• : تعریف: causing or tending to cause great irritation or anger. • مترادف: galling, maddening • مشابه: aggravating, annoying, irritating, vexing
- She has this infuriating ability to insult you while she's pretending to be friendly.
[ترجمه گوگل] او این توانایی خشمگین را دارد که به شما توهین کند در حالی که تظاهر به دوستی می کند [ترجمه ترگمان] او این توانایی را دارد که به شما توهین کند در حالی که او وانمود می کند که دوست صمیمی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The committee's refusal to even consider his proposal was utterly infuriating.
[ترجمه گوگل] امتناع کمیته حتی از بررسی پیشنهاد او کاملاً خشمگین بود [ترجمه ترگمان] امتناع کمیته حتی در نظر گرفتن پیشنهاد او کاملا عصبانی کننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the infuriating bureaucracy of some government offices
دیوان سالاری خشم انگیز برخی ادارات دولتی
2. It is infuriating to talk to someone who just looks out of the window.
[ترجمه سپیده] صحبت کردن با کسی که فقط مشغول نظاره بیرون از پنجره است، ناراحت کننده است.
|
[ترجمه گوگل]صحبت کردن با کسی که فقط از پنجره به بیرون نگاه می کند خشمگین است [ترجمه ترگمان]این عصبانی کننده است که با کسی حرف بزند که فقط از پنجره بیرون را نگاه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It's infuriating when people keep spelling your name wrong, isn't it?
[ترجمه گوگل]وقتی مردم نام شما را اشتباه می نویسند خشمگین است، اینطور نیست؟ [ترجمه ترگمان]خیلی عصبانی کننده است که مردم اسم شما را اشتباه تلفظ می کنند، اینطور نیست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The infuriating thing is that he is always right.
[ترجمه گوگل]نکته ناراحت کننده این است که او همیشه حق دارد [ترجمه ترگمان]همیشه حق با او است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. It was all so frustrating, infuriating.
[ترجمه گوگل]همه چیز بسیار ناامید کننده، خشمگین بود [ترجمه ترگمان]خیلی ناامید کننده و عصبانی کننده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He had been watching Cardiff, and now that infuriating secret smile registered again.
[ترجمه گوگل]او کاردیف را تماشا می کرد و حالا آن لبخند مخفیانه خشمگین دوباره ثبت شد [ترجمه ترگمان]او به کاردیف چشم دوخته بود و حالا این لبخند مرموز او دوباره ثبت شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It must, he recognized, have been infuriating and inconvenient to work in.
[ترجمه گوگل]او تشخیص داد که کار کردن در آن باید خشمگین و ناخوشایند بوده باشد [ترجمه ترگمان]او تصدیق کرد که این کار باید دیوانه کننده بوده و برای کار کردن در آن ناراحت نباشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. To gain respect in this infuriating but somehow compelling man's eyes?
[ترجمه گوگل]برای به دست آوردن احترام در این چشمان خشمگین اما به نوعی قانع کننده مرد؟ [ترجمه ترگمان]برای بدست آوردن احترام به این دیوانه کننده، اما به یه جور چشم آدم قوی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It was an infuriating trait, and it made her blood boil every time he came near.
[ترجمه گوگل]این یک ویژگی خشمگین بود و هر بار که نزدیک می شد خون او را به جوش می آورد [ترجمه ترگمان]هر بار که نزدیک می شد خون او را به جوش می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. It was the uncertainty that was so infuriating, not knowing where she was.
[ترجمه گوگل]این بلاتکلیفی بود که خیلی آزاردهنده بود، نمی دانست کجاست [ترجمه ترگمان]این تردیدی نبود که او این قدر عصبانی بود و نمی دانست کجاست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Probably everyone knows how infuriating it is to be robbed by another person.
[ترجمه گوگل]احتمالاً همه می دانند که دزدی توسط شخص دیگری چقدر خشمگین است [ترجمه ترگمان]احتمالا همه می دونن که کشتن یه نفر دیگه چقدر عصبانی می شه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The Thing could be deliberately infuriating at times, but it didn't pay to ignore its advice.
[ترجمه ناصر رادان] این چیزی بود که میتونست به خودی خود باعث عصبانیت موقت بشه، اما این دلیل خوبی برای نادیده گرفتن
|
[ترجمه گوگل]The Thing ممکن است در برخی مواقع عمداً خشمگین باشد، اما نادیده گرفتن توصیه های آن فایده ای نداشت [ترجمه ترگمان]این چیزی بود که می توانست به عمد عصبانی شود، اما این پول توجهی نکرد تا به راهنمایی آن توجه کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Somewhere in the distance he could hear the infuriating whistle.
[ترجمه گوگل]جایی در دوردست صدای سوت خشمگین را می شنید [ترجمه ترگمان]جایی در فاصله دور صدای سوت infuriating را می شنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. After the umpteenth rubber-stamp this infuriating rite of passage, as it were, terminates: exit.
[ترجمه گوگل]پس از چندمین بار، این مراسم خشمانگیز گذر، بهطور معمول پایان مییابد: خروج [ترجمه ترگمان]پس از اینکه این تشریفات رسمی را به پایان رساند، در همان حال منتهی به پایان منتهی می شد: خروج [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Shockley, a very competitive and sometimes infuriating man, was determined to make his imprint on discovery.
[ترجمه گوگل]شاکلی، مردی بسیار رقابتی و گاه خشمگین، مصمم بود که نقش خود را در کشفیات بگذارد [ترجمه ترگمان]شاکلی، یک مرد بسیار رقابتی و گاهی عصبانی، مصمم بود که به کشف his بپردازد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• maddening, angering, exasperating, causing rage
پیشنهاد کاربران
infuriating – something that makes one very angry and upset; very annoying * That woman is so infuriating! I hate listening to her give her opinions.
🚨 تأکیدش خیلی مهمه معنا : بسیار بسیار بسیار عصبی و خشمگین کننده ( طوریکه باعث بشه خون جلوی چشماتون رو بگیره ) adjective 🔴 making one extremely angry and impatient یا extremely annoying یا causing anger and annoyance ... [مشاهده متن کامل]
◀️ It’s infuriating to be kept waiting this long! ◀️ "that infuriating half - smile on his face" ◀️ It's infuriating when people keep spelling your name wrong, isn't it ? ◀️ the students were ENRAGED at these new rules پس میشه گفت که : Enrage = Infuriate Enraged = Infuriated Enraging = Infuriating 🟧 ENRAGE 🟧 make ( someone ) very angry 🟧 INFURIATE 🟧 to make ( someone ) very angry : to make ( someone ) furious