inflate

/ˌɪnˈfleɪt//ɪnˈfleɪt/

معنی: باد کردن، پف کردن، متورم شدن، پر از باد کردن
معانی دیگر: (از هوا یا گاز و غیره) پر کردن، آماهیدن، خوش روحیه کردن، سرحال آوردن، سردماغ آوردن، سربلند کردن، (بیش از حد معمول) افزودن، بالا بردن، (پول و بها) تورم ایجاد کردن، پر از گاز کردن زیاد بالابردن، مغرورکردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inflates, inflating, inflated
(1) تعریف: to enlarge, expand, or distend.
مترادف: blow up, distend, enlarge, swell
متضاد: deflate
مشابه: aggrandize, bloat, boost, dilate, expand, fill, puff, pump, stretch

- Inflate the balloon by blowing into the open end.
[ترجمه گوگل] بادکنک را با دمیدن در انتهای باز آن باد کنید
[ترجمه ترگمان] بالون رو با باد کردن به قسمت باز Inflate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to feel elated, as with pride or joy.
مترادف: elate, swell
متضاد: deflate
مشابه: animate, excite, exhilarate, flatter, puff

(3) تعریف: to raise (the general price level), as by deliberate government action.
متضاد: deflate
مشابه: increase, raise

(4) تعریف: to cause to seem larger or more important than reality warrants; exaggerate.
مترادف: exaggerate, magnify
متضاد: downgrade
مشابه: amplify, augment, bloat, blow up, embellish, embroider, hyperbolize, overdraw, overstate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: inflatable (adj.), inflated (adj.), inflater (inflator) (n.)
• : تعریف: to become inflated.
مترادف: swell
متضاد: deflate
مشابه: balloon, bloat, blow up, distend, enlarge, expand, fill, rise

- The rubber raft inflates quickly.
[ترجمه گوگل] قایق لاستیکی به سرعت باد می شود
[ترجمه ترگمان] کلک پلاستیکی به سرعت بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to inflate a balloon
بادکنک را باد کردن

2. to inflate one's figures
ارقام خود را بیش از واقع نشان دادن

3. The life jacket failed to inflate.
[ترجمه گوگل]جلیقه نجات نتوانست باد کند
[ترجمه ترگمان]جلیقه نجات با باد کردن رو به رو نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Inflate your life jacket by pulling sharply on the cord.
[ترجمه Mohammadkhf90] جلیقه نجاتتان را با سریع کشیدن زه ( ضامنی که روی جلیقه نجات است ) باد کنید
|
[ترجمه گوگل]جلیقه نجات خود را با کشیدن شدید بند ناف باد کنید
[ترجمه ترگمان] کتت رو با زور به سیم وصل کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It took us half an hour to inflate the dinghy.
[ترجمه گوگل]نیم ساعت طول کشید تا قایق را باد کنیم
[ترجمه ترگمان]نیم ساعت طول کشید تا قایق رو باد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We watch the hot-air balloon slowly inflate.
[ترجمه گوگل]ما بادکنک هوای گرم را تماشا می کنیم که به آرامی باد می شود
[ترجمه ترگمان]به بالون هوایی که به آرومی inflate رو نگاه می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The promotion of a big release can inflate a film'sfinal cost.
[ترجمه گوگل]تبلیغ یک اکران بزرگ می تواند هزینه نهایی یک فیلم را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]ترویج یک انتشار بزرگ می تواند هزینه فیلم برداری را بالا ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Hotels often inflate prices at particular times of the year.
[ترجمه گوگل]هتل ها اغلب در زمان های خاصی از سال قیمت ها را افزایش می دهند
[ترجمه ترگمان]هتل ها اغلب در زمان های خاصی از سال قیمت ها را بالا می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don's lifejacket had failed to inflate.
[ترجمه گوگل]جلیقه نجات دان نتوانسته بود باد کند
[ترجمه ترگمان]lifejacket در برابر باد شکست نخورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Axe says that the management pressured him to inflate cost estimates on repairs.
[ترجمه گوگل]آکس می گوید که مدیریت او را تحت فشار قرار داده است تا برآورد هزینه تعمیرات را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]Axe می گوید که مدیریت به او فشار می آورد تا برآورده ای هزینه برای تعمیرات را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Excessive need to inflate the importance and achievements of oneself, males in general, or both.
[ترجمه گوگل]نیاز مفرط به افزایش اهمیت و دستاوردهای خود، مردان به طور کلی، یا هر دو
[ترجمه ترگمان]نیاز بیش از حد به باد کردن اهمیت و دستاوردهای خود، مردان به طور کلی و یا هر دو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can inflate the mattress in 30 seconds, using a foot pump.
[ترجمه K] شما می توانید تشک را ظرف 30 ثانیه با به کمک پمپ پایی باد کنید
|
[ترجمه گوگل]با استفاده از پمپ پا می توانید تشک را در 30 ثانیه باد کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید تشک را در عرض ۳۰ ثانیه با استفاده از یک پمپ فوت پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. To inflate their confidence, I was deliberately making them see a weak front.
[ترجمه گوگل]برای افزایش اعتماد به نفس آنها، عمدا آنها را وادار می کردم که یک جبهه ضعیف ببینند
[ترجمه ترگمان]برای اینکه اعتماد به نفس اونها رو به باد بدم عمدا اونا رو مجبور می کردم که یه جبهه ضعیف رو ببینند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had no choice but to inflate his lungs and dive into the clear hissing shadows.
[ترجمه گوگل]چاره ای نداشت جز اینکه ریه هایش را باد کند و در سایه های شفاف خش خش شیرجه بزند
[ترجمه ترگمان]او چاره ای جز این نداشت که lungs را پر کند و در ظلمات clear فرو رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باد کردن (فعل)
fill, heave, distend, bulge, bag, perk, inflate, bloat, fluff, swell, brag

پف کردن (فعل)
inflate, puff, blow out, swell

متورم شدن (فعل)
distend, bulge, inflate, swell

پر از باد کردن (فعل)
inflate

تخصصی

[نساجی] تورم - متورم شدن - ورم کردن - باد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• expand; widen; fill with air or gas; swell; increase; cause inflation, raise price
when you inflate something or when it inflates, it becomes bigger as it is filled with air or another gas.
if someone inflates an amount, figure, or the effect of something, they exaggerate it and say it is higher, bigger, or more important than it really is.
see also inflated.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inflate
✅️ اسم ( noun ) : inflation / inflatable / inflationism / inflationist
✅️ صفت ( adjective ) : inflationary / inflatable / inflated
✅️ قید ( adverb ) : _
صد چندان شدن
فوران
اغراق کردن
مبالغه
بزرگ جلوه دادن
بیش از حد بازی کردن
گزاف
افزودن
در اصلاحات کامیوتری معنی بارگزاری
تورم اقتصادی، و بالا رفتن قیمت
اغراق
بادکردن ( پرکردن داخل چیزی با هوا یا گاز )
بزرگتر از حد، مهم جلوه دادن.

بپرس