ingrain

/ˌɪnˈɡreɪn//ˌɪnˈɡreɪn/

معنی: نخ رنگی، نخ رنگی، نبافته رنگ شده، دیرنه، رنگ ثابت خورده
معانی دیگر: (مجازی - به صورت اسم مفعول) ریشه دار کردن، (به طور ژرف و پایدار) جایگزین کردن، نیوشاندن، عجین کردن، (پشم یا نخ و غیره را پیش از بافندگی) رنگرزی کردن، (از پیش) رزیدن، رنگ کردن، رنگ آکند کردن، (نخ و لیف و غیره) رنگرزی شده، رزیده، پیش رزیده، (فرش و غیره) ساخته شده از نخ رزیده، نخ پیش رزیده، ن  رنگی، نخی که قبلا الیاف ان رنگ شده است، خطوط وخالهای رنگارنگ کاغذ دیواری، دیرنیه

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ingrains, ingraining, ingrained
• : تعریف: to impress (habits, ideas, values, or the like) deeply and firmly in one's nature or mind.

- His polite manners had been ingrained in him as a young boy.
[ترجمه گوگل] آداب مودبانه او در دوران جوانی در وجودش ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان] رفتار مودبانه او در او به عنوان یک پسر جوان اوج گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
(1) تعریف: dyed before being woven into yarn, or dyed as yarn before being woven into fabric.

(2) تعریف: firmly fixed or impressed; ingrained.
اسم ( noun )
• : تعریف: yarn or fiber dyed before being woven, or a carpet made of such yarn.

جمله های نمونه

1. Such ingrained prejudices cannot be corrected easily.
[ترجمه سیاوش عزیزی] چنین باورهای نهادینه شده ای را نمی توان به سادگی اصلاح کرد.
|
[ترجمه حدیث قربانپور] چنین تعصباتی را که ریشه دوانده اند نمیتوان به راحتی اصلاح کرد
|
[ترجمه گوگل]چنین پیش داوری های ریشه ای را نمی توان به راحتی اصلاح کرد
[ترجمه ترگمان]چنین تصورات والا نمی توانند به آسانی اصلاح شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Prejudice remains deeply ingrained in many organizations.
[ترجمه عاطفه ن] تعصب در بسیاری از سازمان ها عمیقا ریشه کرده است.
|
[ترجمه گوگل]تعصب در بسیاری از سازمان ها عمیقاً ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]تعصب در بسیاری از سازمان ها ریشه دوانیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The associative guilt was ingrained in his soul.
[ترجمه گوگل]گناه تداعی در روح او ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان]احساس گناه شرکت در روحش به اوج رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The oil had become ingrained in his skin.
[ترجمه گوگل]روغن توی پوستش رسوب کرده بود
[ترجمه ترگمان]روغن در پوست او عجین شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The idea of doing our duty is deeply ingrained in most people.
[ترجمه گوگل]ایده انجام وظیفه در بیشتر مردم عمیقا ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]ایده انجام تکلیف ما عمیقا در اکثر مردم ریشه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The belief that one should work hard is ingrained in our culture.
[ترجمه گوگل]این باور که باید سخت کار کرد در فرهنگ ما ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]این باور که فرد باید سخت کار کند در فرهنگ ما ریشه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Morals tend to be deeply ingrained.
[ترجمه گوگل]اخلاقیات عمیقاً ریشه دوانده است
[ترجمه ترگمان]اصول اخلاقی به شدت ingrained
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. So deeply ingrained is our instinct to search for a pattern that we refuse to accept any input as genuinely random.
[ترجمه گوگل]غریزه ما برای جستجوی الگویی آنقدر عمیق است که از پذیرش هر ورودی به عنوان تصادفی واقعی خودداری می کنیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین این غریزه ما برای یافتن الگویی است که ما از پذیرش هر ورودی به عنوان واقعا تصادفی امتناع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Ingrained attitudes and habitual ways of thinking are very difficult to change.
[ترجمه گوگل]تغییر نگرش‌های ریشه‌دار و روش‌های عادی تفکر بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]تغییر رفتار و روش های عادی اندیشیدن به آن ها بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. These traits are ingrained and stable dispositions to respond to certain situations in particular ways characteristic of the personality.
[ترجمه گوگل]این ویژگی‌ها تمایلات ریشه‌دار و پایداری برای پاسخ دادن به موقعیت‌های خاص به روش‌های خاص مشخصه شخصیت هستند
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها برای واکنش به وضعیت های مشخص در ویژگی های خاص شخصیت، ingrained و پایدار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Lying to ourselves is more deeply ingrained than lying to others. Fyodor Dostoyevsky
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن به خودمان عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فئودور داستایفسکی
[ترجمه ترگمان]دروغ گفتن به خود عمیق تر از دروغ گفتن به دیگران است فیودور پاولوویچ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His Southern Baptist upbringing was still too ingrained.
[ترجمه گوگل]تربیت باپتیست جنوبی او هنوز خیلی ریشه دوانده بود
[ترجمه ترگمان]تربیت فرقه تعمید دهنده جنوبی او هنوز خیلی زیاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This deeply ingrained suspicion of central government explains the aversion of teachers to any increase of ministerial involvement in curricular matters.
[ترجمه گوگل]این سوء ظن عمیق نسبت به دولت مرکزی، بیزاری معلمان از هرگونه افزایش مشارکت وزیران در مسائل درسی را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]این بدگمانی عمیق و عمیق دولت مرکزی تنفر معلمان را به هر گونه افزایش مشارکت وزرا در امور فوق برنامه توضیح می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Ingrain into your website, your unique affiliate links, wherever you see fit.
[ترجمه گوگل]در وب سایت خود، پیوندهای وابسته منحصر به فرد خود، هر کجا که صلاح می دانید، جاسازی کنید
[ترجمه ترگمان]به وب سایت تان مراجعه کنید، لینک وابسته به وب سایت شما، هر جا که مناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ingrain diamter determination, fist the desulfurization rate should be ensured, to obtain the optimized economic index.
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن شاخص اقتصادی بهینه، باید از تعیین قطر خاکریزی اطمینان حاصل کرد
[ترجمه ترگمان]برای بدست آوردن شاخص اقتصادی بهینه، تصمیم diamter diamter، با مشت کردن نرخ سولفورزدایی باید تضمین شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نخ رنگی (اسم)
ingrain

نخ رنگی (صفت)
ingrain

نبافته رنگ شده (صفت)
ingrain

دیرنه (صفت)
inveterate, ingrain

رنگ ثابت خورده (صفت)
ingrain

تخصصی

[نساجی] نخ رنگی - نخی که از ایاف آن قل از ریسیده شدن رنگرزی شده است - رنگ کردن نخ قبل از بافت - رنگرزی نخ - رنگرزی شده با رنگ ثابت

انگلیسی به انگلیسی

• fibers which are dyed before being woven
dye before being woven (of fiber); embed, fix firmly; instill in the mind or character
embedded, firmly fixed; dyed before weaving (of fiber); patterned on both sides (of carpets)

پیشنهاد کاربران

Ingrain in sb's mind: در ذهن کسی نهادینه کردن
عجین شدن. ریشه دواندن
مثال:
His polite manners had been ingrained in him as a young boy.
رفتارهای مودبانه او به عنوان یک پسر جوان در او عجین شده {و ریشه دوانده}
Ingrained
۱. ریشه دار. عمیق ۲. عجین شده. ریشه دوانده ۳. کامل. تمام عیار ۴. {چرک. کثافت و غیره} حورد {چیزی} رفته
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
ingrained manners
رفتارهای ریشه دار و عمیق

نهادینه شدن
پیشینی شدن
ملکه ذهن شدن
ریشه دار شدن یا ریشه دواندن یا ریشه زدن
یعنی در عمق جان فرد بنشیند!
اگر مفید بود لطفا لایک کنید ❤️🙏🏻
نهادینه کردن عادت یا طرز فکر
ملکه شدن
ریشه دواندن
ثبت شدن
جایگزین کردن
عجین کردن
هسته این فعل کلمه grain به معنای دانه و غلات کاشتنی میباشد. لذا میتوان دریافت که زمانی که باور یا اندیشه و رفتاری عمیقا درون فرد یا جامعه ریشه می دواند آنچنان که تغییر آن سخت باشد از این فعل میتوان استفاده
...
[مشاهده متن کامل]
نمود. در صورتی که میخواهید این فعل را به فارسی برگردانید می توانید از ریشه دار کردن ( شدن ) یا جایگزین کردن ( بصورت ریشه ای ) استفاده نمایید. همچنین این فعل به معنای رنگرزی پشم و نخ نیز می باشد.

عادت، رفتار یا اعتقادی را با قدرت در کسی ایجاد کردن.

بپرس