inhabitancy

/ɪnˈhæbɪtnsiː//ɪnˈhæbɪtənsɪ/

معنی: سکنی، اشغال، تصرف، زیست، اقامت، حق سکنی
معانی دیگر: سکونت، نشیمندی، در زیستی

جمله های نمونه

1. And request of inhabitancy condition get more and more higher.
[ترجمه گوگل]و درخواست شرایط سکونت بیشتر و بیشتر می شود
[ترجمه ترگمان]و درخواست شرایط inhabitancy بیشتر و بیشتر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For befitting human inhabitancy and living, constructing landscape city with mountains and rivers becomes Chongqing development goal.
[ترجمه گوگل]برای سکونت و زندگی انسان، ساختن شهر چشم انداز با کوه ها و رودخانه ها به هدف توسعه چونگ کینگ تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان]برای befitting انسانی و زندگی، ایجاد شهر مناظر با کوه ها و رودخانه ها، به هدف توسعه Chongqing تبدیل می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Inhabitancy is the essential requirement for people. As the essential consumption, housing is an important factor to make our lives happy, keep society steady and boost economy.
[ترجمه گوگل]سکونت یک نیاز ضروری برای مردم است مسکن به عنوان مصرف ضروری، عامل مهمی برای شاد کردن زندگی ما، پایدار نگه داشتن جامعه و رونق اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]Inhabitancy یکی از الزامات اساسی برای مردم است به عنوان مصرف اصلی، مسکن عامل مهمی است که زندگی ما را خوشحال می کند، جامعه را ثابت نگه می دارد و اقتصاد را تقویت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Biomass fuels, inhabitancy condition, exposures to respirable particulate matter in work site and childhood respiratory diseases were not related with the prevalence of COPD.
[ترجمه گوگل]سوخت های زیست توده، شرایط سکونت، قرار گرفتن در معرض ذرات معلق قابل تنفس در محل کار و بیماری های تنفسی دوران کودکی با شیوع COPD ارتباطی نداشتند
[ترجمه ترگمان]سوخت های زیست توده، شرایط inhabitancy، نوردهی های معرض ذرات معلق در محل کار و بیماری های تنفسی کودکان با شیوع COPD مرتبط نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This paper takes some domestic and international inhabitancy districts design as example, states the valid way and method to improve living environment.
[ترجمه گوگل]در این مقاله به عنوان مثال طراحی مناطق مسکونی داخلی و بین‌المللی، راه و روش معتبر بهبود محیط زندگی بیان شده است
[ترجمه ترگمان]این مقاله برخی از مناطق domestic داخلی و بین المللی را به عنوان نمونه در نظر می گیرد، روش و روش معتبری برای بهبود محیط زندگی را بیان می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Therefore, the research of the urban mixed inhabitancy pattern has very important theoretical and the practical significances.
[ترجمه گوگل]بنابراین تحقیق الگوی سکونت مختلط شهری از نظر نظری و عملی اهمیت بسیار مهمی دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، تحقیقات الگوی ترکیبی mixed شهری دارای تئوری نظری بسیار مهم و the کاربردی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Inhabitancy is the essential requirement for people. House as the essential consumption is an important factor to make our life happy, keep society steady and promote the economy sustaining.
[ترجمه گوگل]سکونت یک نیاز ضروری برای مردم است خانه به عنوان مصرف ضروری، عامل مهمی برای شاد کردن زندگی ما، پایدار نگه داشتن جامعه و ارتقای پایداری اقتصاد است
[ترجمه ترگمان]Inhabitancy یکی از الزامات اساسی برای مردم است چون مصرف اصلی یک فاکتور مهم است که زندگی ما را خوشحال کند، جامعه را حفظ کرده و حفظ اقتصاد را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With the rise of people's demand on inhabitancy environment, homeintellectualized has become the inevitable trend of the development of dwelling house.
[ترجمه گوگل]با افزایش تقاضای مردم نسبت به محیط سکونتگاهی، روشنفکری خانگی به روند اجتناب ناپذیر توسعه خانه های مسکونی تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]با افزایش تقاضای مردم در محیط inhabitancy، homeintellectualized روند اجتناب ناپذیر توسعه خانه مسکونی تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a part of the social custom, the inhabitancy custom is also a reflection of social politics, economics and culture.
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از عرف اجتماعی، رسم سکونت نیز بازتابی از سیاست اجتماعی، اقتصاد و فرهنگ است
[ترجمه ترگمان]سنت inhabitancy به عنوان بخشی از عرف اجتماعی نیز بازتابی از سیاست اجتماعی، اقتصاد و فرهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inhabitancy configuration and collective inhabitation work on social distance.
[ترجمه گوگل]پیکربندی سکونت و سکونت جمعی روی فاصله اجتماعی کار می کند
[ترجمه ترگمان]پیکربندی Inhabitancy و inhabitation جمعی در فاصله اجتماعی کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The natural cultures of sea-sides and gardens of Dalian, and the social cultures of its squares, buildings, fashion, food, inhabitancy, traffic and festivals all have different effect on the course.
[ترجمه گوگل]فرهنگ‌های طبیعی حاشیه‌های دریا و باغ‌های دالیان، و فرهنگ‌های اجتماعی میادین، ساختمان‌ها، مد، غذا، محل سکونت، ترافیک و جشنواره‌ها، همگی تأثیر متفاوتی بر مسیر دارند
[ترجمه ترگمان]فرهنگ های طبیعی کناره ها و باغ های دالیان و فرهنگ های اجتماعی میادین آن، ساختمان ها، مد، غذا، inhabitancy، ترافیک و فستیوال ها در این دوره تاثیر متفاوتی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Party B promises to Party A that the leased premises will be used for inhabitancy, and promises to strictly obey relevant national and municipal regulations on premises use and property management.
[ترجمه گوگل]طرف B به طرف الف قول می دهد که محل اجاره ای برای سکونت مورد استفاده قرار خواهد گرفت و قول می دهد که به شدت از مقررات ملی و شهرداری مربوطه در مورد استفاده از اماکن و مدیریت املاک پیروی کند
[ترجمه ترگمان]حزب B به حزب الف قول می دهد که محل اجاره ای برای inhabitancy استفاده می شود و قول می دهد که مقررات محلی و شهرداری مربوطه را در مورد استفاده و مدیریت دارایی به شدت اجرا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It can realize the management of property, customer in a small area of inhabitancy.
[ترجمه گوگل]این می تواند مدیریت ملک، مشتری را در یک منطقه کوچک از ساکنان تحقق بخشد
[ترجمه ترگمان]آن می تواند مدیریت دارایی، مشتری را در یک ناحیه کوچک از inhabitancy تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But with the reforming of housing system and the developing of real estate market, gigantic change happened in the inhabitancy configuration of Chinese townsmen.
[ترجمه گوگل]اما با اصلاح سیستم مسکن و توسعه بازار املاک و مستغلات، تغییرات عظیمی در پیکربندی سکونتی شهروندان چینی رخ داد
[ترجمه ترگمان]اما با اصلاح سیستم مسکن و توسعه بازار املاک و مستغلات، تغییر بزرگی در پیکربندی inhabitancy شهروندان چینی رخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سکنی (اسم)
abode, dwelling, habitation, residence, inhabitancy, habitancy

اشغال (اسم)
inhabitancy, litter, run-off, slag, tenure, occupation, raff, trash, refuse, garbage, junk, busyness, rubbish, scrap, soilage, dump, paltriness, dreg, offal, occupancy, jakes, riffraff, swill

تصرف (اسم)
inhabitancy, possession, modification, change, seizing, tenure, occupation, seizure, occupancy

زیست (اسم)
life, inhabitancy, work, subsistence, existence

اقامت (اسم)
inhabitancy, tarriance

حق سکنی (اسم)
inhabitancy

انگلیسی به انگلیسی

• residence, place where one lives; term of residence, occupancy

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : inhabit
اسم ( noun ) : inhabitant / inhabitation / inhabitancy
صفت ( adjective ) : inhabited / inhabitable
قید ( adverb ) : _

بپرس