inflection

/ˌɪnˈflekʃn̩//ɪnˈflekʃn̩/

معنی: خمیدگی، کجی، انحناء، خم سازی، انعطاف، صرف فعل
معانی دیگر: آهنگ (صدا)، نواخت، خمش، خماندن، کژی، کژ کردگی، قوس داری، انحنا، پیچش، (دستور زبان) صرف، تصریف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: inflectionless (adj.)
(1) تعریف: a change in the pitch or tone of a voice; modulation.

- Often, inflection alone indicates that a person is asking a question.
[ترجمه موسی عطارزاده] اغلب نحوه صرف جمله به تنهایی قادر است پرسشی بودن جمله را به مخاطب بفهماند.
|
[ترجمه گوگل] غالباً عطف به تنهایی نشان می دهد که شخص سؤالی می پرسد
[ترجمه ترگمان] اغلب، یک نفر به تنهایی نشان می دهد که یک فرد سوال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The strange inflection that accompanied her words made me wonder if something was wrong.
[ترجمه گوگل] عطف عجیبی که با کلمات او همراه بود باعث شد به این فکر کنم که آیا چیزی اشتباه است؟
[ترجمه ترگمان] لحن عجیبی که با کلمات او همراه بود باعث شد تعجب کنم که اگر چیزی اشتباه شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of turning or bending, or a turn or bend thus produced.

(3) تعریف: in grammar, the alteration in the form of words that allows the communication of information such as the gender, number, or case of a noun; the tense of a verb; or the degree of an adjective or adverb.

- Many languages indicate that an action has occurred in past time through the inflection of verbs.
[ترجمه Bahare] بسیاری از زبان شناسان از طریق صرف فعل نشان میدهند که اتفاقی در گذشته افتاده
|
[ترجمه گوگل] بسیاری از زبان ها نشان می دهند که عملی در زمان گذشته از طریق عطف افعال رخ داده است
[ترجمه ترگمان] بسیاری از زبان ها نشان می دهند که یک اقدام در زمان گذشته از طریق پیروی از افعال رخ داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- "Shake," "shakes," "shook," and "shaken" are forms of the same word but differ due to inflection.
[ترجمه گوگل] «تکان»، «لرزان»، «لرزان» و «تکان» اشکال یک کلمه هستند اما به دلیل عطف با هم تفاوت دارند
[ترجمه ترگمان] \"تکان دادن\"، \"دست دادن\"، \"تکان دادن\"، \"تکان دادن\" و \"تکان دادن\" شکل یک کلمه هستند، اما با توجه به دستور، متفاوت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the affix used to make such an alteration.

- The suffix "-er" is an inflection used with adjectives to indicate comparative degree.
[ترجمه گوگل] پسوند "-er" یک عطف است که با صفت ها برای نشان دادن درجه مقایسه ای استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] پسوند \"-\" که با صفات برای نشان دادن درجه تطبیقی استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a form of a word other than the most basic form.

- "Happier" is an inflection of the word "happy."
[ترجمه گوگل] "خوشبخت تر" عطف کلمه "شاد" است
[ترجمه ترگمان] \"Happier\" یکی از نشانه های \"خوشحالی\" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. number inflection
تعریف کلمه به لحاظ شما

2. to signal a question by a rising inflection
نشان دادن پرسش از راه بالا بردن آهنگ صدا

3. If you add the plural inflection '-s' to 'dog' you get 'dogs'.
[ترجمه گوگل]اگر عطف جمع "-s" را به "سگ" اضافه کنید، "سگ" دریافت خواهید کرد
[ترجمه ترگمان]اگر به سگ فرمان جمع را اضافه کنید، سگ می گیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She spoke in a low voice, always without inflection.
[ترجمه گوگل]او با صدای آهسته صحبت می کرد، همیشه بدون عطف
[ترجمه ترگمان]او با صدای آهسته ای حرف می زد، همیشه بدون رعایت ادب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The man's voice was devoid of inflection.
[ترجمه گوگل]صدای مرد عاری از عطف بود
[ترجمه ترگمان]صدای مرد عاری از ادب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She spoke slowly and without inflection.
[ترجمه گوگل]او به آرامی و بدون عطف صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان]آهسته و بدون رعایت ادب حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Neither is an inflection of the other, so strictly speaking their differing linguistic origin should dictate separate indices.
[ترجمه گوگل]هیچ کدام عطفی از دیگری نیست، بنابراین به بیان دقیق، منشأ زبانی متفاوت آنها باید شاخص های جداگانه ای را دیکته کند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از قوانین مشابه با منشا زبانی متفاوت آن ها، باید شاخص های جداگانه را دیکته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He knew every inflection of the marquis's voice and it wasn't hard to guess what had happened.
[ترجمه گوگل]او همه انحرافات صدای مارکی را می دانست و حدس زدن اتفاقی که افتاده کار سختی نبود
[ترجمه ترگمان]او تمام حرکات صدای مارکی را می شناخت و حدس نمی زد که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The irregular inflection will be presented as a headword with a reference to the appropriate root form.
[ترجمه گوگل]عطف نامنظم به عنوان سر واژه با ارجاع به فرم ریشه مناسب ارائه می شود
[ترجمه ترگمان]رفتار بی قاعده به شکل یک headword با ارجاع به فرم ریشه مناسب معرفی خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dominic used to be a master of inflection.
[ترجمه گوگل]دومینیک قبلاً استاد عطف بود
[ترجمه ترگمان] دومنیک \"قبلا استاد inflection بوده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We have just hit the inflection point.
[ترجمه گوگل]ما به تازگی به نقطه عطف رسیده ایم
[ترجمه ترگمان] ما همین الان به نقطه عطف توجه رسیدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. What makes this swamp-inspired inflection even more interesting is that the traditional cuisine of the Southwest is also evident.
[ترجمه گوگل]چیزی که این عطف الهام گرفته از باتلاق را جالب تر می کند این است که غذاهای سنتی جنوب غربی نیز مشهود است
[ترجمه ترگمان]چیزی که باعث می شود این روش بیشتر جالب باشد، این است که غذاهای سنتی \"ساوت وست\" نیز مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was no bliss in his inflection.
[ترجمه گوگل]در عطف او هیچ سعادتی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ لذتی در رفتارش نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I think this is just obvious, an inflection given that we've agreed to use the categorical dispositional language at all.
[ترجمه گوگل]فکر می‌کنم این کاملاً بدیهی است، با توجه به اینکه ما موافقت کرده‌ایم که اصلاً از زبان مقوله‌ای استفاده کنیم
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم این فقط واضح است، یک دستور داده شده که ما با استفاده از زبان dispositional مطلق توافق کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Shanghai real estate bubble, inflection point, the trend sing what tune?
[ترجمه گوگل]شانگهای حباب املاک و مستغلات، نقطه عطف، روند آواز خواندن چه آهنگ؟
[ترجمه ترگمان]یک حباب املاک و مستغلات شانگهای، نقطه عطف، این روند چه آهنگی را می خواند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خمیدگی (اسم)
incline, bend, slouch, bent, curve, flexure, batter, curvature, hogging, flexion, stoop, crankle, tortuosity, droop, circumflexion, inflection, crookedness, inflexion, flection, nutation

کجی (اسم)
obliquity, deformation, leaning, skew, curvature, slant, slope, list, crook, tilt, clubfoot, inflection, flection, hade

انحناء (اسم)
deflection, wind, flexure, curvature, flexion, tortuosity, inflection, inflexion, deflexion, flection, incurvation

خم سازی (اسم)
deflection, flexion, inflection, inflexion, deflexion, flection

انعطاف (اسم)
plasticity, inflection, inflexion, intorsion, flexibility

صرف فعل (اسم)
inflection

تخصصی

[عمران و معماری] عطف
[ریاضیات] خمیدگی، عطف، خمش، برتاب

انگلیسی به انگلیسی

• curve, bend; change in pitch or tone of the voice; addition of a suffix or other element to the basic form of a word to change its meaning or function (grammar)
an inflection is a change in the sound of your voice when you speak.
an inflection is also a change in the form of a word that shows its grammatical function or number.

پیشنهاد کاربران

در مورد �آواشناسی� به معنای تغییر لحن یا تغییر تن صداست
اگر برای احساسات به کار رفته باشد، می توانید عطوفت، عطف یا انعطاف ترجمه کنید. باقی معانی در این کاربرد چندان به دل نخواهند نشست❤️
انعطاف
سویه
آهنگ ( صدا )
عطف؛ به عنوان نمونه Inflection point به معنی نقطه عطف

بپرس