سمت پسر ارشد برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Genetic effects include inheritable changes resulting from mutations in reproductive cells.
[ترجمه گوگل]اثرات ژنتیکی شامل تغییرات ارثی ناشی از جهش در سلول های تولید مثلی است
[ترجمه ترگمان]اثرات ژنتیکی شامل تغییرات inheritable ناشی از جهش های در سلول های تولید مثل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Its features are normative, qualificative, operable, inheritable and changeable.
[ترجمه گوگل]ویژگی های آن هنجاری، کیفی، قابل اجرا، ارثی و قابل تغییر است
[ترجمه ترگمان]ویژگی های آن هنجاری، qualificative، قابل حرکت، inheritable و قابل تغییر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Click to clear the Allow inheritable permissions from parent to propagate to this object check box.
[ترجمه گوگل]برای پاک کردن تیک Allow inheritable permissions from parent to propagate to this object کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]برای روشن کردن اجازه های دسترسی inheritable از والد برای انتشار به این جعبه بررسی شی کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Root gravitropic responses are adaptive, inheritable traits induced by low phosphorus availability and other factors.
[ترجمه گوگل]پاسخ‌های گراویتروپیک ریشه صفات سازگار و ارثی هستند که در اثر دسترسی کم فسفر و سایر عوامل ایجاد می‌شوند
[ترجمه ترگمان]پاسخ های ریشه Root انطباقی هستند، ویژگی های inheritable ناشی از قابلیت دسترسی پذیری کم و عوامل دیگر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Indicates an ACL contains no inheritable components.
[ترجمه گوگل]نشان می دهد که ACL فاقد اجزای ارثی است
[ترجمه ترگمان]یک ACL حاوی هیچ جز inheritable را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My grandfather's hobby was worrying, and although hobbies are not usually thought of as being inheritable, I am a talented worrier, too.
[ترجمه گوگل]سرگرمی پدربزرگم نگران کننده بود، و اگرچه معمولاً سرگرمی ها ارثی در نظر گرفته نمی شوند، اما من نیز نگران کننده با استعدادی هستم
[ترجمه ترگمان]سرگرمی پدربزرگ من نگران کننده بود، و اگر چه سرگرمی ها معمولا به عنوان inheritable بودن فکر نمی کردند، من هم یک worrier با استعداد هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In contrast, if a completely unprivileged user runs this same program, his empty inheritable set is masked against fI, resulting in the empty set.
[ترجمه گوگل]در مقابل، اگر یک کاربر کاملاً غیرمجاز همین برنامه را اجرا کند، مجموعه توارثی خالی او در برابر fI ماسک می‌شود و در نتیجه مجموعه خالی ایجاد می‌شود
[ترجمه ترگمان]در مقابل، اگر یک کاربر کاملا unprivileged این برنامه را اجرا کند، مجموعه inheritable خالی او در برابر fI که منجر به مجموعه تهی می شود، پوشانده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Quartz grain surface textures in coastal dune sand which is mainly derived from beach sand have features characteristic of both typical aeolian environment and inheritable and reformable beach sand.
[ترجمه گوگل]بافت‌های سطح دانه کوارتز در ماسه تپه‌های ساحلی که عمدتاً از شن و ماسه ساحلی به دست می‌آیند دارای ویژگی‌هایی هستند که هم در محیط معمولی بادی و هم شن‌های ساحلی قابل ارثی و اصلاح‌پذیر هستند
[ترجمه ترگمان]بافت سطحی دانه غلات در تپه های شنی ساحلی که عمدتا از ماسه ساحلی نشئت می گیرد، مشخصه بارز هر دو محیط خاص aeolian و شن و ماسه ساحل می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل انتقال (صفت)
alienable, transferable, portable, transmissible, inheritable

موروثی (صفت)
inheritable, inborn, congenital

قابل تواری (صفت)
inheritable, heritable

میرای بردنی (صفت)
inheritable

انگلیسی به انگلیسی

• able to be transferred by inheritance; can be genetically transferred to one's offspring

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inherit
✅️ اسم ( noun ) : inheritance / inheritor
✅️ صفت ( adjective ) : inheritable
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس