inflamed


معنی: مشتعل، متورم

جمله های نمونه

1. inflamed eyes
چشمان سرخ و پف کرده

2. an inflamed tooth socket
حفره ی متورم دندان

3. her coyness inflamed the poet's passion further
ناز و کرشمه ی او آتش هوس شاعر را افروخته تر کرد.

4. his finger was inflamed by an infection
به خاطر عفونت انگشت او متورم شده بود.

5. the wound became inflamed and festered
زخم متورم شد و چرک کرد.

6. He is suffering from an inflamed throat.
[ترجمه گوگل]او از گلو ملتهب رنج می برد
[ترجمه ترگمان]از گلوی ملتهب او رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The hills were inflamed with autumnal tints.
[ترجمه گوگل]تپه ها با رنگ های پاییزی ملتهب شده بودند
[ترجمه ترگمان]تپه ها با این رنگ های پاییزی متورم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His comments have inflamed teachers all over the country.
[ترجمه گوگل]نظرات او باعث التهاب معلمان در سراسر کشور شده است
[ترجمه ترگمان]نظرات او آموزگاران را در سراسر کشور برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The situation was further inflamed by the arrival of the security forces.
[ترجمه گوگل]با ورود نیروهای امنیتی اوضاع بیشتر شعله ور شد
[ترجمه ترگمان]این وضعیت با ورود نیروهای امنیتی تشدید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Symptoms include red, itchy and inflamed skin.
[ترجمه گوگل]علائم شامل قرمزی، خارش و التهاب پوست است
[ترجمه ترگمان]علائم آن شامل پوست سرخ، خارش پوست و ملتهب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her joints are severely inflamed.
[ترجمه گوگل]مفاصل او به شدت ملتهب است
[ترجمه ترگمان]مفاصل او به شدت ملتهب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As a result, the inflamed duodenal mucosa may then become susceptible to acid and this may ultimately lead to ulceration.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، مخاط ملتهب دوازدهه ممکن است به اسید حساس شود و در نهایت منجر به زخم شود
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ملتهب شدن مخاط مجاری ممکن است مستعد اسید شود و این ممکن است در نهایت منجر به ulceration شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Now the hard leather cricket ball had inflamed this old injury.
[ترجمه گوگل]حالا توپ کریکت چرم سخت این آسیب قدیمی را ملتهب کرده بود
[ترجمه ترگمان]حالا توپ کریکت سفت شده این زخم کهنه را شعله ور کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The shooting inflamed ethnic tensions.
[ترجمه گوگل]تیراندازی به تنش های قومی دامن زد
[ترجمه ترگمان]این تیراندازی باعث شعله ور شدن تنش های نژادی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Eyes inflamed from trauma or after foreign bodies have been removed.
[ترجمه گوگل]چشم های ملتهب از ضربه یا پس از برداشتن اجسام خارجی
[ترجمه ترگمان]چشم ها از ضربه روحی ملتهب شده و یا پس از آن که بدن های خارجی از بدن جدا شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. You should call the doctor if the area around the wound becomes inflamed.
[ترجمه گوگل]اگر ناحیه اطراف زخم ملتهب شد باید با پزشک تماس بگیرید
[ترجمه ترگمان]اگر ناحیه اطراف زخم ملتهب شود باید به پزشک مراجعه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مشتعل (صفت)
ablaze, blazing, kindled, inflamed, excited, sulphurous, conflagrant

متورم (صفت)
inflamed, swollen, inflated, ventricose, dropsical, turgid, gouty, tumorous, tumid, turgescent, torose, tumefacient

انگلیسی به انگلیسی

• excited; angered, irritated; red, infected, swollen; passionate
if part of your body is inflamed, it is red or swollen because of an infection or injury; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inflame
✅️ اسم ( noun ) : inflammation / inflammable / inflammability
✅️ صفت ( adjective ) : inflammatory / inflammable / inflamed
✅️ قید ( adverb ) : _
در مورد اعضای بدن: ملتهب
در مورد احساسات: برانگیخته
ملتهب، گُر گرفته ( عامیانه تر )
متورم . قرمز

بپرس