اسم ( noun )
• (1) تعریف: the power or intangible action of one thing or person which brings about an effect on another.
• مترادف: power, pull, sway
• مشابه: cause, clout, control, effect, force, hold, impact, leverage, magnetism, mastery, potency, pressure, strength, weight
• مترادف: power, pull, sway
• مشابه: cause, clout, control, effect, force, hold, impact, leverage, magnetism, mastery, potency, pressure, strength, weight
- Her friends had a lot of influence on her decision to go into acting.
[ترجمه گوگل] دوستانش تأثیر زیادی در تصمیم او برای ورود به عرصه بازیگری داشتند
[ترجمه ترگمان] دوستانش تاثیر زیادی روی تصمیمش برای رفتن به بازیگری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوستانش تاثیر زیادی روی تصمیمش برای رفتن به بازیگری داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We can see the influence of Picasso in this artist's works.
[ترجمه گوگل] می توان تاثیر پیکاسو را در آثار این هنرمند مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم تاثیر پیکاسو در آثار این هنرمند را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما می توانیم تاثیر پیکاسو در آثار این هنرمند را ببینیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The ideas of Karl Marx had a strong influence on him as a youth.
[ترجمه مامان جون] اوبه عنوان یک جوان تاثیر زیادی از عقاید کارل مارکس گرفت|
[ترجمه گوگل] عقاید کارل مارکس در جوانی تأثیر زیادی بر او گذاشت[ترجمه ترگمان] عقاید کارل مارکس بر او به عنوان یک جوان تاثیر زیادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The driver of the car was under the influence of alcohol.
[ترجمه Narges] راننده ماشین مست بود|
[ترجمه گوگل] راننده خودرو تحت تاثیر مشروبات الکلی بود[ترجمه ترگمان] راننده اتومبیل تحت نفوذ الکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was afraid that her son would fall under the influence of drug-using friends.
[ترجمه گوگل] او می ترسید که پسرش تحت تأثیر دوستان مصرف کننده مواد مخدر قرار گیرد
[ترجمه ترگمان] او می ترسید که پسرش تحت نفوذ دوستانش قرار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می ترسید که پسرش تحت نفوذ دوستانش قرار بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a thing or person that exerts such action.
• مترادف: force
• مشابه: authority, cause, control, inducement, potency
• مترادف: force
• مشابه: authority, cause, control, inducement, potency
- She had always been a major influence in her younger sister's life.
[ترجمه .] او همیشه در زندگی خواهر کوچکش مهم بوده|
[ترجمه گوگل] او همیشه در زندگی خواهر کوچکترش تأثیر زیادی داشت[ترجمه ترگمان] او همیشه تحت تاثیر زندگی خواهر کوچک ترش قرار گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The works of the French impressionists were his early influences.
[ترجمه گوگل] آثار امپرسیونیست های فرانسوی تأثیرات اولیه او بود
[ترجمه ترگمان] آثار the فرانسوی تاثیرات اولیه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آثار the فرانسوی تاثیرات اولیه او بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: corrupt use of personal connections to sway someone in a position of authority.
• مشابه: clout, control, leverage, manipulation, power, pull, sway
• مشابه: clout, control, leverage, manipulation, power, pull, sway
- He used his influence to get his son the job.
[ترجمه nona] ازنفوذش استقاده کرد تا برای پسرش کار بگیرد|
[ترجمه گوگل] او از نفوذ خود برای به دست آوردن شغل پسرش استفاده کرد[ترجمه ترگمان] او از نفوذش برای گرفتن پسرش استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: influences, influencing, influenced
مشتقات: influenced (adj.)
حالات: influences, influencing, influenced
مشتقات: influenced (adj.)
• : تعریف: to have influence on; sway.
• مترادف: affect, induce, sway
• مشابه: bend, bias, carry, carry weight, color, control, dispose, govern, guide, incline, lobby, mold, move, persuade, prompt, swing, touch
• مترادف: affect, induce, sway
• مشابه: bend, bias, carry, carry weight, color, control, dispose, govern, guide, incline, lobby, mold, move, persuade, prompt, swing, touch
- His friends influenced him to take up soccer.
[ترجمه گوگل] دوستانش روی او تأثیر گذاشتند تا فوتبال را شروع کند
[ترجمه ترگمان] دوستانش بر او تاثیر گذاشتند تا فوتبال بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوستانش بر او تاثیر گذاشتند تا فوتبال بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her arguments failed to influence her son's decision.
[ترجمه بهیار] بحث کردن او تاثیری بر تصمیم پسرش نداشت.|
[ترجمه گوگل] استدلال های او نتوانست بر تصمیم پسرش تأثیر بگذارد[ترجمه ترگمان] استدلالات او نتوانستند بر تصمیم پسرش تاثیر بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید