infusion

/ˌɪnˈfjuːʒn̩//ɪnˈfjuːʒn̩/

معنی: ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دمکردگی
معانی دیگر: دمیدن، القا، نیوشاندن، نیوشش، (پزشکی) تزریق (به ویژه آب نمک یا گلوکز) به درون بافت یا رگ، درون ریزی، عمل دم کردن، (چای یا گیاهان معطر را در آب گرم) خیساندن، (آبگونه ای که در اثر دم کردن چیزی به دست می آید) چای دم کرده، آمیزه، دم کرده، پاشیدن، الهام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something added or introduced.

- These new ideas were an infusion into their world that many people were not quick to embrace.
[ترجمه متین] این عقاید جدید القائی بود به درون دنیایشان که بسیاری از مردم به این زودی ها آمادۀ پذیرشش نبودند.
|
[ترجمه گوگل] این ایده های جدید تزریقی به دنیای آنها بود که بسیاری از مردم به سرعت از آن استقبال نکردند
[ترجمه ترگمان] این ایده های جدید به دنیای آن ها تزریق می شد که بسیاری از مردم به سرعت در آغوش گرفته نمی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act, process, or result of infusing.

- The hurricane victims benefited from an infusion of federal aid money.
[ترجمه گوگل] قربانیان طوفان از تزریق پول کمک فدرال بهره مند شدند
[ترجمه ترگمان] قربانیان گردباد از تزریق پول کمک فدرال بهره مند شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a liquid produced by infusing.

- an infusion of tea
[ترجمه گوگل] یک دمنوش چای
[ترجمه ترگمان] دم کرده چای،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the infusion of a new spirit among the students
دمیدن روحی تازه در دانشجویان

2. the infusion of salt water
تزریق (آهسته ی) آب نمک

3. Make an infusion by boiling and simmering the rhubarb and camomile together.
[ترجمه غزال پیروز] ریواس و بابونه را در اب در حال جوشیدن بریزید و سپس دم کنید.
|
[ترجمه گوگل]با جوشاندن و دم کردن ریواس و بابونه با هم دم کرده درست کنید
[ترجمه ترگمان]با جوش و خروش آب و rhubarb را با هم مخلوط می کنند و camomile را با هم مخلوط می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An infusion of $100 000 into the company is required.
[ترجمه گوگل]تزریق 100000 دلار به شرکت مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]تزریق ۱۰۰ دلار به شرکت مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Further education badly needs the infusion of more resources.
[ترجمه گوگل]آموزش بیشتر به شدت به تزریق منابع بیشتر نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]آموزش بیشتر به شدت به تزریق منابع بیشتر نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company needs an infusion of new blood .
[ترجمه گوگل]این شرکت نیاز به تزریق خون جدید دارد
[ترجمه ترگمان]شرکت به تزریق خون تازه نیاز داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The infusion of desire that rushed her was so immense that she obeyed instantly, drawing her legs up to his hips.
[ترجمه گوگل]تزریق میل که به او هجوم آورد آنقدر زیاد بود که او فوراً اطاعت کرد و پاهایش را تا باسن او کشید
[ترجمه ترگمان]تزریق هوسی که به او هجوم آورده بود چنان عظیم بود که آنا فورا اطاعت کرد و پاهایش را به کمرش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In the presence of each they received an infusion of a sucrose solution.
[ترجمه گوگل]در حضور هر یک از آنها تزریق یک محلول ساکارز دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]در حضور هر یک از آن ها یک تزریق of دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Under these circumstances an intravenous infusion of insulin provides a very convenient and reliable method for managing the diabetes.
[ترجمه گوگل]در این شرایط انفوزیون داخل وریدی انسولین یک روش بسیار راحت و قابل اعتماد برای مدیریت دیابت فراهم می کند
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط تزریق وریدی انسولین روشی بسیار مناسب و قابل اعتماد برای مدیریت دیابت فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What the department needs is an infusion of new ideas.
[ترجمه گوگل]آنچه بخش نیاز دارد تزریق ایده های جدید است
[ترجمه ترگمان]آنچه که بخش به آن نیاز دارد، تزریق ایده های جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The subjects had a continuous infusion glucose tolerance test.
[ترجمه گوگل]آزمودنی ها آزمایش تحمل گلوکز انفوزیون مداوم داشتند
[ترجمه ترگمان]این افراد یک تست تحمل قند پیوسته داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The intravenous infusion was removed when he was able to take fluids without feeling nauseated.
[ترجمه گوگل]انفوزیون داخل وریدی زمانی برداشته شد که او توانست مایعات را بدون احساس تهوع مصرف کند
[ترجمه ترگمان]تزریق درون وریدی در زمانی که قادر به گرفتن مایعات بدون احساس تهوع بود، برداشته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hypertension may be controlled by a nitroprusside infusion, which has the additional advantage of aiding heat loss by peripheral vasodilatation.
[ترجمه گوگل]فشار خون بالا ممکن است با تزریق نیتروپروساید کنترل شود، که مزیت اضافی کمک به اتلاف گرما توسط اتساع عروق محیطی را دارد
[ترجمه ترگمان]Hypertension ممکن است توسط تزریق nitroprusside کنترل شود، که این مزیت اضافی برای کمک به اتلاف گرما توسط vasodilatation محیطی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Figure 1 illustrates the effect of infusion of rabbit bile into the ileal lumen on carbachol stimulated motor activity.
[ترجمه گوگل]شکل 1 اثر تزریق صفرا خرگوش به لومن ایلئوم را بر فعالیت حرکتی تحریک شده با کارباکول نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]شکل ۱ اثر تزریق of به لومن به لومن را بر روی فعالیت حرکتی تحریک carbachol نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ریزش (اسم)
abscission, pour, infusion, inset, downfall, slide, influx, afflux, affusion, diffusion, spray, leak, slump, leakage, flux, gush, effusion, outflow, intinction, perfusion, rheumatism

ریختن (اسم)
infusion

خیسانده (اسم)
infusion, tincture, elixir, potion, tinct

القاء (اسم)
induction, inspiration, infusion, excitation, suggestion, implantation, intinction

تزریق (اسم)
infusion, shot, transfusion, injection, intinction

دم کردگی (اسم)
infusion

تخصصی

[علوم دامی] اینفیوژن ؛ تزریق پیوسته محلولی به بدن، مانند رگ یا به درون رحم .
[پلیمر] تزریق یا نفوذ

انگلیسی به انگلیسی

• act of infusing; act of imparting or instilling; extraction, something which is obtained by steeping in a liquid
an infusion of one thing into another is a case in which the first thing is added to the second and so gives it new life and vigour; a formal use.
if a patient is given an infusion of blood or a drug, it is given to them very slowly by injection.
an infusion is also a liquid made by leaving herbs in hot water until the flavour is strong.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The process of adding something to a substance, especially for flavor or quality 🍵
🔍 مترادف: Addition
✅ مثال: The infusion of herbs into the tea gave it a unique taste.
تلفیق ، آمیزه
مشروب طعم دار شده غیر شیرین
دم کرده، ریزش، ریختن، پاشیدن، القاء، تزریق، الهام
اینفیوژن، تزریق پیوسته محلولی به بدن، مانند رگ یا به درون رحم
( اسم ) : 1. دم نوش: نوشیدنی که با ریختن آب جوش روی ماده خشکی مانند چای گیاهی یا پودر دارو درست می شود. 2. چکانش: فرآیند وارد کردن مایع به بدن شخص با استفاده از دریپ
هجوم. . . . . معمولا با into
میشود هجوم به داخل جایی
روی سرنگ ها اگر دقت کنید هم INJECTION نوشته که میشه تزریق عضلانی هم INFUSION که معنیش میشه آروم آروم تزریق کردن یا خوراندن محتوای سرنگ که منظورش اینه که یعنی میتونی محتوای سرنگو به سرم هم بزنی تا آروم آروم به بیمار تزریق یا خورانده بشه
...
[مشاهده متن کامل]

تو معنای لغوی هم INFUSE تقریبا با POUR - SHED - CAST مترادف هست که معنیشون میشه ریختن ، پاشیدن، تزریق کردن

نوشاندن. آمیزه. دمیدن. القاء. تزریق. خیساندن. درون ریزی.
پمپاش ( پُ. ) به چم تزریق
infusion ( پزشکی )
واژه مصوب: چکانش 1
تعریف: تزریق قطره‏ای ماده‏ای مانند محلول نمکی یا قندی به سیاهرگ یا بافت
وارد کردن ( در خصوص ایده های جدید )
دَم نوش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس