inharmonic

/ɪnhɑːrˈmɑːnɪk//ˌɪnhɑːˈmɒnɪk/

معنی: نا موزون، غیر متجانس، ناموزون، بی اهنگ
معانی دیگر: ناهمساز، ناهماهنگ، ناساز، inharmonious م، بی اهنگ
inharmonic(al)
ناموزون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inharmony (n.)
• : تعریف: not harmonic; inharmonious; dissonant.
متضاد: harmonic

جمله های نمونه

1. The students were less fond of inharmonic chords like .
[ترجمه گوگل]دانش آموزان کمتر به آکوردهای ناهارمونیک مانند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان تا آن اندازه به chords علاقه مند نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Furthermore, it implies the multicultural inconsistency and inharmonic ethnic relationship in American society.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، ناهماهنگی چند فرهنگی و روابط قومی ناهماهنگ در جامعه آمریکا را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، آن دلالت بر ناهماهنگی چندفرهنگی و روابط قومی inharmonic در جامعه آمریکایی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The students were less fond of inharmonic chords like [dissonant chord].
[ترجمه گوگل]دانش آموزان کمتر به آکوردهای ناهارمونیک مانند [آکورد ناهماهنگ] علاقه داشتند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به chords inharmonic مانند [ dissonant علاقه کمتری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. On base of analysis to simulation result, it was point out the main cause making dissimilar metal"s bonding so difficult was metal"s inharmonic plastic deformation.
[ترجمه گوگل]بر اساس تجزیه و تحلیل تا نتیجه شبیه‌سازی، مشخص شد که علت اصلی سخت‌تر کردن اتصال فلزات غیرمشابه، تغییر شکل پلاستیک ناهماهنگ فلز است
[ترجمه ترگمان]در اساس تحلیل تا نتیجه شبیه سازی، دلیل اصلی ایجاد تغییر شکل پلاستیک غیر مشابه فلز با فلز متفاوت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But an ensemble of gamelan masters, who play inharmonic instruments like gongs, might beg to differ.
[ترجمه گوگل]اما گروهی از استادان گاملان، که سازهای ناهارمونیک مانند گونگ می نوازند، ممکن است التماس کنند که متفاوت باشند
[ترجمه ترگمان]اما گروهی از استادان gamelan که ابزارهای inharmonic مانند gongs را بازی می کنند، ممکن است تقاضا کنند که متفاوت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. On the contrary, when we hate someone else, his consciousness will also clearly identify the message and produce an inharmonic turbulence.
[ترجمه گوگل]برعکس، وقتی از شخص دیگری متنفریم، آگاهی او نیز به وضوح پیام را شناسایی می کند و آشفتگی ناهماهنگی ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]برعکس، هنگامی که از شخص دیگری متنفر هستیم، آگاهی او نیز به وضوح پیام را شناسایی کرده و یک آشفتگی inharmonic تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have found that in the stock itself exists its harmonic or inharmonic relationship to the driving power or force behind it.
[ترجمه گوگل]من دریافته ام که در خود سهام رابطه هارمونیک یا ناهماهنگ آن با نیروی محرکه یا نیروی پشت آن وجود دارد
[ترجمه ترگمان]من متوجه شده ام که در خود سهام رابطه هارمونیک و یا inharmonic آن با نیروی محرک یا نیروی محرک پشت آن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا موزون (صفت)
discordant, dissonant, atonal, tuneless, inharmonic, toneless

غیر متجانس (صفت)
inharmonic, heterogeneous, incoherent, various, heterologous, inharmonious, inaccordant

ناموزون (صفت)
inharmonic, inharmonious

بی اهنگ (صفت)
tuneless, inharmonic, toneless, inharmonious

انگلیسی به انگلیسی

• inharmonious, discordant, dissonant

پیشنهاد کاربران

بپرس