influential

/ˌɪnfluːˈent͡ʃl̩//ˌɪnflʊˈenʃl̩/

معنی: دارای نفوذ و قدرت
معانی دیگر: موثر، پر اثر، هنایگر، هناینده، پر نفوذ، ذی نفوذ، قدرتمند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: influentially (adv.)
• : تعریف: having authority or influence.
مترادف: effective, potent, powerful
مشابه: effectual, forceful, high, important, instrumental, operative, persuasive, strong, substantial, weighty

جمله های نمونه

1. an influential politician
سیاستمدار ذی نفوذ

2. This was a highly influential work.
[ترجمه گوگل]این یک کار بسیار تأثیرگذار بود
[ترجمه ترگمان]این اثر بسیار تاثیرگذار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He is a very influential man in the government.
[ترجمه گوگل]او مردی بسیار تأثیرگذار در دولت است
[ترجمه ترگمان]او مردی بسیار تاثیرگذار در دولت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Those facts were influential in solving the problem.
[ترجمه گوگل]آن حقایق در حل مشکل تأثیرگذار بود
[ترجمه ترگمان]آن واقعیت ها در حل این مشکل تاثیرگذار بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. All sorts of illustrious and influential persons lent their names to our national culture.
[ترجمه گوگل]انواع و اقسام افراد برجسته و تأثیرگذار نام خود را به فرهنگ ملی ما وام دادند
[ترجمه ترگمان]همه نوع اشخاص سرشناس و متنفذ نام خود را به فرهنگ ملی ما دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And, lest we forget, Einstein wrote his most influential papers while working as a clerk.
[ترجمه گوگل]و، مبادا فراموش کنیم، اینشتین تأثیرگذارترین مقالات خود را در حین کار به عنوان منشی نوشت
[ترجمه ترگمان]و بعد از آن، انیشتین مهم ترین مقالات خود را در حالی که به عنوان منشی کار می کرد نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was one of the most influential perfor-mers of modern jazz.
[ترجمه گوگل]او یکی از تأثیرگذارترین نوازندگان جاز مدرن بود
[ترجمه ترگمان]او یکی از تاثیرگذارترین perfor - mers جاز مدرن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They set up an influential committee to advise workers on how to economize in food.
[ترجمه گوگل]آنها یک کمیته بانفوذ تشکیل دادند تا به کارگران در مورد چگونگی صرفه جویی در مواد غذایی مشاوره دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمیته بانفوذ تشکیل دادند تا به کارگران درباره نحوه صرفه جویی در مواد غذایی توصیه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had influential friends.
[ترجمه گوگل]او دوستان با نفوذی داشت
[ترجمه ترگمان]او دوستان متنفذ داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She is one of the most influential figures in local politics.
[ترجمه گوگل]او یکی از تأثیرگذارترین چهره ها در سیاست محلی است
[ترجمه ترگمان]او یکی از تاثیرگذارترین چهره های در سیاست محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He sat under the most influential teacher in his field.
[ترجمه گوگل]او زیر نظر تأثیرگذارترین معلم رشته خود نشست
[ترجمه ترگمان]او تحت نفوذ ترین معلم در زمینه خود نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The fact is influential in reaching a decision.
[ترجمه گوگل]واقعیت در تصمیم گیری تاثیرگذار است
[ترجمه ترگمان]این واقعیت در رسیدن به یک تصمیم تاثیر گذار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He had been influential in shaping economic policy.
[ترجمه گوگل]او در شکل‌دهی سیاست‌های اقتصادی تأثیرگذار بود
[ترجمه ترگمان]او در شکل دادن به سیاست اقتصادی تاثیرگذار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Two influential senators have argued for the retention of the unpopular tax.
[ترجمه گوگل]دو سناتور بانفوذ برای حفظ مالیات نامحبوب بحث کرده اند
[ترجمه ترگمان]دو سناتور پرنفوذ برای حفظ مالیات منفور، بحث کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. As a writer she was hugely influential.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نویسنده بسیار تأثیرگذار بود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نویسنده بسیار تاثیرگذار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دارای نفوذ و قدرت (صفت)
influential

انگلیسی به انگلیسی

• having or exerting influence, weighty, powerful, persuasive
someone who is influential has a lot of influence over people.

پیشنهاد کاربران

پرنفوذ
رخنەگر، کارا، کارآمد، کارساز، هنایشگر
نافذ
heavyweight
تأثیر گذار , با نفوذ
# a highly influential book
# Those facts were influential in solving the problem
# influential politician
# He is a very influential man in the government
اثرگذار
بانفوذ
ذی نفوذ
متنفذ
مهم و تاثیر گذار
قدرتمند پرهیاهو
: داراى نفوذ و قدرت
تاثیرگذار
موثر
مهم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس