inherent

/ˌɪnˈhɪrənt//ɪnˈhɪərənt/

معنی: اصلی، چسبنده، ملازم، ذاتی، طبیعی
معانی دیگر: درون زاد، نهادی، اساسی، (موجود در انسان یا چیز به عنوان یک ویژگی جدا نکردنی و طبیعی و اساسی) فطری، سرشتی، تفکیک ناپذیر، جدا نشدنی (یا نکردنی)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inherently (adv.)
(1) تعریف: existing in or belonging to something as an essential or inborn part of its nature; innate; intrinsic.
مترادف: constitutional, immanent, innate, intrinsic, native
متضاد: acquired, adventitious, extrinsic
مشابه: basic, built-in, congenital, essential, fundamental, inborn, inbred, inseparable, instinctive, natural, organic, temperamental

- Traveling upstream to spawn is part of an inherent instinct in salmon.
[ترجمه گوگل] سفر به بالادست برای تخم ریزی بخشی از غریزه ذاتی ماهی سالمون است
[ترجمه ترگمان] مسافرت رو به بالا به سمت تخم، بخشی از یک غریزه ذاتی در ماهی آزاد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people believe evil is inherent in humans.
[ترجمه گوگل] برخی از مردم معتقدند شر در ذات انسان است
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم بر این باورند که شرارت در انسان ها ذاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: legally belonging to something regardless of external circumstances or the passage of time.
مترادف: inalienable
مشابه: constitutional, inveterate, legal, native, natural

- These are the inherent powers of government.
[ترجمه Aery] اینها قدرت های اصلی دولتند
|
[ترجمه گوگل] اینها اختیارات ذاتی دولت است
[ترجمه ترگمان] این ها قدرت های ذاتی دولت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. our inherent rights as citizens
حقوق انکارناپذیر ما به عنوان شهروند

2. the inherent distrust of foreigners
سوظن فطری نسبت به بیگانگان

3. shortcomings that are inherent in our political system
کاستی هایی که در کنه نظام سیاسی ما وجود دارد

4. there is an inherent persuation in some people's voices
صدای برخی انسان ها قانع کنندگی ذاتی دارد.

5. Polarity is inherent in a magnet.
[ترجمه Hamed] قطبیت در آهنربا ذاتی است
|
[ترجمه گوگل]قطبیت ذاتی یک آهنربا است
[ترجمه ترگمان]Polarity در یک اهن ربا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Everyone has his inherent power, which is easily concealed by habits, blurred by time, and eroded by laziness.
[ترجمه گوگل]هر کس قدرت ذاتی خود را دارد که به راحتی با عادت ها پنهان می شود، با گذشت زمان محو می شود و با تنبلی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]هر کسی قدرت ذاتی خود را دارد که به راحتی توسط عادات، تار شده و با تنبلی از بین می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stress is an inherent part of dieting.
[ترجمه احسان هوشیاری پور] استرس تفکیک ناپذیر ( جزء نهادی ) رژیم غذایی است
|
[ترجمه گوگل]استرس جزء ذاتی رژیم غذایی است
[ترجمه ترگمان]استرس بخشی از رژیم غذایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A love of music is inherent in human nature.
[ترجمه گوگل]عشق به موسیقی در ذات انسان نهفته است
[ترجمه ترگمان]عشق به موسیقی در طبیعت انسان ذاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is no inherent virtue in having read all the latest books.
[ترجمه گوگل]هیچ فضیلت ذاتی در خواندن تمام آخرین کتاب ها وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ فضیلت ذاتی در خواندن همه کتاب های جدید وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Service conditions soon revealed the inherent weaknesses in the vehicle's design.
[ترجمه گوگل]شرایط سرویس به زودی نقاط ضعف ذاتی در طراحی خودرو را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]شرایط خدمات به زودی ضعف ذاتی در طراحی خودرو را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Every business has its own inherent risks.
[ترجمه گوگل]هر کسب و کاری خطرات ذاتی خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هر کسب وکار ریسک های ذاتی خودش را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There are inherent dangers in the system.
[ترجمه گوگل]خطرات ذاتی در سیستم وجود دارد
[ترجمه ترگمان]خطرات ذاتی در سیستم وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I think racism is unconsciously inherent in practically everyone.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم نژادپرستی به طور ناخودآگاه در عمل در همه ذاتی است
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم نژاد پرستی ناخودآگاه در همه افراد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have an inherent distrust of lawyers.
[ترجمه گوگل]من یک بی اعتمادی ذاتی به وکلا دارم
[ترجمه ترگمان] من یه بی اعتمادی ذاتی نسبت به وکیل ها دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Individuality is a valued and inherent part of the British character.
[ترجمه گوگل]فردیت بخشی ارزشمند و ذاتی شخصیت بریتانیایی است
[ترجمه ترگمان]Individuality یک بخش ارزشمند و ذاتی شخصیت بریتانیایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Violence is inherent in our society.
[ترجمه گوگل]خشونت در جامعه ما ذاتی است
[ترجمه ترگمان]خشونت در جامعه ما وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There are considerable risks inherent in the policy.
[ترجمه گوگل]خطرات قابل توجهی در این سیاست وجود دارد
[ترجمه ترگمان]خطرات قابل توجهی در این سیاست وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

چسبنده (صفت)
adhesive, sticky, gummy, gooey, viscid, tenacious, inherent, innate

ملازم (صفت)
assiduous, attached, attending, inherent, inseparable

ذاتی (صفت)
indigenous, essential, organic, inherent, autochthonous, intrinsic, innate, natural, substantial, inward, inborn, congenital, connate, inbred

طبیعی (صفت)
indigenous, normal, real, inherent, intrinsic, innate, natural, born, physical, somatic, homebred

تخصصی

[برق و الکترونیک] ذاتی
[حقوق] ذاتی، لاینفک، جبلی
[ریاضیات] ذاتی، اصلی

انگلیسی به انگلیسی

• intrinsic, existing as a natural and integral part, natural, inborn
characteristics that are inherent in someone or something are a natural part of them.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Existing as a natural and permanent part of something 🌱
🔍 مترادف: Intrinsic
✅ مثال: The inherent risks of the job made some workers hesitant to apply.
معنی جدانشدنی هم میده
مثلا
I’m afraid the problems you mention are inherent in the system.
این مشکلات {بخش}جدانشدنی این سیتمه
ذاتی
لاینفک
inherent = intrinsic = inborn = innate = congenital = inbred = native = natural
inherent = existing as a natural or basic part of something
مادرزادی، جبری
the new safety bicycle minimized the dangers inherent in bycycle riding
سیستم جدید امن دوچرخه، خطر های ذاتی یا درونی دوچرخه سواری رو به حداقل رساند.
نهفته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inhere
✅️ اسم ( noun ) : inherence / inherency
✅️ صفت ( adjective ) : inherent
✅️ قید ( adverb ) : inherently
درون ماندگار
🚫inherent را با inherit اشتباه نگیرید🚫
inherent یعنی جدانشدنی، نهادی ، اساسی، اصلی
inherit یعنی به ارث بردن
مادرزادی
نهادینه
inherent ( adj ) = intrinsic ( adj )
به معناهای: ذاتی، نهادی، درونی، فطری، طبیعی، غریزی، موروثی
✅تفکیک ناپذیر - جدا ناشدنی/نکردنی - اصلی - لاینفک
Do you think mirrors are necessary /good ?ornaments
- It’s safe to say architects and interior designers are making full use of mirrors in house building and decorating ( , ) thanks to their 🟡inherent characteristics🟡 and wide application. Hence, there’s no doubt that mirrors are indispensable decorations in any constructions. For example, they can be installed in bathrooms or dressing rooms for personal use or sometimes, small pieces of mirrors are placed randomly in someone’s house or stores as a mere artwork
...
[مشاهده متن کامل]

🔵🔵🔵
It faces the situation now where public opinion has become convinced that China is not only a rapidly growing country, which is true, but also that China is an 🟡inherent enemy
Henry Kissinger
✅ذاتی
( موجود در انسان یا چیز به عنوان یک ویژگی جدا نکردنی و طبیعی و اساسی )

ذاتی، موروثی
به ارث رسیده . ارثی
ذاتی
عجین شدن
لاینفک
ذاتی
صفت: درونی، ذاتی، نهادینه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس