ingenuity

/ˌɪndʒəˈnuːəti//ˌɪndʒɪˈnjuːɪti/

معنی: مهارت، استعداد، هوش، صفاء، قوه ابتکار، نبوغ، امادگی برای اختراع
معانی دیگر: زرنگی، ذکاوت، نوآوری، تیزهوشی، نوآفرینی، ابتکار، (وسیله یا ابزار یا ماشین و غیره) طرح ماهرانه، استادانه، استادی، نبوه، هوش اختراعی، صفا

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: ingenuities
(1) تعریف: the quality or an instance of being ingenious; cleverness; creativity.
مترادف: cleverness, creativity, cunning
مشابه: artifice, brilliance, enterprise, genius, imagination, originality, skill, wit

(2) تعریف: cleverness or creativity embodied or shown in a thing or action.
مترادف: cleverness
مشابه: brilliance, contrivance, creativity, originality

- the ingenuity of this device
[ترجمه گوگل] هوشمندی این دستگاه
[ترجمه ترگمان] نبوغ این دستگاه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. avicenna's ingenuity amazed everyone
ذکاوت ابن سینا همه را انگشت به دهان کرد.

2. the ingenuity of man in finding new solutions
ابتکار بشر در یافتن راه حل های نوین

3. this pyramid stand as a testament to the ingenuity of ancient egyptians
این هرم گواه تبحر مصریان باستان است.

4. It didn't take much ingenuity to transform the door into a table.
[ترجمه Anonymous] برای تبدیل در به میز خیلی هم به هوش و ذکاوت ( مهارت ) نیاز نبود.
|
[ترجمه گوگل]برای تبدیل درب به میز نیاز به ذکاوت زیادی نیست
[ترجمه ترگمان]خیلی هم خوب بود که در را به یک میز تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Inspecting the nest may require some ingenuity.
[ترجمه گوگل]بررسی لانه ممکن است نیاز به ذکاوت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]به هر حال، این لانه ممکن است به نبوغ نیاز داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Considerable ingenuity is needed to minimize costs.
[ترجمه گوگل]برای به حداقل رساندن هزینه ها، هوشمندی قابل توجهی مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]برای به حداقل رساندن هزینه ها، مهارت و مهارت قابل توجهی لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The children showed a lot of ingenuity.
[ترجمه گوگل]بچه ها نبوغ زیادی از خود نشان دادند
[ترجمه ترگمان]بچه ها ingenuity را نشان می دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Creativity, ingenuity and flair are the songwriter's real talents.
[ترجمه گوگل]خلاقیت، نبوغ و استعداد استعدادهای واقعی ترانه سرا هستند
[ترجمه ترگمان]خلاقیت، نبوغ و استعداد، استعدادهای واقعی songwriter
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The problem tested the ingenuity of even the most imaginative students.
[ترجمه گوگل]این مشکل نبوغ حتی تخیل ترین دانش آموزان را آزمایش کرد
[ترجمه ترگمان]این مشکل، نبوغ و نبوغ بسیاری از دانشجویان را مورد آزمایش قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They adapted the available materials with great ingenuity.
[ترجمه گوگل]آنها مواد موجود را با نبوغ فراوان تطبیق دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها مواد موجود را با مهارت فراوان تطبیق دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We have to admire his ingenuity in redesigning the machinery.
[ترجمه گوگل]ما باید نبوغ او را در طراحی مجدد ماشین تحسین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید نبوغ او را در redesigning و machinery ستایش کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The boy showed ingenuity in making toys.
[ترجمه گوگل]پسر در ساخت اسباب بازی ها نبوغ نشان داد
[ترجمه ترگمان]پسر از این که اسباب بازی درست کرده بود به خوبی نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His ingenuity with words stamped his as an outstanding politician.
[ترجمه گوگل]نبوغ او در کلمات او را به عنوان یک سیاستمدار برجسته نشان داد
[ترجمه ترگمان]نبوغ او با کلمات به عنوان یک سیاست مدار برجسته نقش بسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. But we aren't testing human ingenuity.
[ترجمه گوگل]اما ما نبوغ انسان را آزمایش نمی کنیم
[ترجمه ترگمان]اما ما نبوغ انسانی رو آزمایش نمی کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهارت (اسم)
skill, craft, address, agility, dexterity, proficiency, ingenuity, adroitness, deftness, artfulness, workmanship, knack, expertness

استعداد (اسم)
susceptibility, aptitude, capacity, amplitude, art, liability, verve, brilliance, tendency, ingenuity, shift, turn, talent, flair, gift, caliber, aptness, property, knack, genius, faculty, predisposition

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

صفاء (اسم)
ingenuity, serenity, placidity, candor, purity, delectation

قوه ابتکار (اسم)
ingenuity, creativeness, creativity

نبوغ (اسم)
ingenuity, genius

امادگی برای اختراع (اسم)
ingenuity

انگلیسی به انگلیسی

• skillfulness, cleverness, inventiveness, ingeniousness, resourcefulness
ingenuity is skill at inventing things or at working out plans.

پیشنهاد کاربران

Creativity
۱. ابتکار. خلاقیت ۲. استادی. هنرمندی
مثال:
the ingenuity of man in finding new solutions
ابتکار و خلاقیت بشر در یافتن راه حل های جدید.
نبوغ
خلاقیت

نوآوری
✅۱ ) ذکاوت و ابتکار
۲ ) تبحر و مهارت
street kids who rely on their ingenuity to keep alive
Oxford Dictionary@
غریزه
ابتکار ؛ با تدبیر noun ) resourcefulness )

بپرس