influence

/ˈɪnfluːəns//ˈɪnflʊəns/

معنی: توانایی، تاثیر، برتری، تفوق، اعتبار، نفوذ، تجلی، تاثیر کردن بر، نفوذ کردن بر، تحت نفوذ خود قرار دادن، ترغیب کردن، وادار کردن
معانی دیگر: اثر، تاءثیر، هنایش، درآیش، سرشناسی، اثر کردن یا داشتن، تاءثیر داشتن، هناییدن، درآیش داشتن، تحت تاءثیر قرار دادن، برآن داشتن، آدم بانفوذ، آدم سرشناس، (در اصل - جریان یا تابش فرضی که از ستارگان ساطع شده و شخصیت و کارهای مردم را تحت تاثیر قرار می دهد) طالع، (برق) اثرمیدان برونی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the power or intangible action of one thing or person which brings about an effect on another.
مترادف: power, pull, sway
مشابه: cause, clout, control, effect, force, hold, impact, leverage, magnetism, mastery, potency, pressure, strength, weight

- Her friends had a lot of influence on her decision to go into acting.
[ترجمه گوگل] دوستانش تأثیر زیادی در تصمیم او برای ورود به عرصه بازیگری داشتند
[ترجمه ترگمان] دوستانش تاثیر زیادی روی تصمیمش برای رفتن به بازیگری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can see the influence of Picasso in this artist's works.
[ترجمه گوگل] می توان تاثیر پیکاسو را در آثار این هنرمند مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم تاثیر پیکاسو در آثار این هنرمند را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ideas of Karl Marx had a strong influence on him as a youth.
[ترجمه مامان جون] اوبه عنوان یک جوان تاثیر زیادی از عقاید کارل مارکس گرفت
|
[ترجمه گوگل] عقاید کارل مارکس در جوانی تأثیر زیادی بر او گذاشت
[ترجمه ترگمان] عقاید کارل مارکس بر او به عنوان یک جوان تاثیر زیادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The driver of the car was under the influence of alcohol.
[ترجمه Narges] راننده ماشین مست بود
|
[ترجمه گوگل] راننده خودرو تحت تاثیر مشروبات الکلی بود
[ترجمه ترگمان] راننده اتومبیل تحت نفوذ الکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was afraid that her son would fall under the influence of drug-using friends.
[ترجمه گوگل] او می ترسید که پسرش تحت تأثیر دوستان مصرف کننده مواد مخدر قرار گیرد
[ترجمه ترگمان] او می ترسید که پسرش تحت نفوذ دوستانش قرار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a thing or person that exerts such action.
مترادف: force
مشابه: authority, cause, control, inducement, potency

- She had always been a major influence in her younger sister's life.
[ترجمه .] او همیشه در زندگی خواهر کوچکش مهم بوده
|
[ترجمه گوگل] او همیشه در زندگی خواهر کوچکترش تأثیر زیادی داشت
[ترجمه ترگمان] او همیشه تحت تاثیر زندگی خواهر کوچک ترش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The works of the French impressionists were his early influences.
[ترجمه گوگل] آثار امپرسیونیست های فرانسوی تأثیرات اولیه او بود
[ترجمه ترگمان] آثار the فرانسوی تاثیرات اولیه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: corrupt use of personal connections to sway someone in a position of authority.
مشابه: clout, control, leverage, manipulation, power, pull, sway

- He used his influence to get his son the job.
[ترجمه nona] ازنفوذش استقاده کرد تا برای پسرش کار بگیرد
|
[ترجمه گوگل] او از نفوذ خود برای به دست آوردن شغل پسرش استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] او از نفوذش برای گرفتن پسرش استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: influences, influencing, influenced
مشتقات: influenced (adj.)
• : تعریف: to have influence on; sway.
مترادف: affect, induce, sway
مشابه: bend, bias, carry, carry weight, color, control, dispose, govern, guide, incline, lobby, mold, move, persuade, prompt, swing, touch

- His friends influenced him to take up soccer.
[ترجمه گوگل] دوستانش روی او تأثیر گذاشتند تا فوتبال را شروع کند
[ترجمه ترگمان] دوستانش بر او تاثیر گذاشتند تا فوتبال بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her arguments failed to influence her son's decision.
[ترجمه بهیار] بحث کردن او تاثیری بر تصمیم پسرش نداشت.
|
[ترجمه گوگل] استدلال های او نتوانست بر تصمیم پسرش تأثیر بگذارد
[ترجمه ترگمان] استدلالات او نتوانستند بر تصمیم پسرش تاثیر بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the influence of heat on plants
اثر گرما بر گیاهان

2. a baneful influence
اثر زیانبار

3. a malign influence
اثر سو،تاثیر اهریمنی

4. a pernicious influence
اثر مهلک

5. a slow influence
تاثیر زمانگیر

6. do stars influence human behavior?
آیا ستارگان رفتار انسان را تحت تاءثیر قرار می دهند؟

7. economic factors influence our decisions
عوامل اقتصادی بر تصمیمات ما اثر می گذارند.

8. fatimeh's good influence shone like a beacon
آثار خوبی فاطمه همچون مشعل تابناکی می درخشید.

9. the corruptive influence of narcotics
اثر تباه کننده ی مواد مخدر

10. the far-reaching influence of ferdowsi on the persian language
اثر ژرف فردوسی بر زبان پارسی

11. under the influence of several potations
تحت تاثیر چندین جرعه

12. a man of influence
مردی با نفوذ (سرشناس)

13. germany's zone of influence
ناحیه ی تحت نفوذ آلمان

14. japan's sphere of influence
قلمرو نفوذ ژاپن

15. sundry people of influence
چندین آدم بانفوذ

16. the government's baleful influence on newspapers
نفوذ زیانبخش دولت بر روزنامه ها

17. hence the desire to influence public opinion
لذا میل به تحت تاءثیر قرار دادن افکار عمومی

18. my advice had no influence on him
پند من بر او تاءثیر نداشت.

19. christianity has had a deep influence on europe and america
مسیحیت در اروپا و امریکا تاثیر ژرفی داشته است.

20. he has a lot of influence in government offices
او در ادارات دولتی نفوذ فراوان دارد.

21. the extent of his political influence
دامنه ی نفوذ سیاسی او

22. his words had a lot of influence on the students
سخنان او تاءثیر زیادی روی شاگردان داشت.

23. a style that has exerted a profound influence on young writers
سبکی که بر نویسندگان جوان تاثیر عمیقی داشته است

24. their number is disproportionate to their political influence
تعداد آنها با نفوذ سیاسی آنها تناسبی ندارد.

25. the death of his rival further amplified nasser's political influence
مرگ رقیب نفوذ سیاسی ناصر را بیشتر کرد.

26. If you were to exert your influence they might change their decision.
[ترجمه گوگل]اگر بخواهید نفوذ خود را اعمال کنید، ممکن است تصمیم خود را تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید تاثیر خود را اعمال کنید، ممکن است تصمیم خود را تغییر دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. This country extends its power and influence into neighbouring countries.
[ترجمه گوگل]این کشور قدرت و نفوذ خود را به کشورهای همسایه گسترش می دهد
[ترجمه ترگمان]این کشور قدرت و نفوذ خود را به کشورهای همسایه گسترش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He exerted all his influence to make them accept his plan.
[ترجمه گوگل]او تمام نفوذ خود را اعمال کرد تا آنها را مجبور به پذیرش نقشه خود کند
[ترجمه ترگمان]او تمام نفوذش را برای وادار کردن آن ها به قبول نقشه اش به کار برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Under the influence of the drug my mind was filled with surreal images.
[ترجمه گوگل]تحت تأثیر مواد مخدر ذهن من پر از تصاویر سورئال شد
[ترجمه ترگمان]تحت نفوذ دارو، ذهنم پر از تصاویر خیالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. A retrospective influence pervaded the whole performance.
[ترجمه گوگل]یک تأثیر گذشته نگر کل اجرا را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]یک تاثیر گذشته نگر کل عملکرد را در بر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توانایی (اسم)
strength, ability, capability, might, potency, energy, influence, authority, vim, puissance

تاثیر (اسم)
influx, action, influence, impression, efficacy, affection, sensation

برتری (اسم)
influence, power, leadership, precedence, advantage, preponderance, excellence, superiority, supremacy, preference, priority, profit, predominance, vantage, primacy, hegemony, distinction, predomination, prominence, salience, saliency, headship, majesty, excellency, predominancy, pre-eminence

تفوق (اسم)
prevalence, influence, advantage, excellence, superiority, supremacy, predominance, domination, ascendancy, vantage, ascendency, hegemony, headship, predominancy, pre-emimence

اعتبار (اسم)
estimate, authenticity, validity, influence, authority, trust, reputation, validation, credit, reliability, credibility, importance, esteem, reputability, prestige

نفوذ (اسم)
influx, prevalence, force, influence, authority, leading, penetration, infiltration, permeation, dominance, importance, transpiration, transudation, insinuation, seepage, prestige

تجلی (اسم)
phenomenon, influence, expression, emanation, epiphany

تاثیر کردن بر (فعل)
influence, impress

نفوذ کردن بر (فعل)
influence

تحت نفوذ خود قرار دادن (فعل)
influence

ترغیب کردن (فعل)
encourage, cheer, influence, put, harp, persuade

وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

تخصصی

[عمران و معماری] تاثیر - نفوذ - اثر
[برق و الکترونیک] تاثیر، اثر گذاری، نفوذ
[مهندسی گاز] تاثیر
[ریاضیات] اثر، نفوذ، تأثیر

انگلیسی به انگلیسی

• effect, impact, action of a person or thing which affects another; person or thing which has power to affect others; use of personal connections to manipulate people or events
affect, impact; impel, control
influence is power to affect people's actions.
if you are an influence on people or things, you have an effect on them.
to influence a person, thing, or situation means to have an effect on the way that person acts or on what happens.

پیشنهاد کاربران

نفوذ، سرشناس
تأثیر
مثال: Her parents had a significant influence on her career choice.
والدینش تأثیر قابل توجهی در انتخاب شغلی او داشتند.
تاثیر گذاشتن
مترادف با کلمه affect هست
نکته یک : affect فعل هست ولی اسم این فعل با e
شروع میشه یعنی effect
نکته دوم : در affect که فعل هست استرس بر روی a ولی در effect که به صورت اسم هست بر روی دومین f
تاثیرگذاری
influence: تاثیرگذاشتن
تاثیر
آدم تاثیرگذار
چیز تاثیرگذار
تأثیری که نفوذ دارد
Affect, imress or impact
عامل تاثیرگذار
اثر. تاثیر. اثرگذاری
ریشه
to have influence on something
بر چیزی ( اوضاع، رفتار، تفکر ) تغییر ایجاد کردن:
1 - . To have an influence on ( something ) ; change: a news report that influenced the outcome of the election
...
[مشاهده متن کامل]

2 - . To change the behavior or thinking of ( someone ) ; sway: negative ads that are intended to influence voters

( حقوق ) اعمال نفوذ
تحت تاثیر بودن
قدرت
تحت تاثیر قرار گرفتن
تاثیرگذاری، اعمال نفوذ ( کردن )
اثر تاثیر
توانایی
دگرگون ساختن
تاثیر - نفوذ
کنترل کردن
کنترل
تاثیر، توانایی، نفوذ
جلوه - حس
affect or impress
تاثیر . . . تاثیر کردن بر . . . تحت تاثیر قرار دادن
دخالت
استیفای ناروا ( در علم حقوق )
تاثیر - نفوذ - اثر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس