ingratitude

/ɪŋˈɡrætətuːd//ɪnˈɡrætɪtjuːd/

معنی: ناسپاسی، نمک بحرامی، ناشکری، نمک ناشناسی
معانی دیگر: نمک نشناشی، نمک به حرامی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or an instance of being ungrateful.
متضاد: appreciation

جمله های نمونه

1. base ingratitude
ناشکری خفت انگیز

2. he bewailed the ingratitude of his children
او از ناسپاسی فرزندانش شکایت داشت.

3. they proved their ingratitude by killing their kind host
آنان با کشتن میزبان مهربان خود نمک نشناسی خود را ثابت کردند.

4. The person always returns ingratitude for kindness.
[ترجمه گوگل]شخص همیشه در برابر مهربانی ناسپاسی می کند
[ترجمه ترگمان]این شخص همیشه ناسپاسی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She read me a stern lecture on ingratitude.
[ترجمه گوگل]او برای من یک سخنرانی سخت در مورد ناسپاسی خواند
[ترجمه ترگمان]او برایم یک سخنرانی جدی با ناسپاسی خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her help was met with ingratitude and unkindness.
[ترجمه گوگل]کمک او با ناسپاسی و نامهربانی مواجه شد
[ترجمه ترگمان]کمکش با ناسپاسی و unkindness آشنا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was saddened by her son's ingratitude.
[ترجمه گوگل]او از ناسپاسی پسرش ناراحت شد
[ترجمه ترگمان]از حق ناشناسی پسرش ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's her ingratitude that grates on me.
[ترجمه گوگل]این ناسپاسی اوست که از من تشکر می کند
[ترجمه ترگمان]این حق ناشناسی او است که به من تعلق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Government could expect only ingratitude from the electorate.
[ترجمه گوگل]دولت فقط می توانست از رای دهندگان انتظار ناسپاسی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]دولت می توانست انتظار ناسپاسی از رای دهندگان را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His friends were shocked by his ingratitude to his parents.
[ترجمه گوگل]دوستانش از ناسپاسی او از والدینش شوکه شدند
[ترجمه ترگمان]دوستانش از حق ناشناسی او نسبت به پدر و مادرش یکه خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Ingratitude is a despicable vice.
[ترجمه گوگل]ناسپاسی یک رذیله نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]حق ناشناسی بد ذات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The ingratitude comes out into the open and sets as hard as marble.
[ترجمه گوگل]ناسپاسی آشکار می شود و مانند سنگ مرمر سخت می شود
[ترجمه ترگمان]حق ناشناسی در فضای باز و به همان اندازه سنگ مرمر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Press release of ingratitude At this point there is no need of a major crisis or a profound tragedy to precipitate doubt.
[ترجمه گوگل]بیانیه مطبوعاتی ناسپاسی در این مرحله نیازی به یک بحران بزرگ یا یک تراژدی عمیق برای تشدید شک نیست
[ترجمه ترگمان]انتشار مطبوعاتی ناسپاسی در این نقطه نیازی به یک بحران بزرگ یا یک تراژدی عمیق ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The housekeeper left the room, muttering about ingratitude.
[ترجمه گوگل]خادم خانه با غر زدن از ناسپاسی از اتاق خارج شد
[ترجمه ترگمان]کدبانو از اتاق بیرون رفت و در مورد حق ناشناسی صحبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Call it ingratitude or history's trick photography the hat he wore no longer had a story.
[ترجمه گوگل]اسمش را بگذارید ناسپاسی یا فوت و فن تاریخ، کلاهی که بر سر داشت دیگر داستانی نداشت
[ترجمه ترگمان]آن را ناسپاسی یا حقه تاریخ نامید، کلاهی که دیگر به پا نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناسپاسی (اسم)
disloyalty, ingratitude

نمک بحرامی (اسم)
disloyalty, ingratitude

ناشکری (اسم)
ingratitude

نمک ناشناسی (اسم)
ingratitude

انگلیسی به انگلیسی

• thanklessness, ungratefulness
ingratitude is lack of gratitude for something that has been done for you.

پیشنهاد کاربران

بپرس