• : تعریف: having residents; populated. • متضاد: unoccupied
جمله های نمونه
1. an inhabited island
جزیره ای که دارای سکنه است
2. a forest inhabited by various animals
جنگلی که جانوران گوناگون در آن زندگی می کنند
3. The woods are inhabited by many wild animals.
[ترجمه گوگل]در جنگل ها حیوانات وحشی زیادی زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]جنگل توسط بسیاری از حیوانات وحشی ساکن شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. This neighborhood is inhabited by rich people.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] سکنه ی این محله، ثروتمندا، هستند.
|
[ترجمه گوگل]این محله محل سکونت افراد ثروتمند است [ترجمه ترگمان]این محله مسکونی مردم ثروتمند است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. When the tide ebbs it's a rock pool inhabited by crustaceans.
[ترجمه گوگل]وقتی جزر و مد کاهش می یابد، یک استخر سنگی است که سخت پوستان در آن زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]وقتی جزر و مد این یک استخر صخره ای که در آن پر از خرچنگ است قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. These remote islands are inhabited only by birds and small animals.
[ترجمه گوگل]در این جزایر دور افتاده فقط پرندگان و حیوانات کوچک زندگی می کنند [ترجمه ترگمان]این جزایر دور افتاده تنها در میان پرندگان و حیوانات کوچک ساکن هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The ancient Britons inhabited these parts of England before the Roman invasion.
[ترجمه گوگل]بریتانیاییهای باستان قبل از حمله رومیان در این بخشهای انگلستان ساکن بودند [ترجمه ترگمان]انگلیسیان قدیم پیش از هجوم رومیان در این نواحی از انگلستان ساکن بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is the oldest continuously inhabited city in America.
[ترجمه گوگل]این قدیمی ترین شهر دائماً مسکونی در آمریکا است [ترجمه ترگمان]این شهر قدیمی ترین شهر مسکونی در آمریکا است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The cottage had not been inhabited for a while.
[ترجمه گوگل]مدتی بود که کلبه مسکونی نبود [ترجمه ترگمان]کلبه مدتی در آن سکونت نداشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. They stumble across a ghost town inhabited by a rascally gold prospector.
[ترجمه گوگل]آنها به طور تصادفی با یک شهر ارواح روبرو می شوند که در آن یک جوینده شرور طلا زندگی می کند [ترجمه ترگمان]سکندری خوردند و سکندری خوران از شهری که یک جوینده طلا در آن سکونت داشتند عبور کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The island used to be inhabited .
[ترجمه گوگل]این جزیره قبلاً مسکونی بوده است [ترجمه ترگمان]جزیره قبلا در آن زندگی می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Phantoms and chimeras inhabited her brain.
[ترجمه گوگل]فانتوم ها و واهی ها در مغز او ساکن بودند [ترجمه ترگمان]ارواح و اوهام در مغز او ساکن بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. All seats have been inhabited by students.
[ترجمه گوگل]تمامی صندلی ها محل سکونت دانشجویان بوده است [ترجمه ترگمان]همه صندلی ها اشغال شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The valley is inhabited by the Dani tribe.
[ترجمه گوگل]این دره محل سکونت قبیله دانی است [ترجمه ترگمان]این دره به قبیله دانی تعلق دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• populated, settled, lived in, having inhabitants
پیشنهاد کاربران
سَرایافته
Inhabit ( live in ) : زندگی/سکونت کردن ( v ) Inhabitant : ساکن - مقیم - زیست گر - اهل ( n ) Inhabitation/Inhabitancy : سُکنی - اقامت - زیست ( n ) Inhabitable : قابل سکونت ( adj ) Inhabited : پر از سکنه - دارای سکنه - مسکونی - آباد ( adj ) ... [مشاهده متن کامل]
uninhabited : خالی از سکنه - غیر مسکونی ( adj ) Inhibited: خجالتی Uninhibited: ناخجالتی - رودار